Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
روزايي که سرما خوردم ...

کل زندگيمه تقريبا روزايي که سرما خورده ام. منتهي روزايي که جدا سرما خوردم، نه وقتايي که دماغم آب مياد يا چشام بسته است روزاييه که مث الان همچين غروب هست و غروب نيست صدا نمي آد از کسي، يا مياد اگه به هواي سر به سر گذاشتنمه، بدجور حال گرفته دارم. احساس ميکنم تنهام. البته هميشه احساس ميکنم تنهام ولي اين دفعه يه جور تنهام که هر چي adult cold و استامينوفن ميخورم بهتر نميشم.
حالا چرا با بدبختي اينجا يک انگشتي تيليک تولوک دارم تايپ ميکنم را بايد روانشناسي جواب بده ولي اينکه اين سه روزه نبودم براي ثبت در تاريخ " ما سرما خورده ايم "

 
پراکنده در کنار آنچه افشين دشتي ميگويد ...

شاعر جماعت که ما خودمان را جزوشان ميدانيم معمولا بيسواد تشريف دارند که ما هم جزوش ولي دردي که افشين تو سرش ميزند را خوب چشيده ...
گاهي وقتها ميشود يعني هميشه که احساس ميکني که کسي که دارد بلند بلند شعرت را ميخواند به آنچه شما ساخته اي گلاب به رويتان ريده است . بايد آدم همدرد ما باشد وقتي که ميبيند که بايست خوشگل ترين کار يک سال اخير را بيخيال بشود به خاطر مثلا اينکه هيچ جور نمي شود براي خواننده بنويسد که اين "بارون" را به کشيدگي مزخرف الف بخواند نه با تاکيد موکد راء يا مثلا بماند که چه جور ميشود تلفظ صداي مابين ت و د را که همه هر روز به عاميانه تلفظ ميکنند نوشت. فقط چاره ميماند براي بدبخت شاعر که خودش کنار شعرش بماند و بگويد آقا اينجا که ما "لخت و پتي" را با "نمدي" هم قافيه گذاشته ايم منظورمان قافيه بوده ولي نميشده بنويسيم .
" شعر شما زيباست ولي بصورت نوشتاري با مخاطب ارتباط برقرار نميکند " اين جمله فارسي که هر روز در کارگاههاي شعر تکرار ميشود شايد به معني مرگ يک زبان در حال انقراض است واقعيتش اينست که گرچه خط در اتفاق افتادن زبان مساله بسيار بي اهميتي است ولي زبان بيخط گم ميشود در تاريخ ، واقعيت تلخ آنکه يک از هزار آنچه گفته ميشود را نميتوان نوشت ...
سوار تاکسي شدم صندلي عقب نشسته بودم راننده پيرمردي بود قديمي تهران خاطره ميگفت. به حسب علاقه شخصي گفتم از آنچه ميگويد يادداشت بردارم افتضاح شد هيچ چيز به فارسي نميشد نوشت . به لاتين شايد بدتر ، به فونتيک آمريکايي نوشتم بازهم آخرش آنچه فکر ميکردم در نيامد. باور نميکنيد برويد خيابان از آنچه ملت ميگويند يادداشت برداريد بدهيد کس ديگر بخواند عمق فاجعه را ببينيد.
نميدانم راستش کمي اوستا ( منظورم استاد نيست ) بازي کرده ام. خيلي کم. حد چند کلمه. شايد سخت باشد ولي زبانکي که من در مقاله کوچک هدايت با آن آشنا شدم و انگار ديگر زبان ندارد و فقط خط آن به جا مانده را از نظر صدا دهي بسيار زيبا ديدم. کاش ميشد برگرديم سر همان خانه اول ...
باز هم ادامه حرفهاي شما را ميخوانم

 


ميرم از دست اين ولايت واويلا يه روزي
شايد آمريکا
يه ‌‌‌‌بی 2 میدزدم
با گنده ترین بمب دنیا
از اونا که زمینو هلپ میکشن تو
میرم بالا سر ایرون و بمبه رو ول میکنم پایین
بشریت و از این لکه ننگی که رو دامنش نشسته نجات میدم
خودمو میکشم بعدش یا نه ؟
به شما چه ربطی داره ...

 
فرفري بود ...

قيافه آفتاب خورده شبيه راننده ها ...
اين چند وقته بين راننده هاي تهرون کسي شبيه راننده نيست ملت يا معلم دبيرستانند يا چه ميدونم کارمند اداره اي جايي ماشين کمه و مسافر زياد و معيشت تنگ هر کس تونسته بره به قدر يک ماشين از اين و اون قرض کنه، رفته و ساعت زندگيش رو به يک لقمه نون فروخته که زنده بمونه، برعکس همه از آن قماش آدمها بود که از دور داد ميزنند که پشت رل دنيا آمده دستاي بزرگ داشت انقدر درد دل کرد که همه مسافرها پياده شدند ...
" خسه ميشه به خدا گاهي آدم از مردم مملکتش به خداييش گاهي دلت از ملتت يه جوري ميگيره ميگي ايشالا هيشکي شون زنده نباشه الله وکيليش هر بار ما جوون سوار کرديم حال داديم گفتيم جوونن يکي دو روزه کم پولي و يه دنيا آرزو ، را اومدني بوده اومديم، رسوندني بوده رسونديم، نوار خواسن گذاشتيم ...
پريرو سه تا سوار شدن سيا مس گفتن مارو برسون خونه سه تومن بگير پليس نبينتمون خوشم اومد ازشون ياد بچگي و بيخيالي رفيق شديم دهنشون بو ميداد رفتم براشون سيگار گرفتم خودم رفتم خريدم براشون نوار گذاشتم با هم خونديم اومديم تا همين ورا ماشين پنچر شد يه تومن کم کردم گفتم بريد به امون خدا پولو گرفتم انگشتر و ساعتو گذاشتم کنار دنده آچار در آوردم برا چرخ دس داديم و از اين حرفا رفتن ...
برگشتم تو ماشين دس کردم ديدم نه ساعتم هس نه انگشتر کف زده بودن ...
کونم سوخ نه فک کني بابت ساعت وانگشترا چرا بابت اونم بود يادگاري بود مال خانومم داده بود ولي حالم گرفته شد از اين ملت بس که نامردن محبت ميکردي يه وختي برا کسي جونشو ميداد پات ... "
بهش ميگم
" بد مردموني شديم داداشي بد مردموني شديم "

 
يکي منو
بشکونه
بگردونه
بخندونه
يکي بگيرتم دست
از اين همه خيسي سرما بگيرونه
لب آفتو بخشکونه
بره خونه
بسوزونه
نه تو دريا
نه رودخونه
همونجا که بيابونه
بپاشونه

 
دو تا راه ميمونه برا آدم ...

خسه شدن برگشتن يا رفتن و دويدن يعني فرضشو اگه بکنيد حسابشو بگيريد اگه يه جره آدم ميون دشت واساده باشن به راي رفتن زيارت، بارون که بزنه تند که بشه يه عده اشون کله ميکنن برميگردن خونه يا اينکه يه جايي چاله اي درختي بومي پيدا ميکنن ميخسبن زيرش . يه عده ديگه اشون واي ميسن رو به بارون داد ميزنن پاشونو تند ميکنن به راي رفتن ...
فک که ميکنم ميبينم کار هيچ کدومشون فرقي با هم نداره يعني فرقي نميکنه که واسي يا در ري بموني يا بميري آخرش پنجاه سال ديگه هم اوني که وايساده مرده هم اوني که در رفته ملتم زودي يادشون ميره همچي آدماييم بودن يه روزي ...
هميشه خدا من تو گروه بي جربزه هاش بودم يعني اگه گاهي کاري کردم که شبيه واسادن و داد زدنه زير بارون بوده، لابد جو گرفته بودتتم وگه نه من هيش وخت خدا جرات و جربزه موندن و اينا رو نداشتم هميشه توپ که افتاده خونه همسايه اولي که در رفته علي درازه بوده رفته پشت ماشينا يا تو خونه پنا گرفته که کسي پخش نکنه
هيچ وخت ولي يادم نرفته که اونيکه زير بارون وايساده و خورد شده سينه پهلو کرده مرده بزرگتره قشنگتره به درک که فايده نداشته باشه داد زدن به باد ،آدم گاهي خجالت بکشه بايد از کثافتي که به خودش ميزنه راهي که نرفته برگشته لااقل باس خجالت بکشه ...
اينهمه حرف زدم که بگم بريد مانيفست جمهوري خواهي اکبر گنجي رو بخونيد حرفي رو که تو دل ما بود تو دل حجاريان بود تو جوک هاي نبوي بود تو گريه هاي غربت بهنود هست تو پس پس حرفاي سروش هست رو صاف ساده گفته بي اينکه بترسه که بارون ، رگبار سياي بارون خيسش کنه آتيش خشم آسمون بگيرتش تف کرده تو صورت آسمون حالا اگه روشون ميشه شغالا بيان بيرون دوباره سر به زوزه بذارن ...

 
عين برق
همه ديروز را انگار خواب ديده ام
ساعت 4 بيدار شدنم
صبحانه خوردنم
ساعت 6 پريدنم
هواپيماي ارباس
اصفهان

حرف بيخود
بيخود بيخود بيخود
بيخود بيخود بيخود
بيخود بيخود بيخود
بيخود بيخود بيخود

اين سيم اين جا
اين پيچ آنجا
آن سيم پيچ را بگذار بماند

حرف حرف حرف
حرف حرف حرف
حرف حرف حرف
حرف حرف حرف
طوفان حرف بيخود

سکوت
ساعت 18
سي و سه پل
فقط سي وسه پل ( پل خواجو نرفتم )
2 ساعت من و محمود و عبدوس
کتاب خوانديم
روزگار سپري شد ...
لابي هتل عالي قاپو
دختر فرنگي و گيسوهاي زردش
و بوي صابون روي پوست
و هلهل موها که زير هيچ روسري نمي رود
و آه بلند مردهاي پشت پنجره

دلم عجيب عطر صابون دخترک موطلايي طلبيده
دلم عجيب عطر صابون دخترک موطلايي طلبيده
دلم عجيب عطر صابون دخترک موطلايي طلبيده
دلم عجيب عطر صابون دخترک موطلايي طلبيده
دلم عجيب عطر صابون دخترک موطلايي طلبيده
دلم عجيب عطر صابون دخترک موطلايي طلبيده

و بار پريدن آمدن تهران
737
صندليها شماره ندارد ...


Labels:


 
ميخوني ؟
نوشتم ميخوامت
دساتو
چشاتو
لباتو
صداتو
همه جاتو
رو تخم چشام نوشتم ميخوامت
ميخوني ؟

Labels:


 
سوراخ...

عرض شود که باز اين داستان پرچم وعلامت شير وخورشيد وسطش را تو گويا ميخواندم فکر کردم حالا که هر بني بشري يک طرحي برا پرچم مملکت ميدهد ماهم يکي داده باشيم که خدا نکرده از قافله عقب نمانده باشيم ، پيشنهاد حقير از اين قرار است که بالکل آرم وعلامتهاي وسط پرچم را برداريم جاش يک سوراخ نسبتا متوسط در همان حد و حدود اندازه هاي پرچم بگذاريم حالا اين پيشنهاد چه فايده هايي دارد عرض ميشود:

اصولا سوراخ نماد کاملي از بلاياي طبيعي است که تو سر ملت حقير فلک زده آمده از زمان قجر بگير تا به حال در ثاني از نظر اينکه ايراني جماعت يک کمک هميشه خوره مظالب مربوط به سوراخ بوده در تاريخ اجتماعيش اگر خوانده باشيد حالا چه اين سوراخ مربوط به خودشان بوده باشد چه ديگران ، يک سوراخ در پرچم ميتواند ميزان وطندوستي و وطنپرستي ملت شريف را به ميزان قابل توجه افزايش دهد. سومندش پرچم کاملا حالت پست مدرنيستي پيدا ميکند و نسبت به محلي که آويزان است انعطاف تصويري پيدا ميکند يعني فرضا اگر روي ميز رييس اداره اوقاف باشد يا سر در مدرسه علوم بحريه از زمين تا آسمان توفير ميکند چهارمندش بر عکس ممالک محروسه آمريک که خانمها عادت دارند عکس پرچم مملکتشان را روي لباس شنا و البسه زير مي اندازند هيچ لکاته اي و ايضا مرتيکه اي رويش نميشود که پرچم مملکت را برا سطر عورت استعمال کند و در آخر اينکه سوراخ بودن ، پرچم را به قول فرنگي جماعت ماجولار ميکند يعني ديگر اين مشکل که چه عکسي بگذاريم بعد از افتادن حکومتها که هي مدام اتفاق مي افتد پيش نمي آيد هر کس که احيانا موفق شد که سبيل اين و آن مملکت را چربتر کند و افسار ما را گرفت دستش سرش را از سوراخ ميدهد بيرون و عکس مي اندازند و خلاص ...

ايضا پيشنهاد ميشود درباره سرود ملي هم يک دقيقه سکوت براي بدبختي هاي مملکت انتخاب شود ...
ايضا پيشنهاد ميشود که در مورد علامت شير و خورشيد سرخ هم همين قاعده معمول گردد


 
به حسن گفت مادرش روزي

حسني اگه خواسي بري / از سر کوچه نون بگيري
يا که بري يواشکي / پنير وصابون بگيري
نکنه که بي هوا بري / سگا رو آسون بگيري
سگ تو کوچه فراوونه / پاچه اتو دندون ميگيره چيتش متري يه قرونه
حسني يه وختي خر نشي / از مملي بدتر نشي
سر نذاري به کوچه ها / گوش نکني به بچه ها
سرت رو بيرون نکني / خونه رو ويرون نکني
بابات بياد هيکليه / برا خودش يک يل ايه
سگ کي باشه ؟ / سگ نباشه / تو تن بابات رگ نباشه
ميزنه و ميتارونه / بابات گرگ بيابونه
بابات درسده رفته / درسده خيلي وخته
درسده دس رو دس بود / اکثر وقتا مس بود
قد خدا جنم داشت / اگه يه خورده کم داشت
بابات دسش طلا بود / برا خودش خدا بود
اينجا که نون کم اومد / دخل دکون در اومد
زدش به راي بندر / به راي هر چي بدتر
گفته که بر ميگرده / قربون هر چي مرده
درسده گريه کرديم / بارونو بهونه کرديم
درسده سخ گذشته / يه خورده تلخ گذشته
درسته خسته موندم / دل شيکسته موندم
سر نماز که ميشه / دعا دارم هميشه
بابات که بر بگرده / بي حرف پيش بي پرده
داريه و ساز مياره / چادر نماز مياره
بابات هنو جوونه / گفتم که خوب ميخونه
مي ريم دم غروبي / ميريم يه جاي خوبي
وقفي بابات باهاته / رو چش محله جاته
همه سگارو بسن / يا که سگا نشسن ...

تق و تق و تق صداشو / صداي کفش پاشو
حسنيه يا باباشه همش تو کوچه جاشه ؟
حسني بزرگه مرده / هي ميگه هي ميخنده
کي از سگا ميترسه ؟ / حسني سياي مسه
بازارچه چوب کشونه / حسني بزرگشونه

Labels:


 
من سلطان کلمه هام ...

اينو من گفتم ، بچه بودم فک ميکردم دنيا بزرگ و قشنگه ، فکر ميکردم زورشو دارم ميتونم کلمه ها رو هر جور که خوبه بپيچونم، بعدنا فهميدم سلطان اونه که بتونه حرفشو بگه همه بفهمن چي ميگه، نه مث من که يه ساعت من من ميکنم که به کسي بگم ما هم بعله آخرش هيچي به هيچي ازم در نمي آد...
بعدنا فهميدم مسافر کوچولو مال خل چل بازيهاي اگزوپريه نه سياره نميدونم شماره چند يا بعدنا بود که فهميدم نماز بارون مادربزرگ باعث بارون نميشه يا رقص دور آتيشه سرخپوستا همينجور ...
بعدنا بود که فهميدم کلمه يه موجود احمقيه که هميشه بين تو و اون چيزي که فکر ميکني واي ساده و کنارم نميره هميشه ميخواي بگي يه چيزو منتهي اون خودشو اونجور که هست اونجور که فکر ميکنه بهتره باشه تحميل ميکنه...
ولي هيچ وقت هيچ وقت نفهميدم چه جور ميشه جلوي اين ترس لامصبو از آدما گرفت

 
حماسه کوتاهی از زندگی یک عمله

سر شب ، سرش و گذاشت و خوابيد، يه جوري که اومده نيومده رفته باشه، ملتفتي که چه جوري رو ميگم؟ مث بچه هاي ريز سر سفره ديدي چه جور ميرن، ميان، ميرن، ميان و ميرن ديگه نميان؟ همونجور رفت خسته بود آحه ...
سوارم که شد هميجور نگا کرده نکرده، دوسش داشتم، نگرداشتم بياد بالا خواب خواب بود. گفتم خسته نباشي خنديد ...
حدود سه ديدم پريده از خواب تکون تکونم ميده، بلن شدم. حالا من چشام سيا، چشام سفيد...
نيگام کرد خيلي جدي گفت دير شده از زندگي افتاديم ...
پيرنو از سر درآورد برهنه پوشيده جدي نگام کرد که يعني زودتر دست به کار شو...
آخه تو فرض کن زني بياد نيمه سال سي سي و پنج سر صب صدات کنه پاشي بعد بگه دير شد ديره بعد لباسو بکشه از سرش بيرون خودشو پرت کنه بغلت که چي ...
منم خنديدم
خنده دار بود خوب
گريه کرد رفت
هي صدا کردم " پولت چی ؟ پولت ؟ "

 
خداي خسته نيگا کرد دنيا رو
دنيا سيا بود
تنها بود
خسته بود
آدما به هم وول ميخوردن
خداي خسته گريه کرد
دنيا تاريک تر شد و تاريک تر
خداي خسته افسرده شد
به ساعتش نگاه کرد
" کافیه ؟ "
ازخودش پرسید
" کافیه "
به خودش گفت
صدا زد
"آدماي زمين بميرين ديگه خيلي ديره"
آدما مردن
همه آدما مردن
دنيا زيبا شد

Labels:


 
دلم براتو گرفته بيشرف ميشنفي براتو گرفته ...
ميترسم ازت گاهي
خسته ميشم گاهي
بغضم ميگيره گاهي
ميميرم گاهي که آدمي نباشه پيشم
تنها که ميشم
دوباره يادش ميفتم که
دلم برا توگرفته بيشرف ميشنفي براتو گرفته ...

Labels:

 
خسته ميشم گاهي ...

نه گاهي هميشه از همه چي يه حسي مي آد ميگه " بنويس بنويس "
ميپرسم" از چي ? "
ميگه " نپرس بنويس "
ميگم " بنويسم از ليلا؟ که کجاي شب خونه کرده امشب ؟ قراره چي بشه؟ کي بياد سرش دوباره ؟"
ميگم " بگم کي زندونه ؟ کي مرده ؟ کي قراره بره؟ کي قرار بمونه؟ "
ميگه "بنوس "
ميگم "بگم بارون ناي واسادن نباريدن موندن نداره؟ "
ميگه هي ميگه "بنويس"
ميگم " قراره طوفان شه سر بچه ها چي مياد؟ کي قراره سر جوجه ها باشه وقتي که صدا تو صدا مي آد و آدما ميميرن؟ "
ميگه "تو بنويس مگه حالا که سيايي آخراي شبه از اين همه ديو کسي رو سرشونه؟"
ميگم "تو که خواب بودي ديوا اومدن شهرو چاپيدن"
ميگه "دعا کن"
ميگم "ايمونم چاپيدن"
ميگه "ايمونو ؟"
ميگم .....
چي دارم بگم ولش کن اين همه گفتي گفتم چي شد ؟

 
کلاغي ...

سيام من
تو تاريکي کسي نميبينه منو
عين تخم چشاي تو

( بهتر
بهتر
کلاغه اگه
ببينه چشاتو
رو شونه ات ميشينه ميبره نيگاتو )

سياس حالا
شبه
نيگا به بالا کن
اينجوري
آسمونو نيگا کن
اينجوري
کف دستا طرف سقف آسمونا
اينجوري
دهنو وا کن و بگو آ
اينجوري
سيام من
ميام
سرشونه ات ميشينم

Labels:


 
گاهي ...

شده رفته باشيد بازي، بعد احساس کنين که اضافيد ولي کسي چيزي نميگه بتون؟ مثلا رفته باشين فوتبال، تو يکي از تيما دروازه باني چيزي گذاشته باشندتون. يه احساس بدي يه جوري مدام در گوشتون بخونه که برا بازي اضافيد. نه اينکه اضافيد، يعني اينکه هارموني سيستمو داغونش ميکنيد، اينکه فک کنيد چه خوش ميگذشت به بقيه اگه شمام مث اونا بازي ميکرديد، ضمنش ميبينيد که از اين بازي لعنتي بيرونم نميشه رفت بقيه نميذارن، خودتونم نميخوايد، چون رفتنتون چه ميدونم بيخيال شدن جمع، خالي کردن دروازه، اوضا رو کلي بدترش ميکنه ...
گاهي وقتا فک ميکنم با زندگي رابطه ام همين شکليه، يعني هم ضد حال بقيه ام هم نميشه ولش کنم بيخيال شم چون اونجوري بدتر ضد حال بقيه ام ...

 
دعا ...

مملکت ايرون خراب شي ايشالا، نسل يک يک آدمات از زمين ور ره ايشالا، ايشالا آدمات هر جا که هسن، زنن، مردن، کوچيکن، بزرگن، سفيدن، سيان، ايشالا بميرن که دنيا خلاص شه، باري بره از سر شونه هاش. مملکت آمريک خراب شي ايشالا، نسل يک يک آدمات از زمين ور ره ايشالا، ايشالا آدمات هر جا که هسن، زنن، مردن، کوچيکن، بزرگن، سفيدن، سيان، ايشالا بميرن که دنيا خلاص شه، باري بره از سر شونه هاش. مملکت روسيه خراب شي ايشالا، نسل يک يک آدمات از زمين ور ره ايشالا، ايشالا آدمات هر جا که هسن، زنن، مردن، کوچيکن، بزرگن، سفيدن، سيان، ايشالا بميرن که دنيا خلاص شه، باري بره از سر شونه هاش. مملکت کانادا خراب شي ايشالا، نسل يک يک آدمات از زمين ور ره ايشالا، ايشالا آدمات هر جا که هسن، زنن، مردن، کوچيکن، بزرگن، سفيدن، سيان، ايشالا بميرن که دنيا خلاص شه، باري بره از سر شونه هاش. مملکت فرانسه خراب شي ايشالا، نسل يک يک آدمات از زمين ور ره ايشالا، ايشالا آدمات هر جا که هسن، زنن، مردن، کوچيکن، بزرگن، سفيدن، سيان، ايشالا بميرن که دنيا خلاص شه، باري بره از سر شونه هاش. مملکت افغانستان خراب شي ايشالا، مملکت پاکستان خراب شي ايشالا، مملکتهاي عربي خراب شيد ايشالا، مملکتهاي غير عربي خراب شيد ايشالا، مملکتای آسيا خراب شيد ايشالا، مملکتای اروپا خراب شيد ايشالا ...
مردماي دنيا خراب شيد ايشالا بميريد نسلتون از سر دنيا وربره نفس راحتي بکشه دنيا ...

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM