Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 

کوه
عاشق ماه است
و به خاطر ماه خشک می شود
و به خاطر ماه شیار می خورد
آتش می گیرد
و روی سنگهاش
قلب های تیر خورده می کشد
و گرگهاش مدام
از دوری خودش
از نبود دشت ماه دار
توی برف ها ناله می کنند
و هر شب پلنگهاش
فریاد می زنند
"آپولو آپولو" 
و توی دره ها سقوط می کنند

 
کوثر
اشک های من است
خود خدا هم می داند
من به احترام جبراییل
به احترام رثیس حوری ها

- دختری نادان که از جهان
جز سکس چیزی نمیداند -

از جهان رفتم
مثل هاشوری
بین سایه ها
و زیر لب لعنت کردم
خودم را لعنت کردم
بهشت را لعنت کردم
و رستگاری را لعنت کردم
و گفتم
هر چقدر هم که توی قرآن
به من
فحش نوشته باشد

هیچ راهی از من نیست
من
ایرانم
نمی شود از جز من
به اروپا رفت

خدا
سکوت کرد
و بیشرف
تمام حوض کوثر را
که اشکهای من بود
کنترات
به بچه های محمد داد
 
کره خر جهان
خار و مادرم را گاییده
و حالا می خواهد
با خودم ازدواج کند
 
عجیجم
برای جهان
 من
مثل قهرمانی که
غول بزرگی را کشته
و از زخم هاش
قیر دودناک تلخی می ریزد

یا کروز عشق منی که
عینک کلفتش
جهان را 
از لیزرش نگهبان است
و دوس دخترش با گرگی
 با پنجه های فلزی
رفته
و خودش بهتر از اوراکل می داند
زنده نیست
زنده نیست
زنده نمی ماند

و جهان انگار
مهربان شده
من را
لای سینه ها گرفته
و تند تند بوس کرده است
مثل عقربی بی رپا که در سرش تنها
دو تا نرون دارد

-مامان تو سرم
تو سرم صدا میاد مدام
فرار کن
بگز برو
برو
و برای نگزیدن خود
اراده ندارم

و دنیا گویی
بسیار دوستم دارد
دسته گذاشته برام 
شربت داده
مراسم 
گرفته
تمام جهان برای کربلا آماده است

و دنیا انگار
دوس دختر من است
با همان
شهلا
میترا
ژیلای ماندن بمان همیشه پیشم

و دنیا انگار
عاشق من است
لخت عور گشاد بین مردهای پشمالو
خوکی
در پوزه ی عزیز سگها

و دنیا انگار
به صورت خطی کشیده تا افق ها
برایم
زندگی را کادو گرفته
و گفته
بمان
چون آپشنی برای نبودن
نداری


 
این شعر کار فرم است و کاملن بی معنی است 

یک کشتی خریده ام
و روی بادبانش خورشید است
می رویم یک جایی
و قبل اینکه برویم
گوشه های موهای زردم بلند شده
 می دهم نوازشش کنند بادها
ولی بعدش
حتمن
می رویم و در بندر یکجایی
پهلو می گیریم
باد خسته را
می سپارم دوباره به گیسوهام
اسبهای قد بلند یکجایی را
سوار شده
و راه آمده را با اسب برمیگردیم

 
نشد

هیچ وقت
هیچ وقت
هیچ وقت
هیچ وقت
هیچ وقت
درباره ی من نگو اون یارو

من تموم زندگیم سعی کردم اون یارو باشم
 
هر روز
دردهای بینوا
به دیوارهای ترک زده تکیه می کنند
چت می زنند
درد دل می کنند
حرف می زنن
هر روز

هر روز آه های لاغر
لای تورهای پرده های دخترها
گیر می کنند
باد می کنند
ترشیده می شوند

و هر زمستان
اشکهای فک ها
مثل دانه های قند
فرو می افتد

- اشتباه فک ها این بود که به دریا نرفته بودند که اگر رفته بودند اشتباه فک ها این بود

 

مردن به صورت آدم
حرام کردن خون است

باید ساکت
پروانه شد
و از دنیا رفت
 

ارواح خسته ی مردی
توی دود سیگارت
فحش است
ارواح خسته ی تنهاییت هم
فحش است
سگ به تور پنجره هایت هم
فحش است
خفه در توالت خانه ات هم فحش است
کیر در کون
خاطره هاتم فحش است

قربان انگشت پات
خوبی مادر فاکر  کس کش؟

 

یک لحظه هایی هست که آدم دیگه از نوشتن لذت نمی بره حرف داره هنوز ولی نوشتن کیف نمی ده کلمه ها مثل کلیدای لازم از دستش توی حوض می افتن مثل اینکه توی امتحان نایی پاک کن ات گم شده باشه یا اینکه درست وقتی نفسات تند شده دوست دخترت قهر کرده باشه یا خیلی مثال های بی ربط دیگه اینجور موقع ها به خودت می گی صب کن صب کن نباید الان بنویسی مگه مجبوری؟ الان هر چی بنویسی بد میشه بدتر می شی کیف نمی کنی داغون میشی ولی کلمه های لعنتی خودشون با فشار می پاشن مثل وقتی که توی مهمونی احتیاج داشته باشی که ساکت باشی ولی حرف زدن دست از سرت بر نداره احساس کنی بی جایی بیخودی  مزاحمی ولی میل به گفتن دست از سرت بر نداره برنداره احساس می کنی داغونی بیچاره ای بی نتیجه ای بدبختی

من کلن عمومن همینطورم
 

سایه ها
سیگار تیرهای برق را روشن کردند
و با خنده
از محاذات زنها
به سمع مردها
خبرهای تازه رساندند



 

پیس پیس دودناک شمع ها برای پروانه ها  پر حرفی است
 
گفت
شرط اولش این است که مثل من
سوختن را بیاموزی
من
به طور پروانه واری
تاییدش کردم
 
فکر می کنم روانپزشکم پریود بود زیاد دیده ام زنها توی روزهای قبل از پریود افسرده و عصبانی هستند. سعی کردم آرامش کنم به ناله هاش گوش دادم و برای هم خاطره های خنده دار تعریف کردیم تا حال هر دوی مان بهتر بشود گفت هر کار می کند نمی  تواند با دکتر دیگر من حرف بزند چون طرف مطبش را عوض کرده و اشاره کرد که تمام مدارک استعلام اطلاعاتی که پر کرده باطل شده و بعد از پرینترش قر زد که جوهرش تمام شده. آن دانشجوی جوانش هم نبود من هم کمی افسرده بودم دوست داشتم درباره اش حرف بزنم ولی رعایت کردم حال بیچاره خوب نبود مریض های حرفه ای مثل من می دانند گاهی باید هوای دکترها را داشت

خیلی کم درباره اش حرف زده ام این روانپزشکم زن زیبایی نیست به یک طرز جالبی کم زیباست علیرغم تمام سعی و تلاشی که می کند یعنی زیبا نبودنش یک جوری عجیب است صسورت بزرگی دارد. بزرگ کلمه ایست که آدم در آمریکا عادت می کند به آن به دیدن خانه های بزرگتر ماشین های بزرگتر آدمهای بزرگتر اسمش یک چیز قاطی آلمانی است احتمالن این ریشه ی آلمانی اش یکی از دلایل مههم زیبا نبودن عجیبش است یعنی چیزی که درش عجیب است دماغ بسیار ظریفی است که وسط آن صورت بزرگش دیده می شود دماغش به شدت سر بالاست یعنی زیادی سر بالاست به حدی که همیشه تا فیها خالدون توی دماغش پیداست مثل اکثر زنهای اینجا کم مو است و خیلی نگران پوستش است  امروز یک روسری سبز دور گردنش را با یک گردنی کوچک سبز ست کرده بود. روش مورد علاقه اش است گاهی ارغوانی گاهی زرد

با آن دماغ سر بالا و چشمهای خمار و پوست صورتی بی مویش خیلی زیاد شبیه یک خوک کوچک بزرگ است از همان مهربانهای کارتونی که از اردک ها و سگها با چای و بیسکویت پذیرایی می کنند. دوباره برای دو هفته ی دیگر وقت داد زیاد حرف نزدیم تا کمی حرف می زنم جور دیوانه واری تایپ می کند. شرطی شده بیچاره

 
و شمع ها
تمام پروانه ها را خوردند
مرگ
به آدم حریص شد
و جنگ 
سراغ دزفول آمد
تنهایی
مرد شاعر را
دربیابان
به نیش کشید و
با خود برد
 
شاه پریها
پروانه ای چاق و
کمرنگ و
قهوه ای رنگ است
که ازدواج نکرده
و خود را
برای شمع عزیزی
مدام
لذیذ تر می سازد
 
به نظرم سکسی ترین حالت وقتی است که زنی تمام لباسهاش را در می آورد و جورابهای صورتیش را هنوز پوشیده
 
جوراب صورتیش
برای گرم شدن
شبها
و شورت صورتیش
مواظب نرمی هاش
دستهای صورتیش
برای دعا کردن
ولبان صورتیش
برای دعا کردن
دعای مداوم برای خواب
دعای مداوم برای بیداری
مدادهای صورتیش
برای دبستان
وچشمهای صورتیش
چشمهای صورتیش
برای بوسیدن
 
بیابان
پر از بره های نرم است
باد بره ها را
مثل قاصدکهای سبک
برمی دارد
و روی زمین میگذارد
بره ها
با شادمانی
به باد
برای ادای بازی
لبخند می زنند
خورشید
تا گفته اند باش
ایستاده است
 
خدا کند
موجها زودتر بیایند
جا پای مرا پاک کنند از دریا
من
ماهی بدی بوده ام
دریا از شانه های من خراشیده
و درد در ساحل مردن گناهان من را شفا نیست
کاشکی موجها بیایند
و زخم های دریا را
تنساپلاست کنند

 

باید آدم دیوانه باشد مثل من
که شعری بنویسد
درباره ی کشیدن
تکه های هر زنی بر هم
وقتی
که راه می رود آرام
و تو دوست داری
او را
بکنی
حتی اگر دوست پسر داشته باشد
 
برهنه ی هر زنی
شعری طولانی است
که مثل اشعار خاقانی
بیسواد ها را به لکنت می اندازد
 
"جان دارک من را
نسوزان خورشید روشن"

التماس ویژه اش کردم
و پا گذاشتم به هیزمهاش
تک تک سربازهای تابوتیش را بوسیدم
خودم کله ام را تراشیدم
خودم
دستم را به تیر چوبی بستم
خودم
خودم را نفرین کردم
و خودم
توی صورت خودم تف کردم
جان دارک من
آتش گرفته بود

خورشید در کلاههای فلزی می تابید


 
هویگنز

از هوا ی دریم
به آب دنیا زدن
کمر شکاند می از نور
و ردیف فوتونهای کمر شکسته
آرام
غرق می شود در اقیانوس
و جهان از
جنازه ی فوتون های کمر شکسته
انبار است

 

می رود
و روی هر چه دست می کشد
یاد من نمی افتد
می مانم
و روی هر چه دست می کشم
آنجاست

 
سیاهی کرست
 از لا به لای توری 
آخرش روزی
به دست های مرد مو بوری می گریزد
که رنگ قرمز  برایش عادی است
و پاسخش برای سئوال چشمها
دست است 
آخرش قفس خالی
رویای پستانها را
به سطل آشغال فلزی 
خواهد برد
 
چوپوق

حاضریم را بزنید
من میروم بازی
تفنگ کوبیده ی
روی دیو.ار را برمی دارم
می روم شکار ترانه

- مثلن این
خودش ترانه
لای لای
 لای لای لای
به وزن خوبی
آنرا  با تفنگ خوبی
شکار کرده
از دم گرفته
کباب کرده
خورده ام
خلاص
ارتباط برقرار نمی کنید با شعر من شما اصلن

- چی میخوای از زندگی آقای دایی وانیا؟

دخترها
لباس صورتی و خندان و بیست سال بیخیال دنیا
مردها نباشند
جز من
من
برای یک لحظه
با تمام زنهای دنیا
تنها باشم
 

هر گلفروشی بپرسی بهت میگه گل گلایل برا بو کردن برا دیدنه تکیه اگه بکنی تشر میزنه بهت

من یه دیواریم که برا تکیه نیستم خسته می کنم آدما رو کج میشم نمیزارم تکیه ام کنند

نمیشه تربیتم کرد

واقعن نمیشه تربیتم کرد
 

 آدم معتاد و بغلی ویسکی گرم می کنه صاف بزاره روی قلبش مدام ویسکی رو. تو که رفتی شبیه همون مردک بودم که ویسکیم رو گم کرده بودم همه اش سردم بود. راهای بیخود می رفتم چیزای بیخود . همه به آدم میگن سالم تری بهتری اینطوری ولی همه اش احساس می کنی کتت سمت چپش جای قلب. اونقدر که باید سنگین نیست

 
Sir Alex

زنگ بزنید به من
و توی تلفن
فوت کنید
گریه کنید
سکوت کنید

من به عذاب بیشتری
می خواهم




 
مستطیل اخ است

حتی
اگر من
به جای این همه غم
تنها
مستطیلی هیکلی بودم
با چشمهای درشت سیاه
بوسهای مهربان ساده
اگر تنها
دیوار کوچکی برای تکیه دادن بودم
با ترکهای رو به بالا تا
همان که می خواهی

غم
دیوانه ها را
دوست تر دارد


 

و من دارم این آدمی را که اینجا نشسته به کار کردن تشویق می کنم. احساس می کند الان من ایده ای زده ام کدش را نوشته ام مقاله اش را چاپ کرده ام قهرمان شده ام و آسوده ام حالا

نمی داند که
تو باز یادم افتادی


 
و ما
من و تو برادر
تنها
مستطیلهای کوچکی بودیم
که لا به لای خطوط
دنبال دایره های سفید و صورتی
دویده ایم
روی آسفالت
حرف بد نوشته ایم
و شلنگ آبی
حرف های ما را با خود
تا جوب همسایه
برده است

و ما
من و تو برادر
خسته و خالی
روی پله نشسته ایم
مثل سنگهای سیمانی
و آب
صورتی ها را
تا سمت آسفالت
برده است
 
شاعری مصیبت دارد

هنوز بخش
 مرا
یاد کفش
و کفش
یاد پای برهنه می اندازد

یاد مزه ی گس انگشت
تلخی لای انگشت ها
لرزش تن
و صدای ظریف نفس
آماس

کسی اینجا نیست
هیچکس اینجا نیست

من تنها
خاطره ای بی پایم
که دماغ بزرگش
در لاش کون توست

هنوز بخش
مرا
یاد کون تو می اندازد

 

باید اسم امشب را فردا بگذارم
و اسم فردا را بعدن
اینجوری
تمام آرزوهایم
برآورده می شوند
 
هراسان قدم بزن
و آسوده
گذر کن
چون نسیم
که با احتیاط
از میان نیلوفر می گریزد


 
"با مردن خیلی صمیمی هستم" به روانپزشکم می گفتم "برنامه ای برای کار کثیف ندار م ولی مردن خیلی هم بد نیست" روانپزشکها از دو چیز خوشحال می شوند یکی اینکه آدم از مردن حرف بزند یکی از سکس اینجا روانشناسها خجالتی تر هستند سئوالهای تخمی می پرسند و توی دلشان دعا می کنند خودت بگویی چشمهای عسلیسبزش  برق زد پرسید "این فکرها از کی شروع شد؟"
-پنج سالگیم
- موقع اتفاق خاصی بود؟
- قبلترش یادم نمی آید
 
"ناامیدی مراحل است" گفت "تا نا امیدی یعنی / به درستی رسیدی"
 
یکبار آنقدر غم ام سنگین شد که لاستیک اسکوترم ترکید
 
شاید
یکباری
امام اولی
دومی
سومی
ده باری
صدا کرده ات اینطوری

"فرشته
فرشته
فرشته
بیا فرشته
عزیز دل آقا"

و تو
پرواز کرده ای رفته ای

 
ساکت
می گذرد از خانه
می آید
نگاه می کند مرا وقتی خوابم
و گم می کند گورش را
آهسته در سکوت
پلک می زند
لبخند می زند
نفس می کشد خاطراتش
 
این سکوت دردناک و طولانی
تا
برسد به دست سرزمینم
با عشق
که مردمش به جای نفس
آه می کشند
بگذارد به روی تل سکوتهاش
نفس بکشد
مثل دیوای توی غار
در سکوت نفس بکشد
هزاران سکوت ایستاده
با بال بال پر پرنده بر شیشه
و لغزش ناخن
بر شیشه
برای همیشه نه
نه
برای همیشه

 
با خودم گفتم
من که از سگ نمی ترسم
خودم را بزنم
عین گوسفندها
لای گله ی عشاق
هر چه کردم دیدم
شاخهای من
پیداست
 
مطمئنم فرهاد هم
مثل من
خودش را زده
لای گوسفندها
بع بع
کرده
علف خورده
و شادمان رفته قصابی

تا ابد نمی شود کلنگ زد
دستهای آدم خسته می شود
 

به روانشناسم می گفتم به نظر شما این عادیه که کسی درباره ی دبیرستانش تصمیم نگرفته باشه راجع به دانشگاهش تصمیم نگرفته باشه بعد راجع به کارش تصمیم نگرفته باشه راجع به دوست شدن هاش انتخاب نکرده باشه درباره ی ازدواجش و بعد راجع به جداییش بعد راجع به دانشگاه رفتنش و برنامه هم نداشته باشه بازهم تو زندگیش انتخاب کنه؟

مث آمریکایی های ابله که واقعن هم بود پرسید "but why? why? why" گفتم تو لحظه ای که مردم ازم میپرسن راجع به یه چیزی تصمیم بگیر مهمترین مساله برام راحت شدن از اون لحظه است. از اون دقیقه ی تلخ وقتی ازم می پرسن کدوم راه بهتره تو چشاشون نگاه می کنم مثل آینه که رنگی بودن براش کدورته گفتم زندگی چیز بیخود و بیفایده ایه به نظرم مثل همه ی روانشناسهای زندگیم از هشت سالگی تا حالا پرسید "تا حالا به خودکشی فکر کردی؟" گفتم "فکر می کنم ارزشش رو نداره بعد با خودم فکر کردم اگه به خودکشی فک کنم مث اینه که به خودم نیگا کنم آینه که به خودش نیگا کنه هزار بار به خودش می گه نه نه نه ارزش رو نداره

یه حرفی گم بود
یه حرفی از من تا دنیا گم بود

می گه باید راجع به روشهای تصمیم گیری صحبت کنیم. نمی فهمم چرا مردم از امید خسته نمیشن
 
 ماه
تنهایی قسمت کرده اش را
سرخ
تا ته تنها خورد
و پوستهای سبز آرامشش را
برای الاغهای روی پشت بام ها انداخت

 

سه در چار
عکس فرهاد
کنده
توی بیستون
تضمین زنده ماندن عشق است

موهای پریشیده
سبیل قیطانی
سینه ی استخوانی
قلب محکم

بگذار شیرین
نظامی و هفت تیر داشته باشد

 
ماچ بزرگی ازجهان
گم رفته بود از من
مثل پروانه ای  سبک
که ارغوان بهاری نامی را
پر باز کرده است





 


B تا بی

دود
در سرزمین من
آبی است
 ماهش
 جنازه ی  پریده ها از  کوه
و صخره هاش
قسمت نرم سینه ی زنهاست

زود
در سرزمین من
شب ها
پلنگهای مرده طلوع می کنند
و چک چک
 آرام
مردها
مثل خرچنگ های ریز
لای صخره ها
گریه می کنند

Nude
در سرزمین من
ماه خال خال
برهنه و بی تاب
با خنده
بین ابرهای آسیمه می لغزد
و هق هق دریا
ساحل را
از اشکها و خرچنگها
پاک می کند

 
- دنیا عادی است
پروانه
ماه
اسب
وحشی اش زیباست
نگاه کن
چقدر دورم
چقدر زیبام
نگاهم کن

جنازه ی ببر
با لبخند مختصری
دره های دنیا را
روشن کرد
 

باس خونه داشته باشیم گفت
باس درخت داشته باشه خونه
گفت
باس در داشته باشه خونه
گفت
باس آشپزخونه داشته باشه
مبل داشته باشه
سقف داشته باشه
خنده داشته باشه گفتم

گریه کرد
رفت

 
G7-G8

وزیر را زنده می کنند
و سرباز را
توی آشغال می اندازند
 
B2

شاه را کشتند
و سرباز کوچک را
بازی ندادند
 
کارم نباش دنیا
خسته ام نکن
بگذار عنکبوتی کوچک
 در سجاف سقف بمانم
نگاهم کن
بی خیالم باش
و وقتی که عید شد
با گوشه ی دستمال
سفیدی را
به سقف خانه برگردان
 
 این بچگی نیست که خیلی خوب است. پیری است که احساس مزخرفی است
 
برفها خاطرات من را
از این پس
و اسبها سلاله ی من را
شاخه های درختان دستان من خواهد بود
و چشمه
جای من
به ناموس مردم
چشمک خواهد زد
مونولوگ مزخرفش را گفت
دست خاطراتش را گرفت
به پارک رفت
سلانه سلانه


 
و نه توی جهان نبود
و نه!
توی جهان نبود
آنچه گفته بودند
تمام تن جهان است
خایه های جهان هم
نبود
 


خیال تو
مدام لباسهاش را
عین دریده ها
 مچاله می کند
و می رود حمام

دوش را باز می کند
دوش را می بندد
و هرگز 
برهنه و مرطوب
پیش من نمی آید
 
میزان

قسم به زنان بسیاری
که خوابیده اند و
پرواز کرده اند
رفته اند
با
یا
 از
 تا من

قسم به کوههایی که
من بودم
تا

با تمام شاخه ها برای
غزالها
تمام آبها برای
کشاله

قسم به تیرهای برق
که چراغ روشنی دارند
و قسم به ریختن قطره های آب از زنها در دوش

خدای شما
از شما خسته است
می خواهد
بمیرد
توی تنهایی
و با فرشته هاش
در بهشت
رستگار شود
 
گفت اینک
من
محمدم
و این حدیث
ارجینال است
نوار اصل اکسیژن
راس کار جوانان
راس کار داف خسته
راس کار سکس وحشی

گفت اینک من
گفت حالا من
و گفت گوش کنید من
و با قصه همراهی کرد
تا همین جای داستان
 همینجاها

 
آق سیفون

انگار
درست انگار
امروز چارشنبه است
انگار فردا
پنج شنبه خواهد بود
گیسهای روی شانه ریخته را
در پس کله
با بوی ترش نارنجی
چون جوانی قرص جوشان
حباب آلود
تمام اتاق را
از بوی مستراح زنانه پر کرد

سیفونها
با دلی سنگین
درد می کشیدند

 
باید دوباره برایم نامی بگذاری

Gueorgui Pinkhassov
 FRANCE. Paris.
Spanish model Inès SASTRE. 2000

 
دوست ندارم
نمی خواهم
نمی نبانم دنیا را
ولی نخی دویم
هان؟
 
دنگ کوچکی
شیشه های شیر را
بیدار کرده است

مست ها
گیلاسهای قرمز را
توی لپ گرداندند

استخر
از صدای شلپ
و کون دختر پر بود

- زنها آمدند
با همان جامه های همیشه
همان دامن نرم توی شعر ها
کون بزرگ اساطیری
و سینه های ما وعدت
توی فیلم های سکسی
زنها آمدند
و تمام شیرها را خریدند
جهان
از کلسیم پر بود
 
طوفان گرفته در
بوده بوده از
مهتاب

لا به لای برگها
شب
مثل جوجه ها نشست

چشمهای زاغ
برق سبز می زند

- سنگها کلوچه اند
سنگها کلوچه اند
 
هیچ پلکهاش را
باز کرد و بست
هیچ به قد خمیده نگاه کرد
هیچ دور شد
دور شد
دور شد

 
هوا ابریه یه چیزی باید بنویسم میترکم وگرنه چی می شه که آدم گاهی وقتی هوا ابریه بهتر مینویسه؟ الان فکر می کنم هیچوقت هیچ چیز خوشگلی ننوشتم هیچوقت هیچ وقت هیچوقت و تازه نمی فهمم چه طوور همیشه انقدر هیچ رو دوست داشتم نمی فهمم چطوری گریه کرده بودم قبلن چطوری نفس کشیده بودم  نمی فهمم این خنده های مسخره چه شکلی بود
باید دوباره تا شب فیلم خنده دار ببینم باید دوباره تا صبح

 
امروز یه روان پزشک باهام حرف زد یه  دانشجوی خوشگلی هم نشسته بود درس یاد می گرفت هزار تا سئوال ازم پرسیدمن اول یه جوون علاقه مند به  درس شدم بعد یه عاشق شکست خورده بعد یه آدم الکی خوش بعد یه کسی که از بچگیش دپرس بوده بعد یه آدم علاقه مند به سفر شدم بعد یه کرم کتاب بعد یه فوتبالیست بعد یه آدم تنها بعدش یه کسی که طبع هنری داره بعدش درباره ی دوست هام حرف زدم راجع به دخترها پسرها بعد راجع به دواهام حرف زدم راجع به خواب آلودگیم بعد بهش گفتم خوابم نمی بره بعد هفت هشت ده تا خاطره گفتم یکی دو تا از جوکهای محمد داستانهای حمید راجع به بابا گفتم راجع به تمام آدمای فضایی بچگی هام راجع به گربه امون راجع به بوهام (از فتیش هام جرات نکرد بپرسه) فکر می کنم دفعه ی بعد اون دانشجو خوشگلش رو با خودش نیاره

یادم رفت بگم آخرش درباره ی شخصیت متعادلم صحبت کردم و اینکه همه ی عکسام همیشه مثل همه
 


اژدهایی که می گفتن اومد
کشتی رو
های سبز کرد

ملوانای بیچاره
با صورتای صورتی
کف کشتی
عق ای زرد زدند

کشتی توی دریا می رفت
با خط زردی از باریکی
دنبالش

اژدها هم رد شد


ناخناش یکی سفید
یکی سفید
سه تا بنفش
مثل دندون مرغای ماهیخوار
مثل گوشای ماهی

لباش صورتی
مثل صورت ملوانای بیچاره
 
سپورها نیامدند
ماه
پرواز کرد و رفت

 
هفت سال آزگار باد
 شکیبش را
به باده داده است

هفت سال آزگار
صبر کرده است
نرم رفته است
نرم مانده است
نرم رفته است
نرم مانده است
 

یکصد
عجیبتر
یکصد هزار گهواره ی خالی
میان دره
تنها هستم




 
زنبورهای نر نه تنها نیش ندارند، بلکه کاری هم برای کندو انجام نمی‌دهند؛ نه گرده می‌آورند، نه عسل می‌سازند، نه تمیزکاری می‌کنند و نه نگهبانی می‌دهند و وقتی از کندو بیرون می‌روند، به طور معمول دیگر برنمی‌گردند

به نقل از بی بی سی فارسی

 
آنچه نداشتم را
از من گرفته اند


 


برای بچه ی مادر مرده
فالوده می خرند
و طعم نرم فالوده
و قرمزیهای رنگهای مصنوعی
تلخی گلوی بچه را
شفا داده

بابای بچه
آرام
گریه می کند
 
لبخند میزند آدم و وانمود می کند فراموش می کند ولی کش شل شلوار نرم کسی همه اش مقام معظم می شود در ذهن
 
گرفته باد و
بوس داد
چون پرنده ای که
چون مداد
مداد قرمز اخم آلود
مثل دود
که توی چشمهای بچه هاش
اشک
زخم آخر را خورد
برد
تمام آنچه را که داده بود
نداده بوده انگاری


 
جُل‌جُلکی/ دهان‌شو/ سیفون/ جوش/ آتل/ جنده/ تاریخ
هروقت گفتی٬ ندا بده

جنده
جوش تاریک تاریخ است
آتل  شکسته ی  ایمان
دهان شویی
تا لای می های دنده بگردانی
تف کنی توی مسترا با غیض
و جل جلکی
تاریخ جندگیهایت را
هن
هن
روی جیم ها
 دنده دنده بنویسی

- صدای رود سن
پاریس
اول شبی زمستانیس
دسته ی شکسته ی سیفون تنهاس
سنده ای بزرگ
هنوس
توی کاسه
می چرخد

 
یادش بخیر کیست؟

توی کتابی از چارده سالگیم بود
بیست سالگیم بود
نیست سالگیم بود
باباطاهری عریان
در کنار درخت
با ابوعطا و تفاصیلی
و دختری که با چشمهای مشتاقی
ابوعطایش را
لیس می نمود
و همین طور مدام
چشمهاش
توی چشمهای مرد لاغر بود
و همینطور شانه هاش می لرزید
و همینطور
نفس هاش
عمیق تر
و تند تر
و لاغر تر می شد
و همینطور
کهنه تر
و پاره تر
و زردتر می شد
و همینطور
آنقدر
با شاعران دیگر جهان خوابید
تا عمر خواننده ها سر رفت

 
کاشکی آزادی


Johannes Eisele/AFP/Getty Images

یکی از اعضا گروه فمن در هنگام راهپیمایی اعتراضی در مقابل مسجد احمدیه ی برلین

Labels:

 
و او هنوز
جای دوری از من
بسیار دوری از من
گوز می دهد

و او هنوز
جای دوری از من
بسیار دوری از من
آرام
اعتراف می کند

و من هنوز 
تا ابد هنوز
لبخند می زنم
 
کوفسک

و من
مثل مورچه ای
عظیم
تکه تکه
تمام شلوارش را خوردم
شلوار ابرها را پوشید
مهتاب شد
پرواز کرد و
رفت
 
دخترک
پنجره را باز کرد
دید
مرد
بر ژوتم های بی پایه اش ایستاده است

- صدای گیتار آدم دیوانه
برای هضم غذا عالی است
 

و ازدواج زن های ساده با مردهای مهیب
و پرده های سفید
دستهای چرک
و لطف با زبری صورت
و ناله ی ضرورت حمام
پژوهای خاکستری
سبزی زیر چشم
ناخن صورتی
لاک ارزان
دامن تنگ
زن 
در حالت
"های" و ویژه
عبور کودک از 
اجتماع پادوفیل ها
تختخواب بزرگ
صدای جق فنر های شادمان
سکس بی تشریفات
صدای آرام جیغ
نفسهای مرد قوی
آزادی از زندان

پژوهای خاکستری

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM