فکر میکردم
میشود انگشتهای تو را ببافم
و در سرما
بر کمر ببندم یا
مثل آقا بزرگ
- که سالها ست مرده
بدون هیچ دلیلی
و سالهاست در اتاقکش قرآن نمیخواند
و روی زخم دستهاش
پماد نمیمالد
و باند نمیپیچد
عمامه نمیبندد
و نان نمیخرد
و آبگوشت نمیخورد
چون خودش مرده
و زنش مرده -
میشود
دستهای تو را ببافم
و مثل محمد بلرزم زمستان
و شعرهای باکلاس بنویسم
میشود یعنی میشد
اگر یادم بود و
عین خر در گلزار
دامن از دست نمیدادم فردا
[+] --------------------------------- 
[0]
در من
مثل آسمان من
در من
حرفی آبی است
که دریای همرنگم
نمیفهمد
در من
مثل دریا من
در من
چیزی
عمیق و
سبز پررنگ است
که آسمان نمیداند
و داغی خورشیدی
که گرم میشوید درش
یخچالی
که لاشه هایتان را
توی آن میگذارید
[+] --------------------------------- 
[0]
Bella Bella Bartók
"میشود شکوهمند"
دکترم گفت
"واقعن قرار نیست بمیری
... آدم"
- و منظورش از آدم من بودم -
قطعهای زیر جد
بر تاج دختری باشد
که سر نداشته
میشود شکوهمند
آدم
- و منظورش از آدم من بودم -
میشود آدم
وجود نداشته باشد در دنیا
دوزخی اختصاصی باشد
like this! see!
موووووووووووووووووووووبایل"
وارام
سیگار دردناکی گیراند
"میشود شکوهمند آدم
- و منظورش از آدم من بودم -
می شود آدم
قسمت عمدهاش عدم باشد
جالب است نه؟
عجیب نیست؟"
شب بود
بسیار و به غلظت شب بود
گرچه من
نیمی از شب را نمیدیدم
[+] --------------------------------- 
[0]
اگر یخچالی شادمان بودم پر از شراب قرمز تا زیر غبغبه باز هم بعد سوختن همین بودم که الان ام موتورهایم نمی چرخد چراغهام خاموش است و تا مدتها تنم از زیبایی لبریز
[+] --------------------------------- 
[0]
در باب کون تو
اگر خوب بودم
و شاعر و اینها نبودم
اگر انعطاف تنم بالا بود
رقص میدانستم
موسیقی باکلاس هم دایر بود
احتمالن برات
ميخائيل باريشنيكوف میشدم
و تو
عین فیلم
اشک و قانع و مرتب میگشتی
آنوقت تو
آنچه را حتی
سلاطین کل لمات
در سپاه ندارند
به عینه
باکلاس میدیدی...
حتمن
فیگور زیبایی هست
که با آن
تمام آنچه را
که توی حرفهای شاعران بزرگی که عاشقت هستند
وجود ندارد
میشود لوازم کرد
حتمن
راهی هست
که با آن
میتوان
از تمام شاعرانی که عاشقت هستند
زیباتر بود
[+] --------------------------------- 
[0]
و خطوط تنت من را
یاد مسیرهایی میاندازد
که گرگها
توی روزهای برفی
نفس نفس میتراشند از دشت
- گرگها کجا میروند توی پنجشنبهها
گرگها کجا میروند
توی وقتی زمستان نیست
برف نیست تا
روی پشمهایشان بریزد
- توی جنگل
لکههای خون هست
زندگی ادامه دارد ولی
توی دشتها لکههای خون هست
احتمالن اینجا
گرگی بوده
گرگی چریده است
- گرگها نمیچرند گاو
گرگها
پرواز میکنند
مثل قناریها
بر کف دست خرگوشها مینشینند
دانه میچینند
گرم میشوند
پرواز میکنند
کلمات
مثل برفی که از کوهستان خشک
باد آورده باشد
بیجان و رهگمکرده
بیصدا به شیشه میخورند
در اتاق گرم
نوزاد بیمادری دیگر
اخ اخ نمیکند
[+] --------------------------------- 
[0]
زوزه
عابر بودن
سرما خورده بودن
تب عمیق داشتن
رفتن از باران لنگان
و رویای گرگی ستبر
که در تمام بوتههای دنیا ست
[+] --------------------------------- 
[0]
تهران ۱۳۹۷
ابر ابر
واران واران
Waze و
حیض و
تِر... آفیک
تهران ویرانه
توی آرزوهای کوچکش
غرق می شود
پرایدهاش
در میان موجهای آسفالت
گونههاش
در میان یکسانی بوسه
شمشیرزنی نابینا
در نبرد چرخان با خود
پابرهنه بر سنگ
پابرهنه در سرما
جنگاوری
که در میان نفسهای مرطوب خویش
پیش پیش
غرق میشود
- این کوت اسبای سنگین مرده
حیوون مرده از تیفوس
این کوت مردا و
نعلا و
زینا و
مهمیزا
این کوت مردمی که دیگه
تیفوسی برا مردن ندارن
[+] --------------------------------- 
[0]
اگر جانداری در جهان باشد که برایش بنویسم
دقیقن خود سگ پدرت هستی
تنها جان بیمایهی تو ست
ای گیاهخوار لاغر
لولی ول
گربهی کثیف
که در شکافهای متواضعش
آفتاب طلوع میکند
و علف میروید
- که میتراشیش -
اگر جانداری باشد
که برای بر قله ایستادن مناسب باشد و
برای زوزه کشیدن مناسب باشد و
برای سایه بر جهان کشیدن
خود این زمستان دیگر نیامدهات هستی
تو هستی که بار بر میداری
قصه میگویی
و میگویی به آدم جوجه
تویی که من
در حیات خانهاش
جوجه میشوم
[+] --------------------------------- 
[0]
جهان تمام شده
دنیا
صحراییست
که خارهاش
در آرزوی بادی که هرگز
گلوله اند
جهان تمام شده
از دنیا
تو ماندهای
که مال من نیست
تو
تو ست
تف سر بالا ست
قطعهای از جهان
که در مال من نبودن معنا دارد
جهان تمام شده
تو ماندهای و خار مغرورت
کآفسرده
با مردهای اشتباه ازدواج میکند
گلولهای زیبا
در انتظار ماندن بادی
بیل دینگی از خاکستر
و بعدش آکلی داشی
که شاید خودت باشی
درختی بیاعصاب
با برگهای خشک سنگین
در انتظار باد...
[+] --------------------------------- 
[0]
داستان داش آکل کلی پیچ و واپیچ داره از یه غم نهفته حفاظت میکنه عین سگ ۲۰۰ لیتر عرق خورده میشه صد نفر ادب میشن مذاکره میشه نامردی میشه شکایت میشه خط و نشون کشیده میشه دعوا میشه در لحظهی اوج داستان یه صدای ضیق سانتی مانتالی از پرنده ه میگه "مرجان عشق تو فلان" کمی جواد هست ولی خوب برا دورهی پسر بچه بودن مفید ه
حالا فیلمش از دقیقهی ۱۵ بهروز انقد داد میزنه که مبادا فک کنیم خدای نکرده طرف الکی مرده
[+] --------------------------------- 
[0]
هر خانه کبوتری دارد
هر خانه برای خودش
خود خود خودش
کبوتری دارد
و این
ترمیم درد خانهبودگی است
[+] --------------------------------- 
[0]
جهان زنی است
که تب کرده است
و میمیرد
جهان زنی نازیبا ست
که هر پرستاری
هر شب
به تختخواب بسته است
ملافه بر صورتش کشیده
و کرده است
جهان زنی است
که هزار بار گاییده گردیده
وعاقبت
از آنفولانزا خواهد مرد
[+] --------------------------------- 
[0]
گفت
"آرام باش فرزندم
ساکت شو
باید اکنون
از جهان کناره کنی"
و نگفت
کناره بگیری
یا کناره باشی
یا کناره بایستی
یا شر و ور دیگرگفت
باید کناره کنی
و روی فعل کردن
ایستاد
و اتاق از
خاطرات بچههای دویده و نرسیده و رنج کشیده و نفهمیده و بعدش خوابیده
پر گردید
بالشت سرد خاطرات
آکنده از من بود
ملافههای سفید
لکه دار از من
و دیوارها
دیوارها
بارها
صدای او را شنیده بودند
[+] --------------------------------- 
[0]
الان دارم بعد یک ماه دوباره مینویسم. واقعیتی که سخت است درک این اتفاق لعنتی است که عوض شدهام و نویسش قسمت لازمی از بودش من نیست میتوانم ننویسم و هنوز هم در حد ملایمی باشم صبحها بروم سر کار توی تاکسی قر بزنم شب بیایم خانه چایی بنوشم با شکلات ویدیوهای خندهدار از زمین خوردن گربه و بچه ببینم کمدیهای عاشقانهی مهمل و شب راحت بخوابم به وجدان آسوده.
اینکه میشود در حال ننوشتن باشم حتمن علامت خوبی نیست یک بیتفاوتی است که جان برای جاندار ماندن انتخاب کرده.
مثل تمام هنرمندهای دنیا اگر بشود من را در این طبقه غالب کرد از دنیا دمغ وغمگین ام و تکهی تلخش اینکه این بار سنگین بیهودگی شعر نمیشودسنگینتر میگردد و دیده نمیشود و خرد نمیکند و احساس میشود و همین
شاید روشی که انتخاب کردهام برای بیرون از حد زمانی خاصی معنا ندارد باید برای بار هزارم دربارهی ناامیدی زندگی کنم
[+] --------------------------------- 
[0]