Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
هیچ راهی جز مقابله با خودم ندارم, پررو می شوم گاهی و باید به حال خودم رید

 
فقط یک کار دیگر توی زندگی ام مانده.
 باید قهرمان شده باشم
 
قناری کوچک
خواب سرخ دیده است
با تور آرام صورتی
قناری کوچک
سکوت کرده است
و میله های قفس
به تپیدن رویای قرمز
در سینه ی قناری کوچک
نگاه کرده اند
دانه موجود است
نسیم پاییزی هم هست
قناری کوچک اما
خواب سرخ دیده است
 
آدما

سفید سفید
دنیا میان
سیا سفید
زندگی می کنن
قهوه ای قهوه ای
می میرند
 
وقتی آدم
آدم باشد
دشنه شوخی است

همین را
بش گفتم
دستم را
گذاشتم روی دستش
دستهای نازکش می لرزید

"آخرش ناروتو ندیدی نه؟"

ساده ها نمی فهمند
فیلم ندیده ها نمی فهمند
دلیل مردن
جوتسو نیست
دلیل مردن
اتفاق غریبی است
که آهسته می افتد

- گاهی تو یه فیلمایی دل آدم برا قهرمانی که نمی میره تنگ میشه

دلم تنگ برات
عزیزه ی آدمای دیگه
دلم برا هر چی نمی شه
مرده
نمی تونه
عمرن
کیرم
فاک
ان
تنگه
دلم برا مزه ی سگرمه های سیات و
اینکه برات تنگه
برا خواب بعد از ظهر دوتاییت
و اینکه پات
دلم برا آدمی تنگه  گه
باس تو باشی
و نبوده نیست نیست نیست
تورو خدا
توروخدا
میشه باز شعر بگم؟

گاهی بعضی از قهرنانها هر چی تیر می خورن نمی میرن
گاهی دل تماشاچی برا یه قهرمانی می سوزه  با خودش میگه دعا می کنه میگه خدایا فهمیدم نکته اشو گرفتم
خدا
تموم شه
تموم شه این فیلم لعنتی

 فیلم تمومه پاشید برید خونه هاتون. رضا دیگه رستگار شد




 
چرا ماهها از پلنگها بیدارند؟

چون پلنگها برای ماه
جانورانی
خنده دار مزخرفند
با پنجه های تیز
و چشم های تیز
 و نرمی تن
دونده های همیشه
که
به سوی ماه می پرند
ماه را
توی دریاچه می اندازند
دریاچه ماه می شود
خوشحال می شوند
می دوند باز
می دوند
خسته می شوند
می روند دلتنگی

- ماه توی دریاچه می ماند؟

- ماه توی دریاچه می ماند؟
الاغ
 بالای کله ات را نگاه کن
 

مهتاب
تاریک و بیدار است
ماه رفته باشد
به کیرم
مهتاب اما
هنوز
تاریک و بیدار است
 
زنی که
از من غریبه است
غریبه است
غریبه است 
غریب
هر شب
بی خجالت برهنه می شود
شورت نمی پوشد در رویام
و رویایم
که مقدار کمی
با اندوه فاصله دارد
در کنارش می ایستد
بعد آن زن غربیبه و رویایم
بعله
و بعد
بعله هم در کنار زن غریبه و رویا 
می ایستد
هر سه تا برهنه
زن برهنه با خجالت و آرام
دستش را می برد سمت آنجایش
بعله می زند روی دستش
و رویا لبخند می زند
 
جان آدم
غریبه ی دنیاست
جان آدم چشمک داره
و خواب رفته برای آدم رویاست
دوست داره آدم
تکیه اشو از دنیا برداره
شربت توی سینی اشو
زنجیر طلایی شو
چراغ جلوی علم هاشو
دوست داره آدم
حاجی اول شه
علی باشه
اکبر
شهید راه مهستی
راه گل بوته
را شیراز
ولی جون آدم
غریبه ی دنیاست
بو کشیدتش
مو کشیدتش
ام
ول
جون آدم
غریبه ی دنیاست
 
از تو نمی ترسم خوابم
نه برای اینکه از تو نمی ترسم خوابم
خوابم یا
از تو نمی ترسسم یا
و
ادامه ندارم
خوابم 
یا
تم
 
به نظرم خیلی مهم است که آیا آدم در اثر خیلی بدبخت شدن غمگین شده یا در اثر خیلی غمگین شدن بدبخت
الان که دوباره فکر کردم می بینمم زیاد هم فرقی ندارد


 

تغییرات

وقتی یه زنی به آدم پشت می کنه که شلوار جین چسبون پوشیده. نباس آدم به این فکر کنه که سوراخ کونش کجاست. چون حواسش پرت میشه
 
 جهان
فدای
 زنای
برای

که نای دنیا رو ندارم من

 
همه اش به خودم میگم

سینه هات رو توی نفس
حبس کن
شوهرت که برگشت
حرف می زنی
***
مگس رفته توی چشم دریاچه
گوشه هاش قرمز نیست
دریاچه سرده
دریاچه بزرگه
دریاچه غمگینه
***
حرف نزن
حرفای مردم رو تکرار کن
حرفای مردم قشنگه
حرفای مردم خوبه
حرفای مردم
گریه نمی اندازه
مردمونارو
***
قبر مال زنده هاس
مرده نمی ترسه از قبر
از دنیا
مرده قبر لازم نداره



 
چرا شونه های لخت دخترای لاغر تو آمریکا نمی لرزه؟
چرا اینا زیبایی شناسی نمی دونن؟
 
گفت
"این بزرگترتونه"
بعد نیگای من کرد
گفت
"هوای بچه ها رو داشته باش می رم برمیگردم"
نه کسی تو اتاق بود
نه یادم می اومد کی رفته
با خودم گفتم
"ولش کن راجع بش فک نکن"
چیزی نگفتم فی الواقع
 
حال همه ی ما خوب است
اما تو
 داغان نکن

 
صخره ها خواب نمی بینند
صخره ها
خوابی یگانه را
هرشب
تکرار می کنند

جنده ها
سکس نمی کنند هرگز

صخره ها عاشق جنده ها هستند
 

کلاغها با بهت
هم را نگاه کردند
صدای صفیر باد
گنجشکها را ساکت کرد
با خودش فکر کرد
"چه می شود حالا؟"
آرام زمزمه کرد
"نمی شود حالا؟"
جلاد لبخند سستی زد
مرد گفت
"لااقل ایمانم را"
جلاد لبخند محوی زد
گفت
"یادم میمانی؟"
مرد لبخند تلخی زد

دویدن آرام پاهای کوچکی در مه
قراچ اشکستن جناق در فلز
صدای چک چک آب

 
دویدن آرام پاهای کوچکی در مه
قراچ اشکستن جناق در فلز
صدای چک چک آب


 
دیگر خیال نخواهم کرد
بال هم نخواهم زد
ساکت نخوهم شد
نو سی 
نو تاچ
ابلهانه لبخند خواهم زد
داوطلبانه افسوس خواهم خورد
بیلاخ خواهم داد
میلاخ خواهم ماند
پرپری
پرپری
پرپری
 
...آنقدر توی باران درختهای تازه کاشتیم تا

ها؟
چی؟
هیچی نشد
جنگل هم نشد
باران هم
قطع نشد

عن کف ماها

 
بدون اینکه ایمان
اما
ها
از ترانه ها ترسیدند
مثل سایه های بی جسم

- همان تریپ معروف فیلم های هیولا
اما برعکس-



 
مریلین مونرو

سوتین هایت خوشبختند
و ملیله های سوتین هایت خوشبختند
منجوقهای سوتین هایت خوشبختند
اما
 سینه های غمگینی داری
 
صخرگی

بگذار غم
زلال بماند
غم را
به دنیا آلوده نساز
بادبانت را به باد
لنگرت را به دست
بگذار موج بیاید
و روی پوستت نمک
و روی چشمهات را بگیرد
نمک
تاوان دردناک دنیاست
دنیا
چاره ای از
ماندن ندارد
 
خیلی زمانه ی بدی است
مردم
در سکوت سکس می کنند
با غصه کونشان را نشان می دهند
در سکوت لمس می کنند
در سکوت بغض می کنند
و لرزش سل فون ها
تمام تکان دنیاست
خیلی زمانه ی بدی است
ساعتم را کجا گذاشتم؟

 
برای خودم
تقویم خریده ام
شت
مبنای زمانیم
پریود تو بود

 

پارو کشیده ها به پیش
فعلن فقط
برنامه های رفتن داریم
پاییز مشخص داریم
زمستان بی دلیل
تور خالی
و امواج یکسره
و باید تمام این ماهیهایی که ایمان داریم نیستند را صید کنیم ببریم بفروشیم برای مشتریهای متنفر از غذای دریایی
باور کنید کبابی ها هم
مشتریهای ماهی هستند
متمرکز ماهی باشید
 

باران می آید باز
و باران می آید باز
و باران می آید باز
و سیل نمی آید

 
با خشم نگاهم کرد
از چشمهای زاکی من ترسید

"جان تو
ستاره هام درد می کنند
افقم خسته است
حال حرف ندارم
تمامش کن"

تازه اول غروب بود
تازه ماه
تازه آفتاب

 
"از دلقک ها و جنده ها متنفرم
اسم دلقک و جنده را پیش من نیاورید
به خصوص جنده های برهنه
...اه اه"

دلقک لبختد تلخی زد 

چین های پیشانیش را 
صاف کرد
و دماغ قرمزش را مرتب کرد

"بوی جنده می آد
باز بوی جنده می آد"
 
کوچه دیگر صدای قدمهایت را نمی خواهد
کفش هایت بسیار نوک تیزند
با تکه های چفت مس
روی پایه
بدو
بدو
سوزن سوزن
از سینه های کوچه ها رد شو
این کوچه
دختر بچه ی پابرهنه اش را می خواهد
 
تفنگ دسته نقره ام داد و بیداد

باران
لباسهای خوشگلش را پوشیده
آمده توی بالکن
چشمهاش را بسته
آمده
خاکی شده اما
آرزو کرده چششمهاش که باز شد
تو
 آنجا باشی

- مهمانی است نه؟
پشت پرده مهمانی است؟

 
شرابها را ببرید
و غصه های عزیز را بیاورید
پادشاه مایلند
چندی
با غصه های گرد درخشانشان
تنها باشند
 
کاش ام را
توی باغچه کاشتم
برگهای زردش را
درمانده اش
به سوی آسمان پاش داد
تابستان
خوشحال بود
ولی کاش ها در زمستانها
خیلی تنها هستند
 
مردی
یعنی
مردی
از اینها که هیکل ندارند ولی نگاهشان عمیق و غمگین است
مردی
دست راستش را برید
و توی رودخانه سپرد
نگاهش غمگین تر و عمیق تر شده بود
آستین دست راستش را
تا کرده بود تا بالا
 سنجاق کوچکی زده بود
سنجاق
گلی صورتی
جواهراتی قرمز
و چشمی آبی داشت
مرد دست بریده  توی راه
به من لبخند زد
نفسم توی سینه حبس شد

 
روی شمشیرم بنویسید
"این انتقام مردی بزرگ است
که اینگونه کوچک بر زمین افتاده"
 

من توی دستگاه فتوکپی اداره گیر کردم
لا به لای موهای بور کسی
یا لاش کون کسی
یا روی لبهای که

من توی پرینترهای بزرگ
و لا به لای کاغذ ماندم
پسرم هیچ وقت بزرگ نشد
و انتقام ام
بر زمین ماند


 

عکس لخت زنها تکراری است
حرف خنده دار تکراری است
خنده تکراری است
و بوی عرق تکراری است
جهان دستگاه استنسیل بزرگی است
 با نامه های بی سواد اداری ساده
هیچ چیزی برای دیدن
نچ

رفته است
و چشمهام را برده است


 

سر وقتش حالاست
حالا که رفته
ببین
و بگو
سر وقتش حالاست
چشمهات
چشمهات
چشمهات کو الاغ؟
چشمهات کجا رفته؟
 


"آتیش نشونی
آتیش گرفتم"


ماه غیر مبارک نداریم
و تمامی سال
ایام شهادت است
دسته های مردم
توی کوچه
روی هر دسته
نخلی
روی هر نخلی
آتش

و چشمهای نخل ها بسته بود
رخش تیر داشت
ذوالجناح تیر داشت
هر دو رود درود را
بریده بودند
حسین را کشته بودند
بوی اکبر
کربلا را گرفته بود

بهمن
ماه  مردن فرشته هاست
روز پاره کردن پرچم
روز سرود
خنده
خامه
مهربانی

- دستهات می لرزه چرا پسر؟
سردته؟

-" من...
کودک انقلابم
من...
عصاره ی شهادتم"

زینب
مبهوت
افق را نگاه می کند

سجاد
سر از سجده بر نخواهد داشت

 
یه چیزای خوبی هست اینجا آب معدنی طعم دار اسمش رو صدا می زنند. یه چیزی اضافه است به آب و اضافه نیست شکر نداره فقط یه طعم ساده زیر زبونت احساس می کنی. دختر هندی ها ه همینطورن موهاشون رو بلند می کنند بلند بلند. اینجا توی آزمایشگاه گاهی موهاشونو باز می کنند می بندند هوا طعم دار می شه
 
تمام خوابم
یه دسته جادوگر بود

- نه اینکه خواب جادوگر دیده باشم نه فقط
تمام خوابم یه دسته جادوگر بود

سوار پونتیاک سیاه
توی جاده ها ی گرم
از تمون خونه مون آمریکا

- بنزین نمی زدن
هیچ وقت هیچ جادوگری رو توی پمپ بنزین ندیدم

تمام خوابم
یه دسته جادوگر بود

- خوب نیست آدم
ترک دختر بشینه
موهای دخترک می آد توی صورتش
بوی دخترک به آدم می پیچه
حواسش به راه نیست

همیشه تو خوابم
اون قطار همیشه می آد

 
نزدیک های صبح
توی لحطه ی آخر
خواب ماه آبید
قرار بود افق
معبری باشد
برای عبور ستاره های
کوچک و کم رنگ
باد بیاید
مهتاب بیاید
و ابرها نباشند
نزدیک های شب اما
بی دلیل طوفان شد


 
اگر درد
همان چیز ساده ای است
که به من می دادی
درد را به من بده
من این هویت پیچ دار عرق کرده ام را نمی خواهم
هی
کیل بیل
درد را
مثل یک ضربه ی شمشیر
به من ارزانی کن
درد مات
درد بد
خوار من را می گاید
من را بخور
خدایا
من را بخور
 
پاییز از من می ترسد

- نباس نزدیک این هیولا شد
هیولا خیلی افسرده است
شورت پایین کشیده خوشحالش نمی کند
کس تراشیده خوشحالش نمی کنند
عرق در کشاله خوشحالش نمی کند
نمی ترسد
و تنها دلیلش برای نمردن  است اینکه
مردن هم
خوشحالش نمی کند
دنیا را افسرده کرده است
وبای مکلوک است
تخت خوابش را افسرده کرده
لپ تاپش را افسرده کرده
دخترهایش را افسرده کرده
معاشرت با او خطرناک است
او فعل های جهان را خسته می کند
و جهان خمش نه می شکند
نه ادامه می یابد

پاییز از معاشرت با من می ترسد

- یک نفس حتی
از بوی من را به او ندهید
 

ساکت شو مرد ماهیگیر
ساکت ساکت
دریا گریه اش می گیرد


قلب دریا شکسته است"
پاییز را می گویم
پاییز نباید دریا رفت
پاییزها
قلب دریا شکسته است
موجهای افسرده
روی هم تلنبار می شوند
و گرداب ماهیها
لای زلف های پری های مرده
چرخ می زند
پاییز دریا رفتن
دیوانه ها گی گی است
پاییز باید توی ساحل ماند"



 
روزهای عزیزی است
و بریزی که توی هواست
و ابرهای تیره ی نزدیک
و تاریکی در ظهر
و بوی نم
بوی نزدیک غمگینی
مثل مه
احاطه می کند
 عابرینت را
روزهای عزیزت رسیده است
خیابان غمگین عزیزم


 
 شاید همین غروب ساکت  پنج شنبه
لحظه ی محبوب من باشد

 
گاهی می شود که آدم متوجه می شود زندگی چقدر چیز مهمل بیخودی است یک لحظه ی تلخی است مثل وقتی که دست آدم زیادی می لرزد یا مداری جواب نداده یا آدم چیزی را نفهمیده بعد کم کم این بهانه ها هی زیاد و زیادتر می شود تا آدم  به مهمل بودن دنیا مطمئن می شود بعد می گوید آخیش چشمهاش را می بندد و اهمیت نمی دهد

مهمل جواب مهمل

 

چرا تابستان  نمی آید
آتش برای عذاب همه
علی الخصوص 
من و شیطان
که مشتاق آتشیم
عذاب علیم برام بفرست خداوندا
عذاب علیمی که توش الم باشد
 
خیزران دو نام دارد
و هر دوی نامهای خیزران
نام نازک توست

و معصوم جانوران جنگل روباه است
خمیده گوش به زنگ
تا خشی از سمت دریاچه
اگر باد کوتاهی وزیده باشد
 
مردی آمده بود به جامه ی مسکینان به گدایی که "جادوگری هستم از قبیله ای که نمی دانید و هزار زبان بلد هستم که شما نمی دانید "  مانع شد گفت خندیدیم گفت "شما می دانید سی چیست؟ یا هیچکدامتان جاوا می دانید؟" اجازه خواستیم تا برانیمش "نان دهیدش بییچاره را آدم خوبی است" بعد خندید و رو به آسمان کرد گفت "بار الهی مواظب باش این سیاهچاله های کوچکت را کجا می اندازی صب تا شب از این بیچاره ها اتفاق می افتند اینجا"
 
احساس می کنم روش من برای برخورد با دنیا زیاد فرقی با بشر غربی ندارد آنها هم یک صندلی سفید تمیز ساخته اند توی یک اتاق ساکت که آدم درش می ریند و ممنوع کرده اند کسی توی مکان عمومی بریند یا کسی حتی خودش را موقع ریدن نگاه بکند. یعنی کلن فعل ریدن را از زندگی عمومی حذف کرده اند مثل اینکه اصلن نمی رینیم. کلن حکومت ها همیشه این کار را در مورد چیزهای مختلف انجام می دهند مثلن جمهوری اسلامی سکس را در هر کادری حتی شرعی از جهان حذف کرده یعنی در جهان این کار مطلقن انجام نمی شود حتمن. یا مثلن در آمریکا در یک دوره ای رسانه ها مردمی را که برای مصارف توریستی نیازی به آنها نبوده محو کرده اند چیزی که دولتهای دنیا با هم سر آن اختلاف دارند چیزهای مختلفی است که از جهان محو می کنند. به قولی همه دارند مثل من توی دنیاهای خیالیشان پر از کلمات خودشان زندگی می کنند و الکی مردم کس کش من را صدا می کنند خیالاتی...
 
آب فرات
از صبح روز عاشورا کمتر نیست
اشک چشم
صاف صاف
کربلا هنوز
پر از دسته ی عزادار ماهی هاست
با بلندگوی هیئتی
و ظرفهای زلال و زرد شربت
اسبهای آبی چادر پوشیده
و صدای حسن حسین
سینه زن هایش
ستاره ستاره ول
توی دانه های حباب
فرات هنوز هم
برای ماهیگیرانش
آوازهای غمگین دارد
و توی مسجدهاش
پر از پریهای دریاییست
فرات پرآب است
کربلا اما
حسین را کم دارد

 
پونز وسیله ای تیز است
و علی آدمی هیز است
 هیزیش در چیز است
و چیز گنده
و فیلد هیزیش در چیز است
و چیز گنده چیز زیبایی است
به خصوص اگر
سفت بسته باشد

 
امثال من دنیا را آنطور که دنیاست یعنی به قدری که دنیاست نمی فهمیم و این قبول و متوجهم که فهمیدن دنیا همانطور که دنیاست خیلی مهم است و اسباب پیشرفت شخص و جامعه می شود منتهی این وسط دوتا مفهوم بدیهی را نمی فهمم یکی اینکه پیشرفت شخص یعنی چی؟ چرا شخص باید بترکاند؟ و دومی اینکه چرا شخص باید برای پیشرفت جامعه کون خودش را پاره کند. حق با امثال من نیست ولب ا هم حق داریم
 
سیستم تهویه هوا توی آمریکا خیلی توی اعصاب منه این همه دختر خوشگل خیلی چاق هیچکدومشون یه قطره ام عرق نمی کنه. مردم تند  از تو ماشین می پرن بیرون سریع میان تو یه جای سربسته که تهویه داشته باشه.  وقتی نشه دختری رو بو کرد چطور می شه فهمید ارزشها و عقایدش چیه؟
 
هر کتش
 به دست یک فرشته
ابر بی لباس چاقی
از سمت مغرب رد شد
گریه می کرد

هر کتش 
به دست یک فرشته
مرد  بی لباسی لاغری
از دنیا رد شد
گریه می کرد

بی شیطون و بی فرشته
مردی
که لباس داشت و
 لاغر نبود
گریه می کرد
 
خیلی ها رو شنیدم که فکر می کردد خانم یک قسمتی از اسم معلمشونه مثلن اگه خانم افشار اسمش فکر می کردند که خانم اسم کوچیک معلمه است. مورد من خنده دارتره مامان من وقتی برا معلم هام چیزی میز نوشت یه سرکار ه جلو اسمش می گذاشت من تازه کلاس سوم متوجه شدم که این سرکار جزو اسم طرف نیست مادرم داره به یارو احترام می ذاره...

 
روی دروازه های هر دو جهان نوشته اند "اگر توانستید با احتیاط هم وارد نشوید"

 
جهنم بدون فرشته های عذابش
فانوس آرام و کوچکی است
با دو چشم سرخ شیطان در اعماقش
که سرگردان در مناظر دنیاست

 
ولم کن
رهایم کن شب
شب به من
مثل زامسکه ی شیشه خشک شد
من
مثل پنجره های شکسته
کوچه نگاه می کردم
برف
هنوز هم نمی بارید
 
علی بچه بود
قبرش قدر یک جا کفشی
و قدر یک دراور پر
کس شر نوشت
علی
چاره ای نداشت
بچه بود
و جهان برای
داروی مسهل بود
علی
روی دریا نشست
گریه کرد
گریه کرد

 

بچگی یادم هست یک آیه بامزه ای بود در درس قرآن درباره ی اینکه خدا در مقابل کفار سد گذاشت و پشتشان سد گذاشت تا نبینند. داستان همان دفعه ای که پیغمبر و ابوبکر در رفته بودند از مکه و کفار هم در تعقیبشان بودند خلاصه اینکه معلم دینی ما گفت این آیه را حفظ کنید وقتی می خواهید کسی شما را نبیند بخوانید که غیب بشوید من یادم هست که کاملش را حفظ کردم و با ناظم مدرسه تست کردم و جواب نداد فوری رفتم پیش معلم دینی که چرا غیب نشدم. گفت برا اینکه شرایط و اینها دارد و ناظم به قدر کافی کافر نبوده


 
Like me
and
forget me
رحم کنید بر من
من تنها
از آدمها
عکس کوچکی هستم

 
قبرم را کنار بچه هام بکنید
مرده های ما
دست می دهند با هم ها
و هم های ما از مرده بودنشان در کنار هم خوشحالند

قبر من را
عمیق تر بکنید
هم های مرده ام می آیند

دور باشم از دنیا
خدا
دور باشم از دنیا
 
می شود
آدم از خودش متنفر بشود
و عاشق خودش باشد

توی این مواقع آدم از بودن با خودش ناراحته ولی خودش رو دعا می کنه که اتفاقی برای خودش نیافته

می شود آدم
خودش نباشد اصلن

 
گله را
توی کمباین
هل می دهند
و مزرعه
از صدای بع بع آهسته
خونین است

- حیف مردیم و
جشن روزهای درو را ندیدیم
 

گاهی توی زندگی آدم پیش می آید که از کار خدا راضی نیست ولی هیچ راه دیگری هم به ذهنش نمی رسد که به خدا پیشنهاد بدهد
 
آرامش به صورت پهلوان اکبر برگشت
و آرام از سمت بازوهاش
به بهشت اکبر واصل شد
جهان مدام
کوچک و کوچکتر شد
و نگاه رو به خاک
به سمت بالا رفت
دستهایش از لرزش افتاد
و صدای خنده ی دلقک
در گلو شکست

طوطی مرجان
از قفس پریده بود


 
مومنین جهان
کافرین جهان را
قتل عام کرده اند
جهان در گوشه ای نشسته بود
افسوس ساده می خورد

"آخر چرا من وجود ندارم؟"
 
سراغی از من
گرفته بودند آیا؟
صدایم کرده بودند آیا؟
گفته بودند آیا
که یاد پروانه ها بخیر
عجب حشرات کوچک خوبی بودند؟
باد هم نسیم های خودش را دارد
و صدای ریز قدمهایش
باد بی خیال نیست
پروانه ایست
در لا  به لا های پرده هاش
قدر دنیا را می فهمد


 
و شکم
بالاترین دشت دنیاست
حدوده ی سفز به محاذات
یا گشت در موازات
شکم
عالی ترین دشتهای عالم است
با کرک های کوچک بی رنگ
و علفهای تندخوی سیاه
من تا همینجا مطالعه کردم

میسیونر
در میانه ی اکتشاف
اسیر آدمخواران شد
 
مردن
آرامش مطلق نیست
حتی مردن هم
آرامش مطلق نیست
 
گه خورده هر که گفته
پروانه حق نداشت
به قصد بوسیدن
طوفان بغل کند
پروانه ها
به گردن دنیا حق دارند
همین ذره از خوشی را
از ما نگیرید

 
تبرهای گه
خوش تیپ ترین درختهای شهر را
گردن زدند
و از جنازه اش
صندلی ساختند
درخت مرده سعی کرد
به خواب تبرها بیاید و آنها را بترساند
ولی کیر خورد
چون تبرها خواب نمی بینند

 
چی شد؟
 
یکی شبیه شورتهای خیلی بزرگ دخترکی
برای خوابیدن جوجه ای مثل من کافی است
ابدن غصه دار نخواهم شد
 
روی پنجره
سایه ی گربه افتاده
و تازه پلکهام هم
بدون دلیل می لرزد
تازه
شیر آب چکه کرده
لتک شده آب
هم
ظرفها را که می شستم
و اینکه ماه
سر وقتش نیامده
آسمان
تاریکتر شده
سیگار هم
خالی است
عمر لعنتی
چرا تمام نمی شوی؟

- ببین پسرم
جمله ی آخرت کلن به شعرت نامربوط است

- توی گلویم قلمبه بود آخر آقا

- هاه هاه
هاه هاه
تو را می بخشم
چون جوجه ای
 
بیابونا
خونه ی غربتی هاست
بچه ها بیاین
بریم خونه هامون
 
ساده است
رفته ام سفر
و هیچ وقت به خانه بر نمی گردم

دنبالم می گشت
قسمتی از من توی دستش بود

کاش هر پروانه ای
شبیه هر پروانه ای نبود

اینهمه پروانه توی شیشه
یکی یکی دارد میمیرد

دلم مثل شیشه شده
پروانه های تویش پیداست

خیلی غمگینم
هر جور بگویم هم
شما نمی فهمید
 
چیزی از مردن نمی دانم
زندگی مانده
که مثل همیشه اتفاقی به شدت تخمی است
فشار می دهد تخم های آدم را
به مردن ایمان ندارم
ولی فکر می کنم کار زیباییست


 
ولم کن باد
دنبالت نمی آیم

مهتاب من
مثل ستونی مغرور
توی کوچه ایستاده است
با هزار پروانه
در تنش به سمت بالاهاس
فقط
تکه های حریرش را گاهی
برای شوخی
به دست باد می دهد
 
موسیو

پاریسم
بشاش
با بوی شاش سگ
توی کوچه هاش

پاریسم
بیرون خانه
 سیاه گیسهاش
با تور بور زرد
روی سینه هاش
با لرزشی همیشه بر
روی صورتش

پاریسم
با گردش ملول باد
در میان برگهاش
با خنده های کوچک شاردن شوپن شوئپس
با سینه های ریز
خنده های ریز
چشمکهاش

پاریسم
اما
جان من
کبوتر است روی بامهاش



 
من را
به قدر داستانهای کوچک عشقی
به قدر اینکه فردا
چقدر دیر می آید
به قدر اینکه لعنتی
زندگی
چه تلخ می شود گاهی
به قدر اینکه این
باز هم همان
کادوی تولد تکراری است
به قدر اسباب بازی بزرگی
که بابا هیچوقت نمی خرد
لااقل به قدر خرخر پا
روی آسفالت
من را
به اندازه ی بچگیهام
 دوست داشته باشید
دوست دارم
خاطراتتان از من
مهمل باشد
 
باید تو را
از گوشه های این صفحه ی لامصب

گاهی نشسته ام
و خوبم
و مطمئن به اینکه فردام
بعدش مثل بوی غذای مامان
که گشنه میکند آدم را
بوی تو توی خانه می پیچد

خیال کردی چه؟
آب می خورم
گلویم را صاف می کنم
و به کارم می پردازم

 
باز هم پاییز شد و باز
مرده ها را دفن می کنند
باز هم کسی
فریاد می زند توی کوچه
"دیوانه ام دیوانه ام"
باز هم دختری
بوی نای خودش را
در لباسهای کهنه اش احساس می کند
باز هم مردی
کفش های رفتنش را می پوشد
کت برقدش را تنش می کند
پشت سر را نگاه می کند
و آه می کشد
روزهای سخت بهار گذشته
پاییزتان مبارک
کلاغهای عزیز

 
تو داری اشتباه می کنی علی

حرف تازه چی دارید؟
بیاید ببینید چقدر حرف تازه دارم من




 
و من
علی رغم گفته ی مردم
لخت
توی دشت عقربها خوابیدم
چشمهایم را بستم
نگاه کردم
چگونه زرد
چگونه سرخ
بر قامتم می گریزند
و دیدم
دمب کوچکشان چه جور
به جهیدن بی تاب است
من
اشتیاق را کشف کردم
و آرامش را اثبات

حالا یکی لطفن
بیاید جنازه ام را بردارد
 
قلب شکسته ی درخت
سوراخی نارنجی است
که سنجابهای غریبه
توی آن
گرم می شوند

همین درخت بادام
مادام همین خانه است
خشک
یا نه خشک

زمستان
عرق کرده است
پرستو
عرق خورده است
آسمان کیری است

سوراخ خالی درخت
صدای پرستو می دهد مدام

 

کلمه ها را دور دست هات قلاب کن
و برای زنها ژاکت بباف
همینطور باور نکردنی بمان
و نمیر

دوستت دارند
 

کعبه رفته است
مومنان هنوز
توی کار سجده اند


 
تکرار مکرراتست
سخن خلاصه کنم
همین
 
الان فکر می کردم دلیل بوجود اومدن کانادا اختراع هواپیما تو آمریکا بود...
 
دیوانه ها
ویرانه ها را
در قوافی یکسان
دوره کردند
دیوانه ها
دستهایشان را
بر ستونها گره کردند
روی خاکها
عکس قلب کشیدند
و سوت زدند


 

"دلم را
لبش گذاشتم
که بند کفشهام را ببندم 

دلم توی چاه افتاد"

چاه
سرش را
در علی کرده بود و 
گریه می کرد

 

اگر کسی پرسید
بگو شب
کناره نکرد از من
و هر جا رفتم
مثل لکه ای با من بود
وایپ نمی شد
و راسخ ماند
هرجا که رفتم شب
مثل بختک
سیاه و بالبخند
ایستاده بود
بگو ناچار
عین کس کش ها
چراغی روشن کردم
و اگر با حیرت پرسیدند
گریه کن
و بگو
"سردم بود...
سردم بود..."

 
من همیشه داستان "مادر" پروین اعتصامی را یک طورباحالی قدر می دانم. احساس می کنم زیبایی شناسی این شعر کذا که طبعن و طبق  معمول پروین درگیر خاک بازی های رمانتیک است  یکی دوتا تصویر مدرن خیلی خوب دارد. یکی در آوردن قلب تپنده  ی مامان از توی سینه که مطلقن تصویر خوب و جدیدی است و اگر تارانتینو کرده بود همه غشه ضعفه بودند و دومیش هم احساس خوشگل این دفعه نازی که قلب تپنده ی در دست پسرک نسبت به زخم پای پسرش دارد خیلی تکرار این دو حس برای من آموزنده بوده و در خیلی از کارها کش رفته ام این بازی را

غیر از این, دلم برای مامانم تنگ شده خیلی...
 

 "از دست دنیا عصبانی هستم" پرسیدیم "چرا؟" می گفت "چهارتا بچه های من را زنده زنده دفن کرده اند و این اصلن ابدن حس خوبی نیست" بعد قیافه می گرفت می گفت "ناراحت؟ نه بابا فقط عصبانی هستم." فقط عصبانی بود با لبخندی و  لبخندی...
 
اسم دوست دختر جدید من "جایی" است

تمام دیروز سرم جوری زق می کرد
 و هر چه کردم نشد بنشینم یا بایستم.
 احتمالن مرا جایی صدا کرده است
باید حتمن بروم جایی
احتمالن جایی
برای آدم نامطمئن ناتویی مثل من
کاری دارد
باید تمام موهای جایی را بشمارم
لباسهاش را پاره کن
ببرمش حمام
و برایش خسته شوم
بعد احتمالن جایی
کنار من دراز می کشد خواهد
جایی در دشت
و جاهای دور را نگاه خواهد کرد


 
همیشه این همسایه های سیاهپوست چاق طبقه بالایی را که می دیدم به خودم می گفتم که خدایا اینها چه جور با همدیگه سکس ی کنند؟ امشب فهمیدم یعنی به صورت صوتی. شانس آوردیم که خونه خراب نشد واقعن آمریکایی ها خوب می سازن همه چی رو
 
پشه ها
اسیر لامپهای  هندوانه فروشی هستند
مثل ماه که
اسیر خورشید است

 
داد نزنید
ماه اگر بیدار شود
پایین می افتد
بگذارید خواب بماند ماه
چند ساعتی تا طلوع آفتاب نمانده
 
پا به پای دویدن دنیا
نمی توان نوشت
ولی می شود دنیا
به خاطرآدم
آهسته قدم بردارد
 

توی کله ام
بین درد و خستگی
مکالمه ای مبهم
در گرفته است
منگی خوابیده
مستی هشیار است
الباقی
باقی نیست
 
آتش روشن شد
روی پیشانی درخت
و شواهد بر
بیداری درخت شهادت داد
درخت بیدار بود
و یک چشم از آتش
برای دیدن دنیا
بسیار هم کافی است

- دور چشمهام می سوزدو این آتشی که روی پیشانیم
جنگل را 
به گا خواهد داد

 
باید از جهان غایب شد. غایب مطلق. بیرون ذرات احمقانه ای که در آثار بیگ بنگ کذایی یا خلقت فضایی یا هر آشغال دیگری اتخاذ شده اند باید آرام بود عرق را از کشاله ی زنها تا بالا بعد روی شکم  و همین
همانجا بر شکم ثابت شد
باید ثابت بود ماند تا گوشها عرق کند و دستی بیاد روی کله ی آدم
تف
وتف تمام باقی آدم بر جهان شده است
و جهان خالی
از تف
پر

 
ترس از ترانه ها ارثی است
سکوتها عمومن
به دینگ حساسیت دارند
دینگ علامت یک چیزی است
مثل بالا کشیدن شورت
یا بستن یقه
دینگ  یعنی
تمام شد
بازی بس است
مرگ بر تو
که ساکت مرگت را
انتظار می کشیده ای همیشه
 
از عنکبوت چه میدانی؟
قرار دیدار خنده دار عبث
تو از عنکبوتها چه میدانی؟
ماهی که از دام عنکبوت گریخته دیگر
روی صورتش
دانه های شبنم دارد؟
تو این را بگو
بگو که عنکبوت بی اشتیاق
دامش را
چرا بیاندازد؟

 
این رگهای باریک
شلنگ های تابدار سفتی خواهد شد
شریان سیاه تا
خون دلمه رد شود از دل
و دل مثل ماهیچه ای از استخوانها
با صدای چرق کارخانه خواهد شد
خشمی در چشمی
مرگی در برگی
و سم به جای خون
خون در جای پاش
کجاش شب؟
کجاش شب؟
بپاش شب
بپاش شب
 
سعی کن از امروز مرور روزها را به من بدهی مار از سم دارد می ترکد و فشار سم در مار زده بالا تا آن حد که سم برقی سیاه مثل اشک دارد ی زند از چشم هاش بیرون سم باید بپاشد افعی نباید تحذیر آزار دیگران داشته باشد باید بپاشد و بپاشاند سم را وگرنه مثل من منفجر خواهد شد. مواظب بچه ها باشید مواظب درختها باشید

 
زبانم
باز می شود یک روزی
و مثل مرده ها
عفین
توی خواب مردم می آیم
می دوم به پل
و روی پل
جیغ می کشم
فعلن همین زنجیر کوچک
بر تابوت
برای سکون ساکت من
کافی است

آسوده بخوابید علی بیدار است
 
گاو نشسته
با چسبهای زخم کوچک 
برای جای گلوله ها
و سوراخی بزرگ
به قطر پنج سانتی متر
راست روی قلبش

- اسبهای سیاه
دونده های بهتری هستند

 
سکوت
مثل بچه های کوچک
سرش را
روی شانه ام گذاشته
و های های گریه می کند

- ترانه کجا رفته بابا؟
ترانه کجا رفته...
 

بازی تمام شد
هرکول را
شیرها دریده اند

 

به باد اقسامی را ده
که از سمت آن تنهاست
کوهستانی برای او بفرست
سرد
سرد
سرد
که خورشید نداشته باشد
و کوهنورد نداشته باشد
نداشته باشد جز سنگ
و به سنگریزه  ها
شعور درک باران عطا کن
 باد از میان جهانت
خواهد گذشت آنگاه
و سنگهای جهانت را
صدای حضور بادی بیگانه
بیدار خواهد کرد
 
قرار است
قمریان این آسمان
پخته شوند
برگهای تک درختان بریزد
و پارکها
پر شوند از
bench های شادان تنها
قرار است
هیچکس نباشد
زمینه ی بی نظیر آسمان باشد
پاییز باکلاس همیشه
بعد
قرار است
هیچ چیز آنجا نباشد
من
بر زمینه ی بی رنگ آسمان نشسته باشم
چشم در چشم خورشیدی
که دیگر نیست

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM