Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
بادبادک بود
تصمیم گرفت بالون شه
بادکنک شد
ترکید ...

 

من يه خيار سبز تنهام
يه خيار سبز پلاسيده
دراز دراز بيرون از سر بشقاب
برا من چروک تنم موند
سياهي بازوام
من به تو محبت داشتم
گرچه بيمزه و تنهام
من براتو نمک داشتم ...

Labels:


 
چندي است که دستي سر اين خيل نداري
رو با دگراني و به ما ميل نداري
گيريم که بابا تلفن را قدغن کرد
اي يار سفر کرده تو EMAIL نداري ؟

 
براي قربان صابر ...

قربانت بروم عمو صابر کمي صبر کن در هميشه روي يک پاشنه که نميگردد...
حالا حالا دويدن دارد اين راه که ما عوض بشويم. اين دوباره نو شدن ما اين دوباره گل دادن اين بيابان برهوت طول ميدهد تا اثر کند. که ما ، اين سياه بخت سترون مملکت ما بختش باز بشود . مي شود ولي بعد تر ديرتر آنقدر بيايي سر سفره ما بنشيني دست ما باز باشد دلمان بيدار مثل هزار سال پيش ما بياييم خانه اتان شما بيايي سري به ما بزني . حال فعليمان مثل پدرهاي بدمست است آبرو به خودشان نميگذارند هيچ بچه هاشان هم رويشان نميشود بگويند اين پدر ماست ...
جانت بلند عمو صابر روحت بزرگ ، به همين بزرگي حالا که آبروداري ميکني جلوي غريبه که آنچه را که قرار است بشود و هنوز نيست را ميبيني، لطفي را که لايقش نيستيم از ما دريغ نميداري ...
ما بزرگ ميشويم عمو صابر به همان بزرگي که اسم امان بزرگ است
خدا سر مملکت خودت ايران نگهت بدارد .
 
آفتوبوس،... به قول ايرانيان «اوتوبوس» ...

شايد کسی از بچه های «اهارون» بار اول قدم را به خاک مقدس ايران گذاشت. اما اکثريت مراتب پنجم است که از هوای اين سرزمين نفس می کشند. آقای کاوه ما را با تبسم پيشواز گرفت. داخل آفتوبوس شديم. اهل تئاتر «اهارون» از تهران به به سوی اهواز رهسپار گشت.

صدای کسی بلند شد که می گفت «ايران کلا ديگر شده است. مردمش تغيير يافته است. حالا از مردم تاجيکستان فرق نمی کنند. اما مراتب اول و بار دوم و سوم که می آمديم بيگانه تر بودند.» نه، گفتم در دل، تو خودت تغيير يافته ای، سالار شده ای. جهانديده شده ای. اکنون چشمانت را گشاده ای، وگرنه مردم همان است که بود.

سياستها ديگر می شوند. سياستمداران عوض می شوند، مردم همان می ماند. با دردهای خودش، با گرفتاری های خودش. فرزندانش را تعليم بايد بدهد، غذا بدهد، لباس بپوشاند. دهقانان بايد دانه کارند، حاصل را جمعاوری بکنند. شعرا و علما بايد بنويسند، پژوهش کنند. پزشکان درمانگر باشند. مرد کارگر بايد دنيا را بسازد، آباد کند، همين.

به نقل از قربان صابر هنرمند تاجِک

 
براي شبي که سياس چراغ ميارن
براي خونه اي که سرده آتيش
براي آدمي که تشنه اس آب ميارن
برا سوي رفته اين چشام مياي تو يه روزي ؟

Labels:


 
مانيفست (قطعنامه) هانيبال الخاص (بچه های توتيا عميق تر بخوانند)

اصل همه ي غريبان آدم بود. پيشين همه ي غمخواران آدم بود.نخستين همه ي گريندگان آدم بود. بنياد دوستي در عالم آدم نهاد. آيين بيداري شب آدم نهاد. نوحه كردن از درد هجران وزاريدن به نيم شبان سنتي است كه آدم نهاد. همه شب مردمان در خواب ،من چون بيدار باشم؟ غنوده هركسي با يار ،من بي يار چون باشم؟ آخر چون نسيم سحر ،عاشق وار سربرزد و لشگر صبح كمين برگشاد و بانگ بر ظلمت شب زد،جبرييل آمد به بشارت كه:

" يا آدم ! صبح آمد و صلخ آمد ،نور آمد و سرور آمد.برخيز اي آدم. "

وصل آمد و از بيم جدايي رستيم

با دلبر خود به كام دل بنشستيم.

وقتي اين متن زيبا را از كشف الاسسرار ميبدي در گفتگوي ناصر حريري با احمد شاملو از كتاب درباره ي هنر و ادبيات خواندم پس از يك دوره ي پانزده ماهه از ايران ،به شوق آمدم تا مانيفيستس براي هنر " راحي بنويسم . اين مانيفست ،حداقل ثمره سي-چهل سال جر و جدال انديشه هاي من با خود بوده است.

1) غمخوارگي،بنياد همه ي هنر هاست.گريه براي غريبان ،براي انسان بي خانه،بي وطن،بي الفبا و نوحه سردادن براي حيوانتي كه نسل شان درحال انقراض است و براي آب ازن و فضاي سبز كه رو به كاهش است سهم بزرگي از غم خوارگي ما است.

2) ما بايد صبح و صلح و نور و سرور را بجوييم و نپنداريم كه اميد و بشارت از تعالي هنر مي كاهد

3) نام گروه ما كار و كار و كار است كه شايد بعد ها تغيير كند.اما با كار و پي گيري به اين گفته ي حكيم فردوسي : زگهواره تا گور دانش بجوي ، عمل مي كنيم.

4) شعر هميشگي ما اين قطعه زيبا از شعر نيما است هر آن انديشه در ما مردگي آموز،ويران،آمين آمين. براي ما انديشه ي مر دگي آموز مترادف است با هر آنچه از شوق و شور سلامت و از باور ما به خود بكاهد.

5) جسارت و غرور سالم از ضروريات خلاقيت در طراحي و هنر نتعالي است و آنجا كه خط به عنوان اصلي ترين عنصر طراحي جسورانه نقش مي بندد ، طراحي به اوج خود مي رسد

6) براي ما تجريد و تصوير يا فرم و محتوا مانند دو بال پرنده هستند و براي بالندگي هنر به يك اندازه ضروري . اما گاهي يكي از بالها براي چرخشي بجا بيشتر به كار گرفته مي شود.

7) ما مكاتب اواخر قرن بيستم مانند كانسپچوال،(هنر مفهومي،چيدمان)،هنر ويدو سينما و استفاده از كلاژ و چند مديو مي را در انديشه و عمل مي پذيريم و تجربه مي كنيم.

8) ما نقاشي ديواري (مانيومنتال) و شيوه هاي مختلف حكاكي كه هنر را ارزان يا به رايگان در معرض ديد مردم قرار مي دهند بسيار مهم و سهمي از وظيفه ي همه ي هنر مندان مي دانيم.

9) ما هنر گذشته را مرده ريگي بي بها از نسلي فراموش شده نمي دانيم و براي اين سخن شاعر داغستاني ،رسول حمزه توف احترام خاص قائليم : هركس كه به گذشته خود تيري پرتاب كند،آينده او را به توپ خواهد بست.

10) به اعتقاد ما مكاتب هنري دوامي بس دراز يا هميشگي دارند. مادام كه به عشق بارور داريم ،مكتب رمانتي سيسم نادام كه شخصيت هنرمند و سبك و امضاي هنري اش مشخص است ،مكتب اكسپر سيونيسم نادام كه انسان با خواب رويا كابوس و آرزو هايش دلمشغول است مكتب سور ئالسم نمي تواند مردود به شمار آيد و بايد با انديشه امروزين به اين مكتب خصلتي نو بخشيد.

11) ماكثرت بي نظير فرهنگها و اقوام ايران را ثروتي بي نظير مي دانيم و خواهان رابطع ي تنگاتنگ با آنان هستيم.

12) ما تدريس را سهم بزرگي در فرآيند يادگيري مي دانيم و معتقديم كه در آموزش به ديگران و به ويژه كودكان خود بيشتر مي آموزيم.

13) ما كودكان را موجوداتي نارس كال و خام نمي ناميم و كودكي را دوران طلايي خلاقيت و صداقت مي دانيم چه بسا كه براي بازگشت به اين دوران چه در نگاه و چه در هنرمان بكوشيم.

14) تواضع آموختن از هنر مندان بزرگ تاريخ از بوميان و هنر مندان خود ساخته و آبديده شدگان حرفه اي مانند گليم بافان كاشي كاران و رنگرزان بايد يكي از زيبا ترين خصلت هاي ما باشد.

15) ما شركت در يك نمايشگاه فردي و دو نمايشگاه گروهي را حداقل فعاليت سلانه ي خود مي نا ميم

16) ما وظيفه داريم كه در آشتي هنر ها با يكديگر تلاش كنيم و از اين رو اصرار داريم الف- افتتاح هر نمايشگاه با اجراي موسيقي يا شعر خواني همراه باشد .

ب- برآگاهي خود نسبت به موسيقي و شعر و داستان نويسي و تئاتر بيفزاييم و بدانيم كه تفكر عميق و نگاه چند لايه در هنر از اين آگاهيها سرچشمه مي گيرد .

ج- كتاب خواندن ،رفتن به تئاتر ،كنسرت و سينما بايد از عادتهاي زندگيمان باشد

17) ما بايد در حد امكان در نمايشگاهها حضور فعال داشته باشيم و پرسشهاي بازديدكنندگان را با تواضع ،مهرباني و احترام پاسخ دهيم .

18) ما نگران فقر فرهنگي ديواريمان هستيم و مي خواهيم بكوشيم تا آن را به سطح فرهنگ مفروشمان برسانيم.

به نقل از سايت گویا


 
مينويسي واس چي ؟
که چي بشه ؟
چي باشه؟
هر چي ؟
گف بت که ...
گفته بت که ...
هي مينويسي ،
مينويسي
آخرش هيچي ...

Labels:


 
...

خدا مرا براي دار زدن اختراع کرده است .چهارپايه اش را هم بابا همان اوايل ازدواج خريد .طنابش هم جزو جهيز مامان بود و زندگي من در تعليق علاقه ام به معلق شدن ميان سقف خانه و زمين يا بگير اصلا سقف آسمان و زمين گذشته است . همه چيز از قبل حساب شده است مامان يک جيغ حساب شده ميکشد بابا يک سيگار حساب شده روشن ميکند و ماموري نگاه ميکند تا ببيند آيا طناب آبي حسابي گردن ام را کبود کرده يا نه ؟
زياد روي نامه اي که مي گويند به سينه ام سنجاق قفلي بوده حساب نکن . زياد خوش خوشان نشو ، آبغوره نگير بيخودي نوشته ام . من براي تو خودم را نکشتم . خدا مرا براي دار زدن اختراع کرده بود.

 
عينهو يه شاعر ديگه ...

شنبه دل به هم خوردگي دارم
يکشنبه دل به هم خوردگي دارم
دوشنبه دل به هم خوردگي دارم
سه شنبه دل به هم خوردگي دارم
چهارشنبه دل به هم خوردگي دارم
پنج شنبه دل به هم خوردگي دارم
جمعه بالا ميارم

 
...

ابرها هميشه وجود داشته اند، کمي غمگين بوده اند لابد، وقتي اطرف دنيا سکوت بوده است کلاغها گم بوده اند و پاييز حتما اين بار نه لابد، حتما فقط پاييز بوده است و اين همه ساله پاييز هرگز چيزي بيشتر از پاييز نبوده است وهيچ پسري در پاييز عاشق هيچ دختري نشده است مسخره است اما اين پاييز که مثل همه پاييزهاي ديگر بوده است، سينه ها هنوز گرم بوده است. اما قرص ها از حامله شدن هزار زن از گريه شدن هزار فرياد جلوگيري کرده اند واين پاييز که فقط پاييز بوده است زنها سر خيابان ايستاده اند و گفته اند "تاکسي ...!" و منظورشان تاکسي نبوده است و زنها اين تابستان براي کسب درآمد رفته اند سر خيابان و گفته اند "تاکسي" ودراين پاييز که فقط پاييز بوده است زنها فقط زن بوده اند نه چيزي بيشتر از آنچه ذات باري تعالي معين فرموده است . زنها اين پاييز حتي به اندازه تنهاشان که هميشه زن است و موهاشان که هميشه زن است زن نبوده اند. اين را بار پيش هم گفتم دليلي ندارد ربطي ندارد به شما که پاييز امسال وقيحانه فقط پاييز بوده است ومن کمي تلخ ...
باران که بيايد شما باز ميشويد، من مهربانتر ميشوم و اگر قرصها بگذارند زني حتما حامله خواهد شد...

 
...

احساس میکنم تنهام
نه چون این بلاد سیای کثافت و خاک گرفته نه ، نه اینگه نمی آی ، نیسدی ، گمی ...
نه ، نه اینکه دلم برای این بسوزه که پنجاه شصت هزار سال دیگه میمیرم ، نه اینکه از مردما دلم گرفته باشه ...
تنهام
فقط
تنهام
حال نوشتن ندارم ، همه جامو مه گرفته ، صاف و سر راست نیستم نبودم که با تو حرف خوب زده باشم یا بد زده باشم...
بیخود قهری...

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM