Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
شکوهمند
مثل یک صخره
در کناره ی دریا
و لطیف
مثل یک مرغ دریایی

بهتر است آدم
مثل من
نحوه ی دنیا را
انتخاب کرده باشد

شکسته روی ساحل
و مرده با
باد سردی در
پرهایش
 
شرم آورم من
خودم هم قبول دارم که
من
شرم آورم
و این زیباست
که تو هرگز
خجالت نمی کشی
 
این شورت تی استرینگ مثل همه ی چیزهای دنیا ترید آف است. دیدن کون از همان اول ودست کشیدن رویش از همان اول است در مقابل لذت از دست رفته ی در آوردن شورت. یکی به یکی
 
نمی گوید بمیر
می کشد سرما
و یخ
روی پنجه های آدم می آید بالا
نفسهای آدم را
شماره می گذارد
ها
یعنی یک
یعنی دو
یعنی بمیر و حالا
پشمهای عزیز سپیدت
و حیله های چشمهات
شال گردن کسی خواهد شد
درخت ها
با بهت
دانه های آخر خون را
که از آدم می ریزد
نگاه می کنند
و یخ
می آید از
محاذات صورت آدم بالا
ها
این آخری خواهد بود
از گرمای آخری لذتت را بردی
 
دل درختها
به سمت دریا
گرفته است

و تو تنها
تنها
گیسوی سیاه پیچ دار
در بادی

مثل نسیمی
روی آبادی
و آرامش بر
کله ی طاس
کدخدایی که
من باشم

دریا دریا
دل دریا
برگ های دانه دانه ی درختان است
و تو
استوانه ی سبزی
با بوی آرام پروانه

های جلبک
که دریا را
سبز می کند همیشه با
هایش

من
قایق کوچکی هستم سبز
ییلاق
ییلاق
روان آشیانه
تا که های درختان
به سوی او باشد
برو به دنبال دریا برگ
هر چقد که دور و ناممکن باشد

 
یک جایی داری
لباست را
وگرنه
برای چی این
هوای بهاری
نمناک است
حتمن
داری توی خانه سینه هایت را
وگرنه دختها که
دلیلی ندارد
و باد که
ولی من
کمی
دلم
بدون هیچ دلیلی
 
گفت "یک حرف ساده ایست که مردم نمی فهمند و این حرف ساده می پیچد توی کله ی ملت و آنها را پاک دیوانه می کند" بعد گفت "من هم این را نمی فهمم من هم ولی من مشکلم این است که یک کمی این نفهمیدن را می فهمم" بعدذ سرش گیج خورد و بر زمین افتاد
 
در دارکنسی که ما بودیم
ادجی نداشت
و ما فکر کردیم
که این هوا
دارکنسی نداشت
و این لک آف دارکنس
چیز سفید محوی بود
عینهو کوری
واین کوری
و اما این کوری...
 
اگر خدا آدم بود
احتمالن آدم سستی بود
از آنها که
نمی شود
تصمیم بگیرند
اگر خدا
یک لحظه آدم بود
و سختی دنیا را
درست می فهمید
بعد خدا شدن
خدای بهتری می شد
دنیا را می بست
یهودی می شد
و با فرشته هایش می خوابید
 
یارو
درخت
حواسش به بادو نبود
خط آخر آسمان را
حواسش بود
که بیضی نباشد
دلش را
حواسش بود
که بازی نباشد و
اینها
غیر این
فقط یک پرنده ای که
چسبیده بود او را
از روی شانه هاش
که مبادا
به حرف تبرهای بیگانه
یا سستی پاهاش
بر زمین نیفتد

 
ضحاک زرد

ابلیس
شمشیر هانتزو داده بود
به ضحاک بیچاره
و هانتزوی ضحاک بیچاره
فرت
فریدون را
از وسط
دو قطع کرد
دستهای ضحاک
می لرزید
و نور از پشت
روی فش فش خون
از فریدون بود
گاوسر از
فریدون افتاد
کاوه ی آهنگر ترسید
"اوضا درام شد عزیزم
درفش و اینها رو قایم کن"
ضحاک بیچاره
آرام گفت
"اوس س س س س"
و شیطان
مثل همیشه
به خدا
لبخند تلخی زد
 
او دکترای عشق های خیابان بود
و در دوره ی پست دکترایش
عنوان تزش خوابید
مثل موهای آدم که می ریزد
یک نفر
کتابهاش را توی حوض انداخت
و خشک و صاف درآورده
"گفت که تو زیرککی"
و گفت خیالات ناصافت را
و گفت دهانت را صاف
و بنده
عین محمد
زیر هو گلیم ها
می لرزیدم

رک و صافش اینکه
عینهو سگ
علی
از سمانه نمی ترسد
 
روی ایمیلت می مانم
سیو
سیو
روی ایمیل تنهایت می مانم
گریه می کنم برای دونگ
می گویم
سمانه
آخر
بالاتر
تمام دخترهاست

غرور من
مهم نیست اصلن
غرور من
برایم مهم نیست

مهم این است
سمانه
آخر
بالاتر
تمام دخترهاست
 
تعادل نداشته باشم
قد من بلند است
دستهایم را
به میله های آسمان می گیرم
و اگر پرندهای
توی صورتم خورد
خیالم نیست
ایرباس نیستم
که یک کبوتر کوچک
مرا بیاندازد
 
چس ناله نمی کنم من گوز
چس ناله مال آدمهاست
من
بالای آدمهام
و حرفهام تمام آدمها را

بیا بالا مرد
بیا بالا
باید بزرگ شوی حالا

ماچ

 
جوجه برای بهتر شدن مرغ می شود
مرغ باشی
برای بهتر شدن
هی گه بخور
هر گهی
حالا
نمی توانی

"روی درهای قصابیها مجموعه شعرهای یک مرغ قهوه ای رنگ"
 
راه راه و
گل منگلی من
پیراهنت را
سر می خورم پایین
می روم شلوارم را
پهن می کنم
زیر ایوان بلور
و خربزه پر می کند دهانم را

- ببین عزیزم
این شعر مدرن و با کلاس است
پر از اشارات محو
به اندامهای زیبایت
بیخود هی
گیر می دهی به من که
کمپلیمانت را نمی گویم
نمی شود که مستقیمن به این چیزها اشاره کرد
همهمی گویند
کارهای من افت کرده اند
به اوضاع من هم
توجه کن اگر الان بگویم کس -

هیچ اتفاقی نیفتاد
ساکت
ساکت
ساکت
ساکت
حق دارم
ناامید می مانم
 
ادا بازی
ادا بازی
ادا بازی
ادا بازی
ادا بازی
ادا بازی

و خالص وجود ندارد
شعر خالص احتمالن سکوت است
سکوت هم که

ولش کن علی
حال زندگیت را ببر

درد می کنم
 
داستان عشقی تازه
ماموریت آخر
پروانه ای که قرار بود
اسب شود
توی دام یک
عقرب افتاده
و تمام پرهایش
دارد
می لرزد

 
شورت قرمز
خال خالیت
واقعن
چیز
جواد
خنده دار
زیباییست
ولی خوب
فکرش را که می کنم
چیزهای مهمتری هم از
زیبایی هست
 
راستش شما جماعت خیلی شاعر را که می بینم ترجیح می دم بهم بگن مهندس یا گه یا هر چیز دیگه ولی دوست ندارم شاعر باشم یه فرق ساده هست مثل اینه که یکی با وجود اینکه سکسش خیلی خوبه دوست نداشته باشه فیلم پورنو بازی کنه. نه به خاطر اینکه سکس خیلی مهمه فقط به خاطر این که فیلمای پورنو خیلی جوادند. نگرش می دارم برا سمانه. نگهش می دارم برا سمانه
 
حیوانکی درختهای توی باد
وقتی که
طوفانی است
دانه های اشکهایشان
توی صورت عابران کوچه می پاشد

"شت توی این طوفان
فقط باران کم بود"
 
برق پنجره
توی چشمهای آفتاب بود
دختران بسیاری
از لای عکس صورتشان
دشت را
نگاه کرده اند
بعد
کون باد
به دست پنجره می گیرد
درق
- همیشه از آن
ماشین لعنتی که
به من خواهد زد
می ترسم -

 
شعله دارد
توی ظرفها
دست می کشد
در لباس حریر
و روی مبل آتشی دارد
کتاب بی ارتباطی را

شعله
برای شعله
چای می گذارد
شعله می رود
توی شوتینگ
آشغال می گذارد
شعله می نشیند
کتاب می خواند
شعله
تی وی می بیند
نگاه می کند
می بیند
"می روم دوش بگیرم عزیزم"
شعله می رود که دوش بگیرد

شعله با دستهای لرزانش
تی وی را خاموش می کند

مردهای همسایه می گویند
"لعنتی همش از این خانه
بوی دود می آید"
 
من از آمریکا می ترسیدم
آمریکا
سفید بود
و گنده بود
سبیل داشت
و حرفهاش قلمبه بود
من از آمریکا ترسیدم
لباسم سفید و توری بود
و جورابهام
سفید و توری بود
و شورتم سفید و توری بود
صدای برادرم می گفت
"نگران دنیا نباش آبجی
هوایت را دارم"
من هنوز هم از
آمریکا می ترسیدم
 
گلوله های یخی من را
یاد گردالو هایت می اندازد
حتی در بهار فروردین
و گلهای فروردین
من را
یاد دامن ت می اندازد
در انحنای تابستان
انحناهای تو
فصل های من را
ناشیانه
شکار کرده اند
 
واقعیتش هم این است
"لخته ی خون
شعر آدم را
تلخ می کند"
عین حس های حیوانی
شعر آدم باید
خالی از هوای نفسان باشد
عین سینه های مرد مسلم
بی خیال سینه های زن باشد
زن؟
زن مسلم؟
دختر مسلمی بوده
که مرد مسلم با او
و شب بعدش هم
مرد مسلم با او
و آنقدر
مرد مسلم با او
تا او
و بعدن که او
باز هم مرد مسلم با او
و حتی اگر هم
باز هم
مرد مسلم با او

- همه اش دارم خیال می کنم
چه جوری از سکس است
که از چادر زن مسلم آغاز می شود؟ -

راستش توی چادر
زیبا بود
و من عاشق تکه ی رکوعش بودم
"برای آرامش فکری عزیزم
فقط برای آرامش"
ولی من
زیر دوشش را
دوست تر دارم
بدون آرامش فکریعزیزم
با لرزشی مختصر از اینکه
یکی دارد او را می بیند
 
اصحاب این ستاره
از اصحاب هر ستاره ی دیگر هستند
و بهتر هستند
و دستهای لطیفشان از
میان چشمهای رودخانه ها و
از دهان باز چشمه ها و

باز هم مدام...
و باز هم مدام...

 
خانه ی عروسک

مانند یک
مصیبت قهوه ای رنگ است
با لرزش آرام شاخکها
با دو دو چشمان بی مرکز
گنده لات سوسکهای دنیا
روح دردمنده ام را می کاود
و جهشهای تندش از پشتم
من را
مرور می کنند

و فک تهدید آمیزش
همش
در مقابل چشمهام بسته می شود
توی تمام جیبهام هست
و توی چشمهام
تخم گذاشته
هاگ تاید
مثل یک زندانی بسته
به عبور آرامش از خودم
عبور هیولا
با وحشت نگاه می کنم

- خوب عزیزم
اینجا
توضیح لازم است
من داشتم اظهار می کردم که
نه اینکه تو قدر یک هیولا و اینها وحشتناکی
بلکه منظورم این بود
که شما
قوی و اینها هستید
شاید
به خاطر دمبل توی باشگاهتان
یا که هر چیزی
به هر حال من خیلی
از شما می ترسم

با خشم نگاه می کند
و من امیدوار اینم همیشه
که یک تکه از نیلوفر
به گوشه ی چشمانش چسبیده

- می بینی؟
می بینی؟
آرامش
رمانتیسم
همان ها که دوست دارید
همان که
خوشتان می آید

و توی پاهایش
خلخالهای نقره ای دارد
دستهایش آبی است
و اکثر اوقات
رختخواب صورتی می پوشد
باغیض نگاه می کند آدم را
اگر آدم باشی
و می گوید
"سلام"
یا که می گوید "صبح بخیر"

- می بینی؟
می بینی؟
درباره مهربانیهات
اینطور ها هم نیست
انتقاد سازنده بود
راستش را بخواهی
من اصلن از تو نمی ترسم

یک شاخه نیلوفر است صبحها
و با خجالت همیشه دوش می گیرد
و وقتی که دوش می گیرد
صدای شرشرش خانه را گرفته
و اصلن عین خیالش نیست
که تو آنجایی
تو اتاق می آید
و مثل پروانه
حوله ی سفیدش را
باز می کند
این تنها
سینه های او نیست
که راست ایستاده اند

- ببین
من الان فکر کردم که خوب
بچه که خوب است
بچه خوب
خوب است
برای بچه دار شدن بهتر است که
راستش رویم نمی شود
ولی

می آیم از جانش بالا
حیوانکی توی تار من افتاده
و حالا دارد
از من می لرزد
چیز تیزی از من
به جانش کشیده می شود
چیز بسیار دردناکی از من
نگاه کن
نگاه کن
هه هاه هاه
حیوانکی
جوجه
دارد می لرزد

- سرت چسبیده به زمین باشه جنده
می خوام اول خوب
سوراخ کونت رو ببینم

تق
تق
فکهاش در مقابل چشمهام بسته می شود

 
سازه ی دنیا
تحمل اتفاقهای بی اندازه خوب
را ندارد
برای همین ما
سوار بادکنک های خیالمان هستیم
 
ای میل هایت را برایت می نویسم
یا اگر قابل بدانی
حسابدارت خواهم بود
کون خیزه خانه را
تمیز می کنم دائم
و وقتهایی که حمامی
از لای در
نگاه می کنم تو را
شبها بلند می شوم
نفس کشیدنت را نگاه می کنم
و وقتی که رفتی و
جایزه های خفن بردی
دست می زنم
و گریه می کنم
و می گویم
"My Wife
She is my Wife"
مرا با خودت ببر اولیس
با همین یک چشم
دیده بانت خواهم بود
 
خوردن شراب
و الکل
و آبجو
علی الخصوص شراب قرمز
به خوش هیکل شدن زنها
کمک می کند
این را یکجایی خواندم
و فکر کردم
آخ جون
به سمانه می گویم
تا به مادرش بگوید و خوشحال شود
- یادم آمد که با من قهری
و احتمالن توی حالم خواهی زد
دلم گرفت یاد دیشب افتادم
دلم گرفت-

- به هیچ وجه پایان تلخ را توی شعر دوست ندارم
یک خاطره
وقتی که دیشب
- همان شب بیخود -
کونت را خاریدی
صدای خار خار خوبی داد
 
مثل داد زدن در چاه است
در شب تاریک
مثل این می ماند
که نیستی
بعد صدایی آهسته می آید
صدایی آهسته می آید
"دیشب خواب دیدم
یک عده بادکنک به ما حمله کردند"

 
گفت "عمرن باران نمی آید" و باران آمد رفت چتر آورد و باران بس شد. گفت "خدای لامصب ویرش امشب به حال گیری است"
 
اگر تمام پروانه های دنیا سر یک عنکبوت بیچاره بریزند او بیچاره نخواهد شد. ولی یک عنکبوت بیهوده برای بدبخت کردن هزارها پروانه کافی است
 
همیشه از اتفاقهای بیهوده می ترسم
از آمدنهای
پروانه صبحها
غصه های بیهوده از بی پولی
کرمهای ریز روزگار افلاطون
ارگاسمهای زودتر از موعد
همیشه از دیگهای خالی ترسیدم
لباسهای بی تو
خانه ی خالی
باشگاه طولانی در شب
فکرهای اینکه برنمی گردی
خاطرات نیامده از آمریکا
همیشه از اتفاقهای بیهوده می ترسم

ولی در تمام اتفاقهای تکراریم
مثل شورتهات
بوی باریکی از
سوراخ مهربان
کون تو می آید
 
حواس دنیا به ما نیست
کمی تو شلوارهایت را دربیاور
کمی من می روم
برای خوابیدن آهسته
کمی تو را
برای بوس کردن فرصت هست
یک کمی من
از این کارهای فرم می کنم
کمی برای من
عشوه های ساده بیا
حواس دنیا اینجا نیست
یک کاری کن
قبل اینکه چپه شویم
چیپ های بیشتری از دنیا
برده باشیم
 
حدیث ریزش جهان
حدیث مهمل بود
گاوها آمدند
از سمت راست بی ایمانی
درختها آمدند
از چپ نفهمیدن
کلاغهای بسیاری
بی خیال
روی گاوها و
یا درختها و
خانه ها و
بچه ها و
دشتها و
چمنها می نشینند

زن خوش هیکلی در باد
گفت این
ابدن علامت خوبی نیست

 
دارم فکر می کنم به
جنگلی که
از آن آمده بودم
و الان یادم نیست
مدینه ای که
در آن
همه مسلمان بودیم
امان از این یهودیها
بمب اتم را کش کردند
و ما را
محمد را
و همه ی آله را
فرستادند
قربانگاه

- الان که با حسن صحبت کردم
این جنگل جدید هم
آنقدرها بد نیست
 
پیراهن کوتاه ناف نمایت
برای یک
زندگانی
سعادت بخش
غیر سکسی
پایدار
همیشه ی
عرفانی
پر از مفاهیم انسانی
یونسکوی
یونیسف
اواتار
بیدار
تو بغل همیشه خوابیدن
کافی است
تو بیخود داری
سعی می کنی
توی زندگانیمان
با نمایش سکسی
انحراف ایجاد کنی
 
دلم نمی خواهد
زندگی کنم
دلم می خواهد
مثل یک تیله
لای پستانت باشم
مثل یک تیله بیخود کوچک
از آنها که
خودت هم نمی فهمی
چرا توی گردنت افتاده
 
من فقط از
کلاغ و
عنکبوت و
از
تاریکی و
سمانه
می ترسم
وگرنه
دنیا که ترس ندارد
وزارت اطلاعات که
ترس ندارد
خامنه ای که چیز بدی نیست
من حتی از اکثر
خل ها و عقرب هم نمی ترسم
من فقط
از کلاغ و
عنکبوت و
از تاریکی و
سمانه می ترسم

 
دیشب خوابت را دیدم
توی جامه ات سیاه آمده بودی
و قلبت
در محاذات صورتت می زد
گریه می کردی
می گفتی
"می فهمی علی؟
می فهمی؟
مجبورم"
گفتم
"کارت را بکن
عزیز لامصب
مثل همیشه
چشمهای من بسته است
خجالت نکش
نگاهت نخواهم کرد"

دیشب خوابت را دیدم
همان لباس صورتی را پوشیده بودی
که پولم نمی رسید
شبیه همیشه
شبیه همیشه
و من دیگر
بعد صورتی چیزی نمی دیدم

دیشب
خوابت را دیدم
لباس آبی پوشیده بودی
آسمانی ویاگرا
و من
مثل پریهای قرمز
موتور سوار دریاها بودم

دیشب خوابت را دیدم
هیچ چیزی نپوشیده بودی
یا پوشیده بودی
و من در آورده بودم

چند وقتی می شود
که خوابهام
یادم نیست
 
الله وکیلی شعرت
چه تصویرهای خوبی دارد
کار کنی روی اجرایت
و اگر کمی
احترام بگذاری
شاعر معروفی خواهی شد

- به تخم هام
 
یک اتفاق ساده
دیشب
در ستاره ها افتاد
یکی گم شد
معنیش
شاید این بوده
می شود فهمید
من کی می میرم
سعی نمی کنم بدانم
این ها
هلاک بیهوده است
قشنگیش این است
روزی که
مرد سگ اخلاق
بد سگال
سیاهپوش می آید
تو را نشانش خواهم داد
که روی سینه ام خوابیدی
می گویم
"نه"
خودم را گریه می کنم
از توی چشمهام
و می گویم
"نه"
نگاه می کند تو را
و دلش برای من خواهد سوخت
 
بپرس از من دیشب
خواب کی را دیدم
بپرس کجا بودم
از مایملکت حفاظت کن
فش فش کن
بعد
بیا و
مثل قهر کرده های همیشه
روبی سینه های شاعر کهنه بخواب
تمام من
مال توست
مال توست
مال توست
 
حاجتی به افسانه گفتن ندارم
داستانم همیشه
با بال نوک تیز موشهای سیاه پرنده
آغاز می شود
که مثل هرم پرنده های مهاجر
از سمت آسمان آمدند
مردم مهاجر
عشق بلند کردن زن مردم
ریش دار و
بد مرگی
و بدمرگی
مردن بد
کابوس زندگی های ما بود
درخت ها
با حسرت پرنده های ریخته روی برگها را
نگاه می کردند
بابا
در حیات ایستاده بود
با خیال راحت
و سیگار نصفه ی همیشه
"بی بی سی قطعه
همه چی قطعه
من نطر خاصی ندارم
اتفاقی نیطیافتاده"
من هم
که شاعرم
حاجتی به افسانه گفتن ندارم

 
دل پژمردگی



Degas, Edgar
اتاقی در جنده خانه
c. 1879
Monotype in black ink on laid paper
8 1/4 x 6 1/4 in. (21 x 15.9 cm)
Stanford University Museum of Art

- چرا زنها را زشت می کشید آقای دگاس؟
- چون زنا زشتن مادام زنا زشتن

Labels:

 
می خواهم
اسمم برای خودم باشد
روی قبرم بنویسند
علی
بزرگ بنویسند
و هیچکس نیاید میخواهم
حتی به قدر میخک
نه میخک
فقط میخک
میخک گل خیلی خوبی است
اسم ساده ای دارد
و شعر مرگ آدم
گیر می کند به میخک
فراموش می شود کلن شعرش را
وقتی که مردم
میخک بیاورید
میخک بیاورید
میخک بیاورید
 
گفت "من کور نبودم قبلن بینایی ام خفن شده بود یکبار فقط یکبار نگاهم توی چشم ماه افتاد" بعد گریه کرد یعنی گریست گریست بعد نگاهم کرد از آن پس من هم دیگر جز ماه چیز دیگری نمی دیدم
 
همهمه

هدایت من
با "هم" بود
دست به فرمانش عالی
من
هوی آرام شب را
از کنار
نرده ها و
دره ها را

"هم" هم در نگاهش هم
بود
توی دستهاش هم
من هم
نگاش می کردم
"هم" نگاهم کرد

شب برای "هم" بود
مثل "هم"
روی هم خوابید
مثل شب اتفاق افتاد

مردم هم؟
من
آزادم
حرفهایم هم

جیغ بکش "هم"
جیغ
تمام امشب ها
تو
آزارت را داری
 
کاش رمانتیک تر بودم
وقتهایی که
جین چسبناک می پوشی
فکر کردم
کاش رمانتیک تر بودم
کاش یک شعری می نوشتم
برای پیرهن
برای بوسه
کاش لااقل
یک کمی
فقط یک کمی
نسبت به تو
احساس غیر جسمانی در من بود
وقتهایی که
جین چسبناک می پوشی
مثل یک شاعر کلیسایی
که شاهد عروسی لزبین ها باشد

- راستی ببین
معنی این احساس لطیفت
درباره ی دختر ها -

نمی توانم
رمانتیک تر باشم
و این من را

عذاب آور است
ناراحت می شوم
خسته
بی لیاقت و اینها

ببین جینت من را
امین هم که اینجا نیست
هوا هم
گرم است
درش نمی آری؟

 
اگر صافش کردی
و شانه شد
موی دیگری است
عین حرفهای من

همینجور سیاه و ویز و شانه نکرده
بهتر است بماند
 
یک روز اول صبح احساس کردم یک درخت روی شانه ام در آمده مثل یعنی همان یارو توی فکر می کنم کافکا که شمشیر توی پشتش بود. تکراری است ولی روی شانه ام یک درخت با پرنده و بلبل اضافه و اینها داشتم. اتفاقهای تکراری اذیتم ی کند. این واقعیت که کس دیگری بیدار شده و توی پشتش شمشیر داشته واقعیت اینکه روی شانه های من درخت هست را اذیت می کند و احساس می کنم که بلبل روی درخت حتی موقع آواز خواندن معذب است و همین
 
روی شانه هاش
جای اشک هست
تقصیر دنیاست
تقصیر من نیست
روی شانه هاش
توی دستهاش جای اشک هست
 
سفت باش
محکم قدم بردار
فکر کن نگاهت نمی کنند
راه صحیح برهنه شدن این است

"برای شاعران جوان و استریپر های پیر"
 
خیلی عجیب است اصلن حال نوشتن ندارم. خیلی کم پیش می آید اینجوری بشوم ولی گاهی می شوم.

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM