Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
تمارین (موکت/ابن یمین/وقیح)

ابن یمین بیچاره
ترکی نمی داند
می خواهد
وقیح باشد مثل مردم دیگر
خجالت می کشد اما
ساکت می رود
 روی موکت های مسجد می نشیند
از لای پرده نگات می کند
و حال می کند
با گل حول های اول نمازی
که تو
آهسته در دلت می گویی


 
تمارین (نخ دندان/سهروردی/دلقک)


انگار
گرگی نیاسوده شب از سگ
باشم
راهبی
با نخی از دندان
به جای آلات زیور
و چشمهای براق مست
که دیوانه وار
خدا را
و دختران شیطان را
دوست می دارد

دلقکی
دهان گشاد و کشته ی بت من من
انگار من
در میان ظفر ها و جردن ها
سهره ورد لنگ مغروری باشم
با نوار جنده های ارزان
مغازه های ارزان
تی شرت های ارزان

انگار
پروانه ای تنها باشم
که در شبی تاریک
بالهاش را
روی برگها گذاشته
به سوی ماه گریخته است


 

خوب بگذار با هم کمی صمیمی باشیم
مشکلات رابطه بسیار عمیق و این صحبت هاست
تو
شورت تور دار نمی پوشی
اصلن عرق نمی کنی شبها
و لای پات تا یک ماه
 بوی من 
و درد و صابون می دهد بعد هر استحمام
و تازه
کم بوس می کنی من را از وقتی خوابی
و پاهایت
به جای ناخن قرمز
ناخن سیاه و
خوراکی هستند
و تازه سینه هات 
-عکس هاش هست-
یک روز هم
زخمی و قرمز نمی مانده
و وقت برگشتن 
هر بار
مثل بی نزاکت ها
چیزی از تو جا مانده

- دکتر هلاکویی گفته
این حرف ها را باید گفت
چیزی نباید بماند در دل آدم
دکتر هلاکویی
توی برنامه هاش هست پرسیده
چرا؟
آخر چرا؟
واقعن چرا
بوس نمی کنی بیشتر  من را؟
چرا باز رفته ای حمام؟
و چرا شورت تور دار نمی پوشی؟





 

و اما مجنون
نخل کاشت جای لیلی
و آهنگ تلخ گذاشت جای لیلی
و غصه خورد خیلی

و داستان مجنون
در چهار جلد ها
چاپ شد
پر از ستونهای نظامی غمگین 
فهرست نویسی ها
اساس فیبا ها
شعر فارسی ها
قرن تخمی ها
و خطهای فاصله

و اما مجنون
نخل کاشت جای لیلی
و اسم لیلی را
روی ساحل نوشت
و بوس فرستاد
برای تمام دریاها

و دریا
توی فکر مردم ساحل نیست
و دریا
توی فکر مردم دریا نیست
مجنون و دریا کلن
برخلاف نظامی ها
کاری به دنیا ندارند
 
هرولا

حسین شبها تشنه است
و بچه هاش
صبح ها
از او
 نیاگارا می خواهند
رفتن
مقصد دنیاست
جامه های سبز و خونین
توی صندوق های تلخ
تلنبار و آماده است
اهل بیت آواره
گریه می کنند
توی برفها
عروسی قاسم
حالاست

هیکلی ترین سوارها عباس
ویزا را
با لب و دندان آورده
حبیب
پیر و تیرخورده
 نگاهبان ستون مردهای خوابیده است
علی اکبر پاک
چاک خورده است
و از چادر
صدای های های
زینب می آید
"رودم
رودم
کجا رفتی رود؟
چرا میان برفها رفتی رود؟"





 

اگر کسی از من نامت را پرسید
در دهان او خواهم زد
و خواهم گفت
"گم شو مرتیکه ی عن
مگر خودت خوار و مادر نداری؟"
و بعد توضیح خواهم داد
که  غیرتی هستم
و بیخود می کند 
که اسم معشوقه ی عن مرا می پرسد

 

تمارین (عینک/فرنچ/قارچ)

و روز های تلخی خواهد بود
که فیلسوف هات
 مثل قارچ های کمیاب فسفری
ریشه می زنند در کنار ریشه هات
و قاب عینک ات مدام
از کلاس بالات
زرد می شود

-به رنگ قاب عینک توجه کن
تمام زنهای روشنفکر عیننک دارند
به عینک ات
به رنگ سیاه قاب عینک
وشورت های نازکی که می پوشی
عمیقن توجه کن-

و روز های تلخی خواهد بود
روزهای
پژمردن نوار گلهای صورتی
دور چشمهات
تکدیر آفتاب ناخن
قطعی برق لب های ات
و شانه کردن موت

و روزهای تلخی خواهد بود
روزی که
آدم خواهی شد
عقل پیدا خواهی کرد
و مرا
در میانه ی شب کازا
بلانکا خواهی کرد
بدون کت سفید
بدون فرنچ آسمانی
بدون کلاه


 

وقتی آدم توی چل سالگی درگیر مسائل پریود کسی می شود احساس می کند که باز به جای خوبی رسیده. از خودش راضی می شود و توی آرامش چشمهاش را می بندد و صدای نفسهای طرف براش معنا خواهد داشت
 

تمارین (شاذ/ تشک/کون)

دماغ یعنی مغز
شاذ یعنی برجسته
و منظور من از کون
هستی و دنیاست
و وقتی که می گویم

"شکرانه ی دماغ عظیم ام خدای را
کز بخت نیک شاذی کون را برابر است"

شعرم عرفانی است
و ربطی به جای خوابیدنم بر تشک ندارد
 
تمارین(میلکا milka/پنگوئن/خط)

اگر بچه دار می شدیم
بچه ات
حتمن
 در خیابان می ماند
چتر می خرید
و عینهو اسوالد
 تشنه  و پنگوئن می شد
اگر بچه دار می شدیم
بچه مان قانع بود
در همان فاضلاب ها
بی مادر می ماند
و برای خودش آرام
رابین و بت من می کشت
بچه  ات حتمن
زود می فهمید
سینه ها
و تمام میلکهات مال من است
و خط روی پهلوهات
جای دردناک تنگی شلوار
و تکه ی دردناک روی مچهایت
و تلخی گوشه های چشمهات مال من است
بچه خوب می فهمید
بابایش
که مثل یک پیچک سمی
دور مادر مهربانش پیچیده
و دارد دا
از تمام رگهایش می نوشد
صاحب صاحب صاحب
اینچ اینچ مامان است
مزاحم نمی شد بچه
زر نمی زد بچه
بچه ی من فهمیده است
بچه ی من
حتمن
بچه ای فهمیده است

 
تمارین (چیپس/سیبیل/مرد خنگ دبنگ)

و پاهای لاغرت
پاهای لاغر زردت
با نوارهای باریک صورتی
و طناب های خشمگین قرمز
پاهای نازک زردت
با بوی تند نمک  آلود هر جا که رفته ای
پاهای نازک زردت
توی جوراب های پلاستیک
دانه های چیپس های من اند
داغ خریده ام از مغازه
نفس زنان خریده ام از مغازه
شادمان خریده ام از مغازه
مال خودم تنهایی است
اندازه ی دهان خودم تنهایی است
چیپس های من را
به مردهای سبیل هیکلی
به بچه های خنگ دبنگ
نده
بگذار همانجا بماند برام
توی کفش
گرم شود
عرق کند
حاضر شود
کم کم
گوشه ی مغازه
توی تنهاییش
 
عین کپه ای برف
دستهاش را
و من کپه ی برفش را
براش
روشن کردم
آهو پرید از توی دستهاش
خرگوشهای زیادی
خوابید توی دستهاش
و گرگ های تشنه ی بسیاری
از فراز دستهاش
زوزه کشیدند

عین کپه ای برف
دستهاش را
و من
مثل قطب
یله دادم به گونه های در انقراضم
و نگاه ناامید خوشبختم را
به جفت وال هاش دوختم
که لای موج هام
غلت می زنند

عین کپه ای برف
دستهاش را
و من
غلت زدم روی برف
توی برف سینه پهلو کردم
تب کردم بر برف
و توی برف
رستگار شدم
 

ولووانه
ایستاده است آرام
و مسافرهاش
از رودخانه آب بر می دارند
و زنهایش
خسته
بچه هاش را پشت درخت هام سر پا می گیرند
بوی شاش بچه ی نوپا
در تمام دشتهام پیچیده
احتمالن
خیلی
احتمالن به زودی
بسیار بوسم خواهد کرد


 
تمارین (کاساندرا/خورشید/قلعه)

کاساندرای سرنوشت
آن سوی شیشه است
و ردیف نیزه دارهای بدجور اسب
پشت نرده ها صیحه می کشند

- عاقبت دنیا نابینایی است
عاقبت
 قلعه ی اسد
 خراب خواهد شد
ولی تو
تو
عاقبت تو
تابوت است
تو حتمن در میان مردهای زشت
پاره پاره خواهی شد
تو هیچ وقت معنی عشق را نمی فهمی
و تو 
تو را می گویم
عزیزم پسرم آیاس
تو را می گویم
عزیز دل دردمند و غمگین ام 
چیز تلخی
در اعقاب تلخ توست
در لهجه ات
تلخی و انیگما می بینم
به زودی از سمت روس ها
عقاب می آید
و با اتوبوس ها سرباز
به زودی دمشق آرزو می کند 
تمام این سی هزار سال
نبوده بوده باشد هرگز

کوه ها می رود پایین
ولی خورشید
از شرق
بالا نمی آید

 

تمارین (قره‌نی/بیرق/ قرمز گوجه‌ای)

شمر را
سر بریده اند
اسب ها
شمر را
سر بریده اند
 جهان
پر از بیرق سبز است
و دیگر کسی
توی جنگ
قرمز گوجه ای نمی پوشد


شمر را
سر بریده اند
توی کوچه دسته است
اویس اول دسته است
لباس قرمز پوشیده
و حرف های حکیمانه می زند
قره نی طوری

شمر را
سر بریده اند
و پیراهن محمد
خاکی
توی کوچه افتاده





 

تمارین (بهمن/ نخاع/ جوراب)

شمات
شمات
بوک شمات
و از سینه های کوچک ات
جوراب توی خانه بسازم
با نوک درشت قرمز
چرم بادوام انگشت هام

بوک شمات
بوک شمات
و تکه تکه نخاع ات را
از لای دنده هات
در بیاورم
و دور بندازم

بوک شمات
و از تو
خرس خوابیده روی پارکت بسازم
خوابیده ی غمگین
با دهان نیمه باز

بوک
شمات
و کشتمانده ات
 از سمت تابستان
تا انتهای بهمن
بویناک
بر زمین بماند
برای مگس خواهش طوری

تلخ نگاهت کنم
و تو
با خجالت از صحنه
مدام
قهوه ای تر شوی


 
تمارین (ژیلت/پتو/لیوان)

تاک پولک
توی لیوان ودکا
ماهی
ساپریس تلخی از سیاه تای قهوه
جنده گاه کون و پتو
گاهبان تلخی نسیم ها و سیم ها
که در پیاده راه های تخت خواب ها
به سالها
اتو ببوس بوده است
زاغ
توی چشمهای ماه
نگاه کرد

"ژیلت نمی خرم
برای پشم هام
ولی زبان تو
برای تیغ هام
ملاحظات لازم است"
 

هی مای
ماهی
ماهی
ماهی
مای ماهی دریایی
دو بوسه مانده از دریا
بیا و من را
پیرمرد و دریا کن
مرد پیر تنها
حتی
قلاب کوچکی ندارد

 

این ور جهان
تو
هنوز هم بی عقلی
و زلف هات
مثل شمشیر زنی بی دست
که زلف های خنده دار داشته باشد
توی چشمهات ریخته است
و من
مثل کوهی خسته
بغل کرده ام خودم را
و
هنوز هم بی عقل ام
و ما
برای بودن "مان"
به بی عقلی "مان"
عادت داریم



 
تمارین (سیم/بلبل/گچ)

حوض مرده پر از
شیاطین غمگین از گچ  را
که رد کنی
جاده می ماند
علف های تازه ی نچ
توی جاده می ماند
و ردیف غریب از
کلاغ های روی سیم
و گردش مغفول ماهیان در حوض
دیوارهای قصر سیاه شده
و از دریچه های طویله
آتش و
شعله می آید طبعن
و صدای ضجه می آید طبعن

حق با جادوگر ها بود
نباس بلبل را
در طویله می بستی


 
تمارین (هولاهوپ/چادر/نرگس)

نرگسی شده مریخ
باد خورشیدی
دلش را برده
آتش اش زده باز
و نرگسی شده
مثل ات

و چادری شده ماه
اسیر آقا زمین
چای صبح
خواب ظهر
سکس شب
جاروی روزانه

زحل
بزرگ شده دیگر
و بچه نیست
و توی کوچه های دنیا دارد
برای خودش
هولاهوپ می زند

زهره اما
برای خرج عطارد
جنده شد تهش
قشنگ بود قدیم هاش
الان ها ولی
مدام
دنبال مشتری است

پشت دیوارهای دنیا
غمگین
دو شاعر کوچک
توی برف ها
غمگین نشسته اند

 
تمارین (لیمو/لامپ/بچه)

و شاهزاده
تمام باغ را
درخت های کوچک لیمو کاشت
و کالسکه خرید
و برای درخت ها
لامپهای داغ
و هرم پشه خریذ

و پادشاه
بچه اش را
یادگار
هرم داغ پشه اش را
یعنی
بچه ای که بوده اش را
در میان درخت ها گذاشت
تا تمام پادشاهی اش
عطر تلخ لیمو بگیردی

 امپراطور کالسکه ها
که بوی لیموگرفته بود
برای درختهای لیمو
تبر خرید
و درختهای لیمو
هم را
در حسرت
شاه  بگذشته از میان لامپ ها
قاچ قاچ
سر بریدند



 

خیس می شوند
و چکه می کنند
از تمام منافذشان
شره می کنند
چشمه ها و رودخانه ها
ولی
کوه ها
بی علامت و ترتیب
زلزله ها را
بغل می کنند
و شانه هایشان مردانه
می لرزد
و ترک می خورد

 

از تن سخن بگو
و از کلمات
و من را به یاد آور
که ستون بی تابی از کلمات آسان ام

از من سخن بگو
یا از خودت بگو
انگار تو
داستان دیگر من است



 
تمارین (بالش/چراغ قوه/ کنجد)

زلیخا
کارد خریده برای یوسف
تمام باغ هاش را
پرتغال  کاشته است
و با چراغ قوه
توی کوچه های قاهره
که برق ندارد
و خاموشی است
خرت خرت
دمپایی قرمز کشیده است

- قاهره بود نع؟
زلیخاجان؟
قاهره بود که دنبال معشوق خوش تیپ ات میگشتی؟-

- دوباره رختخواب خریدم
 یک بالشت
یک ملافه
یک فریاد
تا باز کنی آش و لاش مرا از تخت
با کبودی تلخ طناب بر مچها
نازم کنی
و مرا آرام
بوس کنی
و توی روغن کنجد بگذاری

- قاهره بود نع؟
زلیخاجان؟
قاهره بود که دنبال معشوق خوش تیپ ات میگشتی؟-




 
شاشیدن در بندری در دریا یا تجاوز به شاخ مترجم ها

تو را مست خواهم کرد
و از روی داربست شانه هات
توی دریا خواهم شاشید
چاق ات خواهم کرد
پیرت خواهم کرد
زشت ات خواهم کرد
و کوتاه و جنده و
خرابه خواهم کرد
ودر خرابه هات
مستراح خواهم ساخت
توالت قشنگ
با کاسه های زرد چینی
با چشم های تنگ و غمگین
با دهان باز

آخرش
از تو
مستراحی خواهم ساخت
تلخ تر
 از چشمهای تشنه ام
مثل کلبه ای کهنه
که دسته ی مستها
روی پله هاش
گریه می کنند

 
تمارین (کاغذ/ شنل/ تعمیر)

مثل بطالت کاغذ شاید
از دو وار لنگهات گرفته
پاره پاره ات کنم
و ریز ریز هات را
رها کنم در هوا طوری تا
فقط من
 تنها
چیز میز هات را بدانم

مثل قلافت قلاده ای
استخوان در دهان
ماده ای
سگ شاید
تکه هات را
بو کنم تو را
و با زبان و تف
تو را
دوباره بچسبانم

شاید شنل شوم
- شنل هم شبیه قباست
یا تاپ
یا دامن
یا هر آشغال بی غمی
فقط کمی
عجیب تر
و بی کلاس تر است
و من اینجا
مجبور بودم بگویم شنل
ولی شورت خیلی بهتر است
دل نازک است مثل من
و سوراخ های تو
توی قلبش جا دارند-
شاید شنل شوم یرا
جای
 دندان و
 دوخت های روی شانه هات

ولی فرانک
گوش کن فرانک
تو دیگر هرگز
تعمیر نخواهی شد

 

نه می پرسم
نه می دانم
نه تنها می توانم شد
و این ناشدن تنهایی
قسمتی بی شمار از من هاست
تکه ای که نمی شود شمرد
دنباله ای سخیف از می ها و
 خواهم ها
که من را
بر تو
بی نیاز و نیازمند می کند
مثل تکه ای هار از سگ
که مثل خوک های چاق
به ران ساطور ها
 عطش دارد
تکه ای که وقتی که نیستی هم تنهاست
وقتی که هستی هم تنهاست
تنها تو را می مالد
و اندیشه می کند
باره ات در
در تنهاییش


 

اگر جهان به قدر کافی زیبا بود
اگر صدای خنده ی دخترها
آبشار را ساکت می کرد
مته ها را ساکت می کرد
و موتورهای برق را ساکت می کرد
ترافیک را ساکت می کرد
و فغان کلاغ ها را ساکت می کرد
و صدای مسلسل را هم

اگر جهان به قدر کافی زیبا بود
تو پیراهن چیت سکسی ات را می پوشیدی
و من غم های ام را
برای روزهای بعد مردن ام می گذاشتم



 
تمارین (خیار/ناود‌ون/آینه)

سیگاری سفید رنگ
به رنگ پرهاش خیره شد
حوض را نگاه کرد
حوض عین آینه بود
باغچه آینه بود

- همان بوته های کوتاه فلفل همیشه
جالیزهای نازک از خیارهای کلفت
و ناودان بی دلیل
که قطره قطره بر ایوان می شاشد

فکر کرد
لحاظات دنیا
برای زنده بودن کبوتری سیگاری کافی نیست

- عمر دست خداست
تفنگ ساچمه ای
در کمدهای خدا قفل است
و گربه کار خداست
باید از ارتفاع سقوط کنم

بر زمین
جنازه ی خونین کفتری گردن شکسته
مگنای تلخی از ناامیدی هنوز
در دهانش

 

مثل حوضی آبی
خسته از تمام برگهاش
که آب هاش
ابر بالای خانه است
و دیگر
برای بچه های تشنه
فواره ای ندارد
آخرش برای همیشه گم خواهم شد
و افسوس مردم
مثل زنهای لنگه جوراب گم کرده
در جستجوی من
خانه را
از تشنگی پر خواهد کرد
می دانم
می دانم
می دانم
من هم
آخرش
گم خواهم شد
و توی تنهایی
با چشمهای بسته ی جورابی
تلاش بی امان دنیا را
نگاه خواهم کرد
به تاریکی تکیه خواهم داد
و خاطرات تلخ ام را
توی آرامش
مرور  خواهم کرد

 

می خواهم در
دلم می خواهد که
باز دریا شوم ولی
شیرین
میگو بجنبد میان شاخه هام
شور
سرنوشت خرچنگهای دردناک شوم
و روشن کند مرا
 صورتی رنگ اشباح  دریایی

می وخواهم که
موج بردارم باز
و گردش مداوم طوفان ها
و جای باله های دردناک ماهی
شرحه
شرحه ام کند

می وخواهم که
زنده باشوم دوباره
حی تپنده ی فواره
بِی تاب بریده شدن
ماهی
لت
روی اسکله
التماس اینکه
من را
روی سنگها بکوبی
 
تمارین (دکمه/گزاف/عقربه)

دین
دیلین
دین دان
این ردیف متواتر از گذشتن نور
از خلال عقربه ای باریک است
با دستهای لرزان صاف
روی نرمی گردن هام

 کمان دردناک  زرد سرخ سبز
تصور رگهای دیوانه
که دشمن سلامتی آدم هاست

احتمالن این رنگ ها
آغاز دردناک یک نیش است
حواله ای گزاف و منتظر
بی تاب
با سیاهی زهری
که عقرب را
 بی تاب کرده است

احتمالن این پلکیدن
این گردش خموشانه
هول دکمه های لباس ام
و بو کردن دانه های عرق
نشانه ی مرگی آبی است

آی درد
آی درد
الان بکش مرا و هلاک کن
قبل اینکه بمیرانی

 
تمارین (زهره/ اسلام/ خسرو)

باید از یزید ی
شمر ی
پیر استعماری
به حالت فرهادی
انتقام تلخ گرفت
عقرب جراری باس
بگزد ظالم را در
وقت شاشیدن
و صحنه ی مردن ظالم
باید
ضایع و
تنها و
بی کلاس
مثل من باشد

پرچم قرمز اسلام
دستمال سفره نیست
شهیدی دارد
سربندی دارد
غمی دارد
احیا و
گریه ای
دارد

پرچم اسلام
آخرش شیرین را
در می آرد از دست خسرو
و دانه های بلورین پیشان را
پاک می کند از فرهاد

اسلام آخرش
باور کن اسلام
آخرش
کفر را نجات خواهد داد

 

دیوانه ها برام قلاب می گیرند
صندلی می گذارند
پاسبان ها برام دست می زنند
ویولون می آید
و نغمه می زند
و اگر شلوارم
به نرده گیر کرد برام
پیژامه می آرند
نقشه ی فرار از تیمارستان
راست
نقطه چین از میان تو می گذرد
دست من را می گیرند
و مرد دیوانه را
که آبسردکن بیمارستان را کنده
و قرص هاش را نخورده
و لایق شوک الکتریکی است
می آورند تا کوک اول نقطه چین هایت
و من آنجا تا
بالهام را
باز می کم


 
تمارین (عنکبوت خارج دماوند)

نگام کن
ببین
من
دماوند تابستان و
در آتش
خارج از تمام حرف های حسابی دنیا
مثل عنکبوتی تلخ
زفت پیچ
در میان تارهای خود
هرگز
تنهاتز از همین و
از خودم
بلندتر 
نخواهم شد

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM