Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
خواب دیدم
انگشت کوچکم
انگشت عزیز زیبای کوچک ام
خشک شد
خراب شد
به نرده خورد
و ریخت
خواب دیده بودم
که انگشت کوچک ام را باد
برده است با خود

خواب دیده ام
تو ساعت به ساعت
رفته ای
دوباره رفته ای
و باز رفته ای


 
مرتیکه ی کفتار
کاملن کله پوک است
تمام تنش شده تاول تاول
و به فکر غمها افتاده
و شارش غم
مورگ چشمشهاش را ترکانده
مرتیکه ی کفتار
از دور
لرزش باد روی کرک گرگ ها را نگاه می کند
و می داند
هیچکدام از به نیش کشندگان خاکستری
قدر یک دندان
گوزن را نمی فهمند
مرتیکه ی کفتار
کاملن کله پوک است
چشم هاش را بسته
و گذار گوزن را
در خودش نگاه می کند

 
Tukiko

پابرهنه رفته 
روی تخته های بالکن 
پابرهنه دویده
و برف های خورده ی روی پله را
با هم بهم زده
دویده دنبال اینکه
شاید ماه
دنبال ماه دویده 
شاید ماه
"آن سفری هم نشین گم شده باشد"

سکوت علامت تلخی است
برف بی صدا علامت تلخی است
و جست و خیز روباه ها توی برف
علامت تلخی است
وقتی که عاشق
 زیر نورماه
بسیار تنها باشد

چشم هاش
باز و بسته شد
و سکوت کرد
گفت
"فردا حتمن یادت می افتم"
خم شد
جور نرمی انگار
روی تپه برف باریده باشد

ابر 
بدترین قسمت آسمان است
و سکوت
بدترین جای حرف مردم
ماهتاب
یاد من نمی افتد می دانم
دیگر هرگز
یادم نمی افتد می دانم

 
خر
در چمان مچ هایت
ماچ ماچ می روم در چمن هایت پایین
مثل پروانه ی  قرمز
روی دشت گلهای صورتی
خر
در چمان زرشکی قرمز
در لا به لای فیبرهای اندامت
دنبال اینکه مرد خیلی خیلی تنها را
خر شوی
و بوس داشته باشی

 
تکه ای از من زیباست
مثل دریا
که تکه ای از او ماهی است
تکه ی زیبایی از من نمی فهمد
عاشق بچه ها می شود
مست می کند
weed می کشد
تکه ی زیبایی از من
فراموش می کند که چند ساله است
شب خواب ات را می بیند
اگر چه نمی خواهی
گیسهات را کنار می زند
اگر چه نمی شود
و بوس می کند تو را
آرام
تکه ی زیبایی از من
داغ است
و داغ می شود دریا از ماهی
و داغ می شود لبهام
از خیال خام اینکه با تو
دراز کشیده
بوسیده باشم
 

تابستان می شود انشالله
چیت ساده می پوشی
کولر خانه ات خراب می شود انشالله
گرم می شود
عرق می کنی انشالله
و گرگ پیر
راه خانه ات را دیگر
گم نخواهد کرد


 
اشهد

همان میمون و فیل همیشه
رد باریک روی دمب سنجاب
و خش خش ببر
همین تطور باغ وحشی می مانم
و با آتش و شلاق
از تو سیرک نخواهم شد

گرگ های بیگناه دره
به آتش سرد از تو
در سکوت
زوزه می شوند
خرس های دست و پا چلفتی
به درهایت پنجه می زنند
و ردیف اسبهای بی قرار
زیر بار پر نخواهد رفت
پراکنده باش
خیس باش
سرد باش
بی قرار باش
تشنه باش ساحل عزیز
بزرگترین نهنگها
دارد
مثل دانه ی باران می آید
 


وهیچ چیز کثیف نیست
و هیچ چیز نامناسب نیست
دنیا عادی است
دنیا مرا
ازجهان پاک کرده است
 

روزی رازک خواهم شد
بر جوار جویبار دره ای
آب از من یخ خواهد زد
آسمان برام گریه خواهد کرد
روزی رازک خواهم شد
و در جوراب سفید رنگ تو
خواهم خلید
روزی رازکی خلیده در تو
خواهم شد
 

اتفاق لذت نبخشی دارد برای ام می افتد و آرام آرام جدا می شوم دارم از دنیا و به رویای ام می پیوندم باید سعی می کند دنیا دارد که چیزی از من آخر برای دفن کردن نماند.
 

و من دیشب
خواب دیدم که در لا به لای صورتی بودم
درست در
در درست میانه ی دریا
و قلبم نمی تپید
خواب دیده بودم که
این جزء بی قرار
دیگر نمی تپید
من جسدی
لخت و آرامی بودم
با گزگزی تپنده هنوز بر جانم
و بوی خوش استیک
استیک با شراب
در ته اقیانوس
در ته ته ته ته ته ته اقیانوس
و لرزش خفیف عروس بزرگ دریایی
جان زیبای ام را می لرزاند

 

شش تا فرشته ی مرتب مغرور
توی جفت چشمهاش
شش هشت شهرامی
در کمرگاه اش
و هزار ایکس ایکس ال غمگین
در نفسهایش
سایه ی پاک از شیشه گذشته
تق
تق
تق
خاطرات من را
می پر کاند
توی هر قدمی
 

می رم شهید میشوم حالا
می روم شهید می شوم حالا
توی راه دجله تا خیمه
احتمالن
حتمن
شهید خواهم شد
توی راه خیمه
شمر هست
پری های فریبکار ناطوره هست
دوشکا هست
برونکا هست
فکر می کنم آخرش
بهتر است
شهید میشوم
ما امام ها
به جز انقلاب و از
جنگ های تحمیلی
چاره ای نداریم
 

اسکاچ زرد تشنه ی غمگینی باشم انگار
در رف رف بالای خانه کتابی
که دستهای لرزان جنده ای دائم الخمر را
انتظار می کشد
زنی که
سالهای پیشتر
در خم کوچه
پروانه گشته است

 
و خوب بود
خواب بود خوب بود
و خوب خواب بود
بی خیال بی خیال
دو دوستهای دست هم
که سینه هاش
خوب بود
 

گفت "خوشبختی درفراموشی است وخوشبختی در خامشی است و گفت خامشی پیشه کنید از خوشبختی و فراموشی پیشه کنید از سیاه بختی ها" بعد افسرده افق را نگاه کرد و روشنفکرانه گفت "یادم تو را فراموش"

 

 آنچه دوست داشتم که باشه ام تو را
کجا گذاشتم؟
کجا برای تو که جا نماز بوده ای
رکت رکت دوباره باز باز
نماز می گذاشتم؟
و قبله های قابل حصول ساده ام کجاست؟
سئوال ساده ایست
صدای من کجاست؟
من غزل غزال قاول قوال
چرا چنین عجز رجز شدم؟
چرا تمام نوست هالژ هام امش
شورت های رنگ رنگ توست؟
چرا به تور توری ات هنوز
گیرگیر دیر کرده ام
چرا تمام شعرهام
که رج به رج به هم مقابله است
خل شده؟
چرا تو رفته ای و من هنوز هم نرفته ام؟
 
گی نخور ماهی
جهان به این سیاهی
که کوچک تر از توست
و پولک هاش
همه از خنجرهاست
بسیار یار یار
خفن تر ازبرنامه های تخمیت است
در حد این
بال و باله باش
و بمیر

- دنیا تخمی است
جهان تخمی است
و رودخانه های کس کش شمالی
و ساواک ساک دیس
غرق می کند آدم را
من هوا می خواهم
من دلم هوا می خواهد آقا

مرغ ماهیخوار
به افسانه فکر کرد
به رویای کبود خنجری کوچک
که خط بیهوده ی زندگی را در او
پاره خواهد کرد

- پنج تومان کیلو
پنج تومان کیلویتان ماهی



 
آرزوی بیهوده
آرزوی بیهوده
آرزوی بیهوده
تو پیراهن آبی نداری
و من شناگری نادان ام

 
نه گفته بود بیا که آمدم
و نه اینکه ماندنم دلیلی داشت
نگفته بود بشین
نگفته بود بگیر
و اما حتی
آبی نپاشیده بود
برچان تشنه ام
عزیز سفید رنگ مهربان ام
مارتادلای آبی
من سگ قبل از تاریخ ام
سشوار نمی خواهم
بدون نواله تا مدید زنده خواهم ماند
زنده خواهم ماند

 

شاعر هرگز ان نمی شود بلکه اندوهناک می شود
سینوزیت نمی شود بلکه میگرن میگیرد
خیانت نمی کند بلکه عاشق می شود

کلن شاعری کردن تمامی کارهای دنیاست با اسم های متفاوتی فی الواقع
 

بهار مثل زن های ژولیده است قبل اینکه بیاید باد عطر گیسهای مرطوبش را توی خانه آورده هوایی کرده آدم را.آدم لباس خوشگل هایش را پوشیده تمام پشمهاش را تراشیده چایی گذاشته ملافه های تازه خریده

بهار مثل زن های ژولیده است هر بار که می آید آدم به یاد یک بهار یک روز خاصی اندوهگین و ژولیده گوشه ای مست افتاده...

 

زق"نبات" عزیزم می
تو را
در "ملافه" پیچیده
در دهان گرداندن می
و خانم خانه خنداندن می
و زیر دوش شستن می
مسجد طور
حتی اگر پلاژ و "مسافرخانه"اش باشی
 
و زنی که کون کوچک داشت
از دریا نمی ترسید
و از افسانه ها نمی ترسید
از داستان دریای عاشق بر وی
از داستان دست های موج
. زنی که گوشهای کوچک داشت
از صدای دریا نمی ترسید
و جانش باز
فشرده ی مردهای چهارشانه بود

- گفتم
خدا قسم تمام حرف های شما را به زن گفتم
گفتم دریا
آقای دریا
رفیق بادهای سواحیلی است
و گفتم که آقای دریا
از دانه های عرق های خورده با
چارشانه ها
گرداب است
گفتم
صاف و رک خواهش کردم
گفتم
به غریو نمک توجه کن
نمک تلخ است
در گوشش گفتم
نرو
نرو
نمک تلخ است

و دختری
که گیسهای سیاه ژولیده داشت
عاشق سفر با قایق بود
عاشق خندیدن توی تاریکی
لحن ملایم شامپاین
عاشق دانه های عرق توی گیلاس بازوها
و دخترک
مثل سگ از دریانمی ترسید

- خدا شاهد صدایش کردم
گفتم دخترم
دریا
روزی هزار مرد را
برای یک بوسه ی تو غرق کرده
گفتم دریا
دریا
غمی عمیق دارد دریا
که نامش توست
وقتی که لخت
در ملافه خوابیده باشی
بهش گفتم
نرو دریا
دریا
شیشه ی شکسته ی عمر دیوی بیمار است
نرو دخترم
نرو دریا
شکستن تلخ است


و دخترک
مثل باران از دریا نمی ترسید
غریو زد بر دریا
و شوریده شد بر دریا

- رفته بودم
جای دوری
حوالی حلبی مدینه ای جایی
پیر بود دریا
جامه بر صورت کشیده
از میان مردم می رفت

 
باد
برای شکار عقاب ها
بوی از موهایت جمعیده
رفته از دستهای من
هزار عقاب خریده
دست گذاشته روی حرف هام
و هر چه دوست داشته را
برداشته است
باد مرا
مثل دشتی از گندم
برداشته از زمین را
برده بالا را
زمین نیاورده
من
زمین نیاورده
دست رد
روی سینه های باد
آن یکی دستم
زیر دامن اش

 
هر بار
دیوی آمده است
هر بار لمس کرده ام چراغی را
دیوی آمده است
مثل دود
مهربانی کرده
جادو آورده
و قبل آرزوی آخر
خندیده
رفته است
 
بچه ها زحمت کشیده اند چیزهای مختلفی را درست کرده اند و چیزهای مختلف تری دوباره ترکیده. برای ثبت در تاریخ فردا دوباره باید بروم ساوه
 
برای وقتی که آخرش مخت بخورد

حسین آمده است
با زخم زیر گلویش
و دست توی دست آقایش مهدی

حسین انگار
در بهار آمده است
شانه به شانه ی "لرزان" هر دوازده داداش
دست توی گردن زینب
سر به شانه ی مامان

حسین انگار آمده است
با "زبر"ی عمیق ته ریش بی خیالانه بر چانه
امید شبهای در مدینه
وقتی که آقا خلیفه بود

حسین انگار
از چهار سوی دنیا 
رسیده از نو اینجا
و روی تمام درختهای باغ
 عکس قلب کشیده
برای اسبهام سوت زده
روی گربه هام دست کشیده

حسین انگار
در کنار من نشسته
خاک اره ام کرده
سمباده" ام کرده"
حرف زده با من
شکست داده از نو تمام کوفه را

حسین انگار
با ملایک نشسته
حرف گفته
وحی کرده
از بهشت برنگشته هرگز

حسین انگار
شمشیر زده تا شب
و خسته شده
سرش را زیر سر گذاشته 
خوابیده باشد

اینجور خوابیده عزیز دلم توی تنهایی


 

د...د...د...دق
مرگ پایان کلمات ممن ببودی کاش
بودی کاش
می آمدی
روی پایم می نشستی
و هرچه گریه ممی کردم
شانه هات خیس نمی شد
 

اگر صبا بدی مناسب باشد
بوی داف مناسب باشد
با بوی صابونی
اگر صبا
مثل من تنها ها
دویده ویده باشد شد
در خیابانی
جور کوری که هیچکس وی را
نادیده باشد شد
اگر دریا هم
لااقل دریا هم
قدر من تنها بود
اگر لااقل می شد بمیرم
بعد مردن هم
هنوز توی یاد من بودی

 

- اون یارو قدبلنده دختربازه که شعرای عجیب مزخرف می خوند یادت هست؟
- نه کی رو میگی؟
 
من نمی پذیرم که حق ندارم من مثل بچه ی دماغوی پررویی که کتک خورده و کتک خورده و باز هم کتک خورده با صورت خونین و زانوی لرزان سفت کلینگ کرده ام پررویی ام و نمی پذیرم که حق ندارم دیگر من هنوز حرف دارم هنوز هم حرف دارم هنوز...
 

رتان بربطان تن
بیا
بیا و لت بزن به من خفن
من از تو باز هم زدوده تر
و روی شیشه دوده تر
پر کلاغ تر
تیار تر
غذای پاره پاره تر
من غم عظیم ماندنی که رفتنی دوباره باره تر
منی که سینه اش از نوک عقاب قاب
پاره
پاره
پاره تر
منی که رفت و برنگشت
منی که بر
نگشت و دانه دانه اش شکسته تر
دانه دانه انگشت هاش
من از تو برنگشته ام
 

و سرنوشت من
قطاری از عقایق سبز است
و سرنوشت من
قطاری از عقایق سبز است
با جرقه های سرخ و بنفش توی کش دودش
و ستاره های زرد
بین چرخهای سبز و ریل
و سرنوشت من
غمی متراکم و فولادی است
که از لا به لای گوشواره های تو
رد می شوند به درد

 

یه روز
 دو تا
eye e "black"
came in to my destiny
got "in" love'n
wrote "out" your name
Right into روی سینی

- آیا سینی می تواند معرب سینه ی من باشد با وجود اینکه سینه ی من کاملن بی موست؟  آیا منظور من اینجا از مو می تواند من باشد؟ آیا وجود داشتن من در تمام شعرهام و نبود سینه های تو در my life دلیل ضعف شعرهای من است؟ آیا شعرهای من هم حالا که دیگر قرن گذشته نیست می تواند به اندازه ی لااقل یکی از سینه های تو زیبا باشد؟ -

 
شور سیمین

مرا بترس
موسی مرا بترس
از شعله های سبز در شاخ ام
از لرزش تمام جهان ام به تو 
یا
از نوار آرام روزها پیچ
در لا به لای گیسوهام
از بوی مرد پیر بترس
و بفهم
خدا گر چه دور
من
خطرناک ترین شیطان هاست
و همین عصا
که تکه چوبی تخمی است
بابای بابای قد بلند مارهای قزمیت است
مرا بترس
و ایمان بیار زود
و فاخلع نعلیک
یا
نخلع
کفش ات 
می تواند استثنای زیبایت باشد
 
بیا ارباس صورتی رنگ من بیا

و این تفاوت زیبای خواستن با
 نتوانستن
توانایی کلمات کس کش
برای ریختن بخاردار_آلوده
بر دوش ات
و بوسه های پوسیدگی
آرام
روی پلک های بسته ی آدم حمام
انگار دوش
سراغ گیسهای آویخته ات را گرفته باشد
من
می ریزم از تمام سقف ها با لبخندی
خندان و فشافش و فاتح
انگار
برمودا
دهان گشاده باشد بر هواپیما
مثل حضرت مهدی
در
انتهای گودال عمیق خواستن
با دستهای گشوده ی آسمانی
که تمام آبشارهای جهان در
به سویش می ریزد


 
شنل فرقزی

سینه بند توری
عابر عبوری شفاف
دختر حتمن
دردها برای من وعده ان
فحش ها برای من رویاست
من
بوی خون
بوی اندوه مبهم شنیده ام
دشت
برای گرگها دریاست
برای عمویت تفنگ بزرگ بخر
مسلسل بگیر
کنار آتش باش
پرزهای تلخ من به تو تا ته
سیخ وای
ساده اند پاش
 

لاش باش
لاش آشفته ها وی ها در آش
توی این بیابان بر
هوت در "برهوت"
لاش باش
لاش افتاده ی برهنه ی زن
هر کدام سینه هاش
 تپ
یک ور افتاده
پلک هاش
تپ
بر هم افتاده
موی هاش
لرزان هر نسیمی لاش
مثل رد شدن ببر
از میان مزارع "نی" ها لاش
لاش باش
به گردش صبور من کچل
به گردش داغ "لاشخور"
که بی تاب ضیف رفتن سگ هاست
 
احتمال درد عظیمی
توی آسمان سیمانی است
سقف
مخوف آرام دنده تیرآهن
از صدا صد التهاب فریاد مرد می لرزید
در
از نبودن خود غم داشت
دشت
دشت بیرون از گوزن پر
تنها بود
مرد
جور آشغال غلیظی
من بودم

 
کردیت اژدها به آتش است
کردیت سردارها به شمشیرش
کردیت بزغاله ها به ریش
خوشا مرد تنهای لنگی بودن
که اژدها نیست
سردار نبوده
و بزغاله نخواهد شد
 
ناباورانه این کلمات
مثل شنهای براق سیلور بیچ
در کنار داف ها
خانه می گیرند
و مایو ها را
پر می کنند از غم
در کنار اسافل زن ها
خشک می شوند
انتظار می کشند
بوی دریا را بعد
بر
به دریا می گردانند

 

لای کاغذ بگذارم
اتوت کنم
که خشک شوی
بعد لخت
توی تابلوت بگذارم
در کشوهای میز ام

پرواز کن عزیزم
پرواز کن عزیزم
 
مجادلیه 

 نا شسته ی عزیز من
عیسا
پاشوره لازمی
پاشوره لازمی
لای انگشت هات
به تف
دست هات به تف
زیر سینه هات به تف
دنده هات به تف
احتیاج مبرم دارد
از آن گذشته
چاردردهای تاریکت
چراغ قرمز می خواهد
عابر پیاده می خواهد
گدای لنگ پررو می خواهد
دستفروش بیچاره می خواهد
جا به جا ما
شیشه های ات را می شوریم
برای گیسهات شانه می خریم
مثل عکس ها برات فرشته می شویم
فال می فروشیم
تاب می بندیم
پرنده می گیریم
بیا عیسا
پیش ما جنده ها بیا عیسی
ما از تمام بهشت بابایت
همین را می خواهیم

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM