Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
احتمالن شاعر
دیوانه بوده
پیامبر بوده شاعر
امام هم‌زمان بوده
صلیب بوده
مسجد بود
احتمالن شاعر
در کل ّ مات‌های خودش مغروق
خر کرده
خرخر کرده
حباب لحظه‌ی آخر داده
تکه ی آخر از دنیا در جان‌ش
و بعد
غرق شده در خود
چشم‌هاش روشن نیست
چشمان مغروقان روشن نیست

 
درباره‌ی لاغری‌ت

خنجر تلخی در جان من باشی
و دم‌نوش گرم مهربان‌ت باشم
از همان‌ها که یک ذره خورده 
باکلاس 
روی میزهای گرم لاغر 
جا می‌گذاری

خنجر تلخی در جان من باشی
بروتوس پدرسگی
زارپ در سزارم
ابن‌ملجم نامردی
صف اول نماز
و من
علی باشم
دشمن مردم
با خدایی که وقتی شهید شد
فرسنگ‌ از End ربهم 
زیباتر بود

تنها و زیبا شم
گوجه‌ی کوچک شیرین زیبای‌ت
دردناک و لخت واز وسط بریده
به انگشتهای لاغرت شادمان
بگیری
ملتذذ بر گشودن رگ‌های‌م با دندان
و مرا
به تاریخ طولانی اردورهای خورده شده
توی روده‌هات
اضاف کنی

من هم باشم
من هم
باشم

 

 رفته باد
رفته جویبار
سنجاب‌های بالدار
دست‌باز رفته‌اند
با چشم‌های بسته
با بال‌های لرزان
و ماه نیست
و تاریکی از ترس
در گوشه‌ای از شب
گلوله گردیده
سگ‌ها
چشم به ماه دوخته
در انتظار اند
کوه
 ایستاده است
افق
گرگ و میشی
مشوش است
شب و روزطور
زوزه‌خواهنده
طوردریوزه‌خواهنده

گرگ
 از انبایش سکوت
در گلوی جنگل
کیف می‌کند
 

قرن‌ها ست
قرن‌ها ست
شعر تازه‌ای نگفته‌ام
و تو گاهی هنوز
دوستم کمی داری
از تکه‌های خونین دردناک در کنار چشم‌هات
حرف‌های گمراه‌کننده
از همین حرف‌های تلخ گمراه‌کننده
دوست‌م دارم
انگار بشود
دنیا شد
و از تمام دنیا
عاشق خود گردید
انگار بشود
برای نجات خودش آدم
جان خود را فدای خود کند
پیچنده در خود و
خدا گونه انگار
بشود عاشق زیبایی خود شد

 
مردن زیبا ست

Gueorgui Pinkhassov The photographer's home

غمی ولی توی مردگی است
چون مردن زیبا ست
و تنها زنده‌های‌ش می‌توانند

Labels:

 
گو درز شقایق؟

غم‌های من 
و چشم‌های من
و گیسوان من
و بیضه‌های من
 درد می‌کنند
خون
 رفته در شقیقه
خون
ایستاده در شقیقه
خون
 به گوز بر نمی‌گردد
به بیضه‌های دردناک خسته
به چشم‌های یک‌سر سفید ناتوان‌م

- چه فایده خون در رگ
وقتی رگ
به چشم‌ها و بیضه‌ها برنمی‌گردد
چه فایده این‌همه رگ وقتی مرده
به مرد
و خون
به مرده برنمی‌گردد -

درد
مثل عبور نسیم از میان دامن
 عادی است
درد
دور کاسه‌ی چشم‌ها تنها نیست
اشک
اشک‌های سرمه آلوده
به کاسه‌های چشم‌ها برنمی‌گردد


 


کلاف سیم‌های بدون شماره
بوس‌های کوچک بی علت
گرفتن‌ها
کشیدن‌ها
سلطان ارتباط‌های پیچیده
دنیا را
چون خود می‌خواهد
چرخی سیاه و سرخ و گردنده
و تو تنها
تنها
تنها
تنها
گوی سرگردان کوچکی هستی
طاسی
برای نفهمیدن
بسیار بودن و نفهمیدنی


 

طناب 
طناب
طناب
اختراع کدام دست بوده‌ای طناب؟
اقتضای کدام دست
اکتفای کدام لباس خیس
ابتدای کدام مردن آدم 
طناب
طناب
طناب
از دست‌های باز مردم
از آوندهای زیبای گردن
چه ساخته‌ای؟

جنازه تاب می‌خورد در باد
کویر تاب می‌خورد در باد
درخت تاب می‌خورد



 

زندگی
مردن است
حدیث تلخ بوردن است
- آنتونی‌ش آنتونی‌ش -
غمی کذا
که توی رگ
 بنفش 
دردناک می‌شود
گلوبگیر و خاص
غمی 
که گل درشت
هندوانه‌ای
طراواتی که نازموده
خاک می‌شود

دل‌م گرفته است
دل‌م همیشه غالبن گرفته است


 
قبل از این‌که ناامید از من
لابه‌لای سایه رفته باشد
غمی‌ آفتاب می‌گیرد بر دلم گاهی
شانه می‌دهد به شن‌ها
و می‌گوید
"اشتباه بزرگی کردی
دختر خوبی بود"
و غم
که رفیق خری است
نگاه نمی‌کند که تو
نرفته‌ای هنوز
دور می‌شود گاهی
ولی با لبخند
نگاه می‌کند گاهی من را

 
۱۳۹۷

و بر درخت تنها 
تنها
بادی از تابستان مانده
و قافله‌ای از
گنجشک‌های ریز
با تفنگهای بادی
حمایل شانه

مردها
روی بام‌ها
و در کنار جام‌ها
ایستاده‌اند
ملون روغن
افشرده در میان شانه‌های تصاویر
شاعران ژولیده
راویان پریشانی آنتن‌ها

و بر درخت تابستان تنها
یادی
 از آن‌همه بچه‌ها مانده
چکه‌ای در تشتی
سری بریده
که بی‌گدار
با یزید سخن می‌گوید
 

خلیج
اسکلتی تلخ از دریا بود
قطعه‌های چرب و قهوه‌ای
حدقه‌های وق
و چانه‌ی لرزان
دریا
تنها
پیکر ترسناکی از دریا بود
ترجمان آن‌چه وعده داده بوده لورکا
مردن دریا 
که قرار بود دیر پیش بیاید
و مردانی
عرق کرده و لنگوته
که دریا را
خاک کرده بودند

- چند بیل لازم است
برای خاک کردن یک دریا
جدا کردن هزار خانواده از عکس‌های موج
از عکس‌های لختی خورشید
از صدای بازی بچه
قصرهای شنی
برای دفن خاطرات / چند بیل تلخ لازم است؟
برای خاک کردن دریا در دریا

برای هر دریای مرده‌ای
لشگری عزادار از
پری‌های چادری داریم
مویه‌ها را
صدا کنید
 گریان بیایند
در این غروب
زیاد مرده از ما دریا


 

جهان من کلن
همین پنجره است
دریچه‌ای که در آن
لای پرده
مردی لاغر مته می‌زند
همسایه‌ی کچلی کاهلانه عبور می‌کند
و گربه‌ی زردی
جهان من کلن
گربه‌ی زرد ولگرد تنهایی است
که در تمام سوراخ‌های دیوارها گلوله شده
و عمدتن خاموش
نفس می‌کشد مدام
جهان من کلن
فلسطینی لاغراندام است
که در کرانه ‌هاش قتل‌عام می‌شود که اگر
واگر که نه اگر
قتل‌عام می‌شود در تمام حالت‌هاش


 
شعری خواهم گفت
دایره‌ای بزرگ
با خط غمگین تلخی در میان‌ش
شعری خواهم گفت
بی حوصله
بی اعصاب

شعرم را خواهم شست
خشک خواهم کرد
و شعرم را
با زور
 در میان شلوار تنگی جا خواهم داد
به شعرم نگاه آبجکتیو خواهم کرد
و در تختخواب خواهم خواباند

گفته‌اند
شاعری  که 
در حال مردن
سرش روی شعر بزرگ‌ش باشد
حتمن
چاپ خواهد شد
 
علی
دلیل غصه خوردن‌ش را 
با خدای چاه‌ها می‌گفت

- در ته هر چاهی
ماه‌ی است
در ته هر چاهی
ذره‌ای رویا
ذره‌ای ملالت
ذره‌ای از آدم‌ها ست
در ته هر چاهی
که آب بنفش در شب دارد
در ته هر چاهی
که آب درخشان در روز
مردی
تکه ای جا گذاشته از چشم‌هاش
از ملامت‌هاش -

علی
دلیل غصه خوردن‌ش را
تنها
با خدای چاه‌ها می‌گفت

 

تا ول‌م کنند
می روم جهان خودم
فرخنده می‌شوم
جهانی پر از ظرف‌های  پردارعسل 
و  بوته‌های زنبور چارگل‌برگی 
 جهانی که تاب در آن تنها
 مال دخترهایی ست 
که ‌در حیات درخت ندارند 
تا ول‌م کنند
می‌دوم به خودم
که هر گل آنجا
مردی رمانتیک و ساکت و تنها ست
که شعر تلخ می نویسد 
و توی لیوان می‌سوزاند
تا ول‌م کنند
ول‌م نکنند
اقل لا تاولم نکنند
می روم به خودم
برای خودم در حیات 
میز می‌گذارم
و بی وقفه داستان می‌نویسم
اشک بسیار داغ می‌ریزم
و با گریه 
فرخنده می‌شوم

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM