Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 

تو را که می‌بینم
فکر می‌کنم که
فرهاد مهندس بود
چون من مهندس ام
و می‌فهمم
شیرین مادرقحبه
چگونه با لبخندی
خوار و مادر
مهندس کوه‌کن را
گاییده
 
گفت
"معشوق من اما
شورت‌هاش تکراری است
و ساده است
قهوه‌ای است
و اکثرن کرست نمی‌پوشد
چندتا جوراب کوچک تکراری دارد
و انگشتری عجیب...
لاک نمی‌زند
شعر نمی‌گوید
شعرهای من را نمی‌خواند
و شاعر عزیزش رویایی است
فیلم‌ اکشن نمی‌بیند 
کلن اهل لیزر میزر نیست

عرق نخور گفته
کتاب چاپ کن گفته
و حرف نزن انقد گفته
و روی حرف‌هات فکر کن گفته
روی شعرهات فکر کن گفته
و پام را تو دهن نبر گفته
کثیف ه گفته
حرام‌زاده گفته
کثافت هم گفته..."

گفت
"معشوق من اما
برام قهوه خریده
لباس خریده
کتاب خریده
گفته هیچ وقت هیچ وقت
توی شعرهات نگو
رنگ شورت‌هام تکراری است
و به هیچ‌کس نگو کرست نمی‌پوشم"

گفت
"من اما 
عاشق چشم‌های دریده و
انگشت‌های کوچک‌ش هستم
گر چه کرست نمی‌پوشد
و گر چه رنگ شورت‌های‌ش تکراری است"




 


جهان پر از
شمس‌های زیبای پرنده بود
شاعران شعر می‌نوشتند
داف کم نبود
حرف زیاد بود
ولی

مولوی رها شد
مولوی می خورد
مولوی عذاب کشید
مولوی درگذشت

 
به رودخانه‌
یاقوت و فیروزه‌ای بده
زیرا زلال آب
رنگ آبی کم دارد
به دریا
فیروزه‌ای بده زیرا دریا
عفین و لهیده
آبی را کم دارد
نمک‌سود دریا را
شیرین کن
بگذار
جان به جان دهد تو را
روان‌ش را
بیامیزد

 

برای کهربایی بی‌مانندی
سیاه شبق رنگ تازنده‌ای
بی‌حالی صورتی رنگی از لب‌ یا...
هر کسی حق دارد
با تکه‌های کوچک کاغذ
در انتظار بنیاد بالاوری از ترانه بنشیند
هر کسی حق دارد
مرتبن و با ترتیب
غم را به غم گذاشته
برای خود
به ابرها پله‌ای بسازد
هر کسی حق دارد
حرف‌هاش را
توی شعرهاش
مایه‌ی تاسف کد کنی بشود
اسباب انحراف سنت شعری
ویرانی زبان
تسلیم در مقابل زبان بیگانه
هر کسی حق دارد
در شب تاریک
فانوس کوچکی از حلب باشد
با صدای غرش تیر و هواپیما
صدای چرخ تختخواب‌ها
یاضجه‌های کودک خون‌دیده...
فریادهای میگ


 

به فکرم رسید اگر یک روزی یک جوان بیکاری در آینده بخواهد از دیتای خام آدم بسازد و سراغ دیتای قدیم هم برود نوشته‌های این‌جا ممکن است برای‌ش چیز بامزه‌ای باشد بعد فکر کردم که چیزهای مختلفی که من می‌نویسم فقط نتیجه‌ی من است نه خود من و ممکن است بدبخت بیچاره اس شود در نتیجه گفتم هشدار داده باشم نوشته باشم این‌جا

 

باید برات داستان عاشقانه‌ای زیبا بنویسم
تا عقب عقب بروی توی‌ش
با دری بزرگی
که کون‌ت رد شود از آن
و کله‌ات
از دودکش‌ش بزند بیرون
که داستان عاشقانه 
بوی مرده نگیرد
بعد باید خودم را به زور
در داستان عاشقانه جا کنم
 و در را ببندم


 
گفت "رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن" خواب‌ش می‌آمد و کمی غمگین بود حال هیچ‌کس نداشت ظهر شب شده بود چاره‌ای جز خواب نداشتیم

 

خانه
لبخند زد
و گفت
"شمشیر آبی‌ش را
و انگشت کوچک پای‌ش"

بند رختی از آتش
ایوان را می‌سوزاند
خورشید 
سفیدرنگ و سخت
ایوان را می‌سوزاند
ماه داغ‌دار
ایوان را می‌سوزاند
خار رز بر جان‌ش
و دسته‌های دوچرخه
به دیوارهاش تکیه می‌دادند

خانه لبخند زد 
وگفت
"سیب شمشیرداری از یخ
همین امشب می‌آید"
و با خود گفت
"شمشیر آبی‌ش را
و انگشت کوچک پای‌ش"



 
ماهتاب
 ساکت است
در
 ناله می‌کند
لب
 گََزیده و تنها ست
شب
 مرید چشم
تن 
مرید دل

غم
هر بار
آمدمی
خرامدمی
و بر دل‌ها
به زانوی‌چار می‌نشیند

 

"ماه
غریبه‌ترین ستاره‌ها ست
به خصوص اگه باد بیاد و
اگه دسش به شاخه‌ای باشه
ماه
 چاق‌ترین ستاره‌هاست
سفیدتر‌ین‌شون
تنها‌ترین‌شون
ماه
لباس بلند بنفش بپوشه هم
تنها‌ س
لباس کوتاه قرمز بپوشه...
ماه 
اگه نباشه هم
تنها س"

پابرهنه رفت 
پشت ابر
ابر
بغض داشت
بغض داشت
گریه داشت

 

مشعل طلایی دنیا
با چشم‌های سرخ غمگین‌ش
و آتش دست‌ش
که سوزان
از استخوان دست‌هاش
جان کشیده
مشعل طلایی دنیا
با کاه بسیار پیشانی
و گرمای جانکاه پیشانی
مشعل طلایی دنیا
و دسته‌ی بزرگ اسب‌هاش
و مردان خندان‌ش
با بیضه‌های طلایی رخشان
مشعل طلایی دنیا
با زخم‌های عمیق بزرگی
که در شب‌ها
 آتش ازترک‌های‌ش
تب تب
زبانه می‌کشد

 
بسته از گلو به زنگی
و از  زبان 
به  لال و ما...
چشم‌های گاوی را ماننده
که ساطور قسمت را
با لغزش افقی فک
انتظار می‌کشد
خسته حوض 
در میان گلهای خاردار پیرهن دریده
تنها بود

زنبورکی عاصی
که عمر عاطل را
 به بال باطل سپرده ماننده
خسته حوض
قطره قطره جان‌ش به پاشویه‌ها جاری
جرعه جرعه در چاهک
ماه تب‌دار زرد خمیده‌ را
میان شاخه پنهان کرد

- عزیزم 
سفیدم
همین‌جا
بمان در سایه
همین جا خنک
در انتظار شب
 و باد بمان
بزرگ می‌شوی قوت می‌گیری
ماه زنده باشد
حالا هر برکه ای
هر حوضی
هر دریا

 

"چند صباحی جنوب بود
عرق کرد
نماز خواند
ماهی گرفت
به آب زد
و وقتی زمین حمله کرد
دوان و خندان
به دریا فرار کرد...

چند صباحی به یادت جنب شد
تب‌خال و بوی ماهی گرفت
آلوده‌ی دریا
هر چه هم که شد
 نشست (Nashost)
چسبناک شد
شاغل خیالات‌ش 
 و با خیالات‌ش...
آخرش با همان خیالات‌ش...

چند صباحی شمال بود
با همان
پشم ریز سینه و تنبان
برف می‌آمد
یخ می‌زد
برف می‌آمد
یخ می‌زد
برف می‌آمد
یخ می‌زد
برف می‌آمد
یخ می‌زد
و توی خواب‌هاش 
با خودش تو را
دریا 
دریا
دریا
دریا
یا
عشق من
 صدا می‌زد
وقتی که گم شد
گر چه برف
خون نداشت
 زوزه داشت
زوزه داشت
زوزه داشت...

شمل شده بود
یال و کوپال و دستار وبابا
قد درازعصازن
خندان
به یااااااادت نبود
به همه می‌گفت
یاااااااااااااادم نیست
انگار رفته‌ای شمال
و موش‌ها
تو را خورده‌اند
گر چه سیر و ساکت بود
گریه داشت
صیحه داشت
صیحه داشت..."

مردم به زمزمه
تمام اینها را می‌گفتند
کسی نگاه نکرد
هیچکس نگاه نکرد
هیچکس ندید
حواس مردم
 در پرنده بود
پرنده ماند
دریا پریده بود....

 

آتشی میان شاخ‌هاش بود
و من بسیار
از همان اول
آتش را
دوست می‌داشتم
و ریشه‌هاش را
و دست‌هاش را
و پاهای‌ش را
و زیر بغل‌های‌ش را
که بوی دردناک فلسفه می‌داد
- تا پای‌ت را
بر گلوش می‌گذاشتی
داغی چراغ سرخ رنگی می‌شد
و تا در آن می‌پریدی
سختی بی‌تفاوت سنگی
و تا که گرم می‌شدی
یخ می‌زد
تا قهوه می‌خوردی می‌خوابید
زنیکه‌ی لکاته می‌خوابید...

آتشی میان شاخه‌های‌ش بود
و من بسیار
دوست داشتم پرنده‌اش باشم
حتی دقیقه‌ای
آتشی میان شاخه‌هاش بود
و من بسیار
دوس داشتم پیامبرش باشم
به قدر قهوه‌ای

 توی دست‌هات چیست ای موسی؟ -

و من 
بر زمین افتادم
زیرا که موسی نبودم
و توی دست‌هام
جز پرنده‌ای
یا فنجان قهوه‌ای
چیز دیگری نبود
- توی دست‌هات چیست ای موسی؟
- توی 
دست‌هات
چیست ای موسی؟

 
غمی که زبان ندارد 
بدترین غم دنیا ست
مثل موج‌ها که ظهرها غمگین اند
مثل وال‌ها که عصر
یا مثل دریانوردهایی برهنه
که کوسه پای‌شان را خورده
غمی که زبان ندارد
بی‌صدا بزرگ می‌شود در آدم
و بی‌صدا آدم را
از گلوی‌ش گرفته
فشار می‌دهد آدم را
غمی که زبان ندارد
صبردارترین غم‌ها  ست
مثل خورشید
صبر می‌کند
دست و پا بزنی
خسته گردی
بمیری



 
وقتی که خوشحال ای توی اعصاب ای
و وقتی که غمگین ای
توی اعصاب ای
این روی‌ت
 و آن روی‌ت 
به طرز غمگینی زیبا ست
هر چه هم نگاه می‌کنم
بروی یا بیایی
من به طرز دردناک
تنهایی
 غمگین ام 


 

برای دست‌های تو
که  نازک و ترانه اند
 برای گیس‌های تو
که صاف  و تابناک
روی پیچ و تاب شانه‌ها
روانه اند
برای ابرها
 که چشم‌شان به چشم تو
یا که ماه 
که نازک و لطیف
میان مرغزارها

ترانه‌ای
ترانه‌ای 
ترانه‌ای میان آفتاب
کنار هر تنی
جنون
برای هر تنی ترانه‌ای
که تن
جواب دشت‌ها به آفتاب‌ها ست



 
این‌همه مرد مرده از تو رفته
بیامده و نمانده
این همه مرده
شب‌ها
 با دست‌های آبی 
تو را لمس می‌کنند
در کشاله‌هات 
ریشه‌های بنفش می‌کشند
ریسه‌های سرخ عروسی روی دیوار شادمانی شب‌ها
وصلت بی‌دلیل بدن
میان منیژه تا بیژن
و از شانه‌های رستم تا
انتهای تهمینه
مردهای سست
که توی چشم‌هایشان
مگس‌های روشن
و توی پیشانی
فانوس پرپر ندارند
و دودی از دل تا
پشت پلک‌هایشان اگر رسیده
مثل من
قرمز و شعله‌ور تر نیست

 این همه مرد را
باد چاق آورده
در تو
 ولوله کرده
رس کشیده
از تو برده است آما
درد تازه
از نبودن من
توی شانه‌هات 
تیر می‌کشند
شب همان شب است
آب باریکه
همان مرداب
درد اما
درد دیگری است

 

دخترک
 حتمن زیبا ست
و انگشت‌های پای راست‌ش حتمن
شب‌ها
مچاله است
حتمن شبیه تو
اختلاف دست‌هاش با جهان
مچی ظریف و  برجامی است

دخترک حتمن
زیر‌بغل‌های کوچک‌ش
هر صبح
عینن
شبیه تو
جای نم
غم دارد

صبح بیدار می‌شوی
احساس می‌کنی که
موهای هیچ‌جای مرگ مرتب نیست
بیدار می‌شود
و با ملالتی خبیث
داد می‌زند
"بتمرگ..."

به اسب‌ها گفته بودم مرگ
چون تو باید بیاحتمالد
و باید
چون تو
احتمالن دخ‌ تن باشد

 
گفتییم "انتظار چیست؟" گفت
"بیاید تا
شاید
چاکی
تاکی
یا فاکی..."

پرسیده بودیم
 زیاد ازوی پرسیده بودیم
 ‌و چیزی نگفته بود

 
من"
گیاهی
ریشه در خویشم 
مثل آقای صفدری
داستان جوجه کفتری
تیرخورده از سیه‌دلی
و بچه‌ی کبوتری
تیرخورده از ملت سیاه‌دست
بوره‌ای
که در چشمه‌های دنیا
غافل چریده است"

طوفان ساکت
توی خود پیچید
و چون نسیم داغی نافرمان
در قلمبگی
ناله کرد 
ناله کرد
باد 
معنی جذر و این‌ها را
نمی‌فهمد

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM