Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 

کوه ام
ولی تیله می‌شم
منو گاهی گردن بندازی
ماه‌ام
کون برهنه می‌شم
شب
یه نیگاهی
گاهی بم بندازی
ماتیک می‌زنم
لبامو اگه بدرنگ ه
سرمه می‌کشم
لنز می‌زارم
چشامو کی گفته قشنگ ه
منو نگا کن ولی گاهی
منو نیگام
گام
گام کن گاهی
 

چه خوب ه
همونی بشه
که می‌گفتن می‌شه
همونی شی
همونی باشی
که فک کرده بودم هستی
چه خوبه من
همونی نباشم نگم
که فکر کرده بودم
هستم این همه ساله
 
دود / دود
لب ها کبود رد / بر
 برهنه ی سیگار
سرخ چشم
خطی مورب از طلایی
حظی بلند تن
بادگرد بوسه های تب دار

"ساعت خوشگلی بستی دستت جوون..."

غروب کرده‌ی خورشید
توی اشکاف سینه
سنجاقه‌های کاج
بر سر انگشت

"هر ساعتی که باشه هر جا که بگی..."
 
مث ابر گفتیم ما
کاری نداریم با
سر حوضی
هره‌ای
چیزی
گریه می‌کنیم
می‌ریم
بادا نذاشتند

مث باد گفتیم ما
کاری نداریم با
یه هایی
هویی
دامنی
می‌کشیم در می ریم
کوها نذاشتن

مث کوه
گفتیم ما
کاری نداریم با
یه عمری
روزی
می شینیم
بیان مردا تا

ما رو
تنها گذاشتند
 
بوی خوب
از تنش می آد
کجاش؟
ولش جای گفتنش اینجا نیس
رد می‌شه از هر جا که
رد می شه باز
می آد صداش
ولی
چه فایده هیچ‌وقت  پیدا نیست
گرده شونه تو لباس
تن‌اش
چه فایده هیچ‌وقت پیدا نمی‌شه
قشنگ ه
مهربون و نازک
چشماش
ولی چه فایده اصلن
وا نمی‌شه

 
خدا تکه ای از شب را
مثل کیت کت
از وسط شکست
دست گذاشت رو سرم
و گفت
"علی
بیا
این سهم تو از دنیاست"
من از بوی زیبای
ستاره های بادامی مست
کودکی می کردم
 
و مردم دیدند...

گلبرگ‌هاش هم
در تمام جاده ریخته
و باد
کرکهاش را
مثل برف شیار می دهد و این سو آن سو می سازد
و مردم 
جهان را دیدند
که از بوی دویدن پر بود
و از شنیدن پر بود
و از بی حواسی پر بود
و از لرزش بی اختیار پای چپ پر بود
و مردم
هر کدامین مردم
از جاده ها گذشتند
هویج دار
با لاک‌های بی تفاوت سیمانی

 
PG-13

خدا کنه بازم تو رو
لخت خواب ببینم
با شورت و کرست آبی
آرزو که عیب نیست هست؟
خدا کنه گریون هم باشی
گریونتو من دوس دارم زیاد
دویده باشی
دویده اتو من دوس دارم زیاد
سردت باشه
سردتو من دوس دارم زیاد
تنها باشی
تن‌هاتو من دوس دارم زیاد
بدون دستای مزاحم رو رونات
بدون چشای مضطرب بابات
بدون سیگار مامانت
یتیم باشی کاش
از آفتاب برگشته باشی کاش
پا برهنه باشی کاش
من هم باشم
 
Messenger

من هستم حتی
یاهو هست
فاک
تو نیستی
 
چشمهاش را
کاش را
در می آورد از کاسه
و در کنار فیروزه می‌گذارد
می پرسد
"رنگ چشمهام به فیروزه می‌آید
نه...؟"
دستهایش خونی است
جامه اش زیباست
حدقه‌های خالی
خون تراویده می‌خندند
 

چند سالی از هم دور ایم
آخرش چل یا پنجاه
چند متری از هم
فاصله داریم
ته‌اش دنیا
اما یادت باشد
هر دو در یک شب می‌خوابیم
یک ماه بر ما می‌تابد
و یک رویا می‌بینیم
 
buona notte

"شوی‌ات که مرده باشد...
رختخواب سرد را / تن / تحمل نمی کند"

گیسوان‌اش آبی است
یا باد
رنگی دیگر زده آن را در شب
چشمهایش
روزگاری سرخ
شب‌ها
هر شب
اجتماعی از خط‌ها
از ناخن
ناخن که ریشه دوانده در انحنای دست هاش نرم
در شانه‌هاش گیر می‌کند
برجسته می‌شود به سینه‌هاش
نوازش می شود آرام و ...
از پای برهنه
در خاک می شود

"راست‌اش...
پای برهنه / دیگر / ایوان سرد را / تحمل نمی کند"
 

عذاب
دیگر آن عذاب قدیم نیست
لب پر نمی زند از
دیواره های تن
و سرخ نیست
و مثل قدیم
cute
قشنگ
روی کاغذ نمی ریزد
اگر بریزد هم
دیگر از این
پیرتر نمی‌شوی
که
یاد عذاب‌های حالا بیافتی
عذاب هم
جواد و تلخ
دیگر آن عذاب زیبا نیست
 
فلینی

به جاده
دسته ی مردهای لاغری
صلیب دار
می روند تا دریا

به ساحل
صلیب های بسیاری
می روند
توی جاده ی دریا

به دریا
صلیب های بسیاری
در کناره می آیند

غمی عظیم
توی چشم‌های آسمان پیداست
 

تمارین (کُنار/ صخره/ دستمال

صخره‌ها از دریا
دریا را به یاد می آرند
گیسوان سبز موج را
و دلمه های کوتاهی از علف
که می تواند هر چیز دیگری باشد
صخره تنها
تازیانه ی گیسهات یادش هست
و عطر کنار
در کوچه های گردن‌ات
صخره موجود عمیقن تنهایی است
موجود بی دلیل صبور و سخت و
تنهایی است
و تو
دریا
حضرت اقیانوس
گردال کبکبه
تو
تنها
دستمال کوچکی هستی که
او
آرزوهای زیبایش را
در آن می گذارد

 

فردا
مادام تکرار صدای پای تو
توی برف هاست
حتی اگر بازیگوش
غران به کوه سفید خودت رفته باشی
امروز
شعرهای سال پیشم را خواندم
خودم را
praise کردم 
و با خودم 
گفتم فردا
مادام تکرار صدای پای تو
توی برف هاست
حتی اگر بازیگوش
غران به کوه سفید خودت رفته باشی
 

سرمای وحشت انگیزی
فریاد می زند
اجاق جنگل در
و گلوهای یخ زده
حتی
از کلمات آتش خالی است
گرگها رفته اند
غم
سنجابی
می رود از شاخه های درختان بالا
عنکبوت های یخ زده
دستهای غمگین را
عنکبوتهای یخ زده
تارهای غمگین را

 

گفتم "نام من دریاست
برای سئوالهای شما
جواب های مبهمی دارم"
نیامده ام که اهل جایی باشم
دریا خانه اش دریاست
آرام و موج آلود
از هر زنی که در کناره اش خوابیده
دسته گیسویی دارد
و تمام جانش
سبز است
گفتم نام من دریاست
و ساکت نشستم تا
مردهای ماهیگیر
یک به یک
نامشان را بگویند

 
و بر
بر تمام پله ها
دختر اوفتاده
در تمام موج ها نهنگ
و هوا
از زاری پرنده ها
در زمینه ی بنفش
آکنده است
گیس کلفت بور مد است
شاعر سبیل دار مد است
سینه ی بزرگ مد است
و دستهای هیکلی
بیا
بیا
به دستهای من بیا
جهان عواطف نمی فهمد

 
و تنش از من خواهش کرد
از طریق دستهاش
و عطار نیشابوری
در جوارح‌اش جاری شد
زیباتر شد
مثل بایزید
و بی غصه شد
مثل بایزید
من شد
مثل بایزید
و پر شد از کلمات
 مثل من
و مثل اشک
 حرف ها
از توپ های کوچکی
در کنار چشمهاش

- سفید طور
حدود دو میل قطر
شور مزه و غم‌گین
مثل اکثر جوارح اش
-- فاک چرا در تمام جوارح اش نمک هست؟
چرا من
تشنه ام بدو اینگونه؟ --
و تا زبانم رسید
جوارحش
صورتی رنگ و
شور و
زیبا بود -

ولی اما حالا
بایزید به بعد
چشمهاش
دیگر
مشکل او بود
 

یک مرحله‌ی خوبی توی دوست داشتن هست بعد اینکه همه ی چیزهای داشته را می دهد تمام افعال داشته را هم می دهد مثلن چیزهایی که دوست داشته یا خیال داشته و برنامه داشته این خالی شدن و واصل شدن در همه چیز خیلی زیباست و آدم را از دنیا آسوده می کند. بی چیز بی کلمه بی اراده بی منت
 
ای کاش اکبر بودم
ورزیده
سبیل و چوب دار
زیبا بودم کاش
جور بی اختیاری

و کاش صفورا
خودش را
توی رودخانه انداخته بود
 برا من

و کاشکی که بی اختیار
غروبهای مرتع
یاد رودخاننه می افتادم
 
مه
می رود از کوه
جور هرگز نیامده ای
می رود از کوه
و از مه تنها
تنها از مه
رطوبت تلخی می ماند که نمی دانی
 از مه بوده
از تو بوده یا

- که خسته
از کوه
پیاده حاده
آمده ای بالا
توجه نکرده ای به یخ
به ساقه‌ها
که از پایت گرفته اند
بی اراده می
آمدی بالا
بی‌توجه به چیزهای کوه
توی مه
هن هن
دویده ای
رفته ای بالا -

حالا...
مه رفته بالا
و کوه رفته است
و ابر نیست
آفتاب هست
و دیگر از جهان تنها
صدای نفس‌های گرگی است
که خیره
نگات می‌کند

- که خسته است
همیشه خسته بوده
ایستاده بوده
همیشه آنجا
جور بی تابی
و خون دویده بوده
هراسان
تا سرخی قساوت زیبایی
در کناره ی چشم  هاش -

 

نهنگ های افتاده در ساحل
روح نهنگ های افتاده در ساحل
فساد آرام خویس را نگاه می کنند
و ارواح مرده های کفن پوش
از ورای کفن
ازدیاد فساد را در خود
احساس می کنند
پرنده های افتاده روی آسفالت
ترکیب پر
و استخوان خشک را
خیره می بینند
چیز دیگری
به جز مردن
برای دیدن نیست
 
من از تو نمی‌ترسم
ما درخشان‌ترین ها
خفن‌ترین‌ها
مغرورترین‌ها
طور COOLی تنها
می هراسیم
مثل
هراسیدن از مردن
مثل هراسیدن از آینه ها
وقتی
کوژ و
چل ساله باشی
مثل
هراس از گل ها
هراس از گرما
هراس از باران
هراس از دریا
هراس از طوفان
هراس از مردن
که حتی آ
برای مرده ها
ترس زیبایی است
 
یک روز
مثل لیف کاملن صابونی
که در میانگاه و لاش بچه می لغزد
در من لغزید
من را بوسید
دست روی قلب من گذاشت
- دید تند می زند -
و گفت
"خیال‌ات راحت بچه
هنوز با مردن
زیاد فاصله داری"

 

ماه‌
دختران لاغرش را
ستاره ستاره
از میان شاخه ها و جویبارها
صدا زده است
احساس می کنم که وقت ندارم
تا بجنب‌ام
عادت نکرده
کافی نبوده
ماه آمده
و تو
توی دست‌های ماه رفته‌ای
 
اسبهای درشت
با عضلات درهم و
صورت نجیب
بی قرار برف تازه اند

- گرگی وزیده بر دشت
گرگی احتمالن چون باد
در لا به لای ستون‌های خانه وزیده
ماه را نگاه کرده ساکت
زوزه هم نکشیده

دشت اما
از بوی خرگوشهای‌ کبابی
لایزال است


 
درباره ی تو فکر می کنم
و جهان
روشن می شود از تو
و حشرات دایم من
از تو
قلپ قلپ
افشره می گیرند
درباره ی تو فکر می کنند
و کلمات زرد شجاع
طلایی و ظریف
به سمت شعله پر می گیرند
در لا به لای شاخه می گردند
و در میان تصاویر لرزان تابستان
شربت شهادت و اینها
درباره ی تو فکر می کنم
فوت فوت می کنم
به تن‌ام
و تن سوزان‌ام
چون چراغ الو می گیرد

 

مطمئن نیست خر فعلن
مردد است
فعلن اما تو
شانه های زخمی ات را سفت
به سوی‌گان رودخان بده
شاید آرام آرام آمد
شاید برهنه ی پای‌اش را
نگاه داشت بر تو
 
و از میان شما
نویسان گذشتم
و رد خون من
یه دیوارهایتان
کلمه کلمه ماند
آن زمان که مرگ
مرا
کشانده با خود برد
 


و باور کن
که در شعر رمز دارم
توده ای از احساس

- بله جدن
واقعن
من
احساس -

دلمه ای دردناک از احساس
فشرده و تپنده و شجاع
 ایستاده است
سبیل قیطانی دار
ژون دوان دار
و صبر کرده است
در گوشه ی کافه
با سبیل کج
با لباسهای پاره

باور کن
در هر شاعر خشنی
مرد راه راه دار در کت
ایستاده
مضطرب آرامی هست

 

به سادگی زیباست
مثل پاییز بی دلیلی غبارآلود
که ساکت است
نحیف است
و کلاغ های بسیاری
توی پارکهاش داد می زنند
به بلندی زیباست
مثل بند بی تفاوتی از رخت
باگیره های دردناک تکراری 
و با نسیمی که 
هر بار
خواطرات پیراهنی خیس از وی را
مرور آهسته می کند

- فاک کاش
این همه از مردم
توی پیشانی ام سخن نمی گفتند

 
D7-D6
E7-E5
آهسته و کم کم
شب
 آهسته و زیبا
پیش می آید در من
با فوجی از ستون پیاده های دو سوی
با جفت چشمهای چشمک زن اسب هاش
فیل هاش
وزیرهای تشنه به خون
چشمهای سرخ سواره
که فاتحانه از هیچ
قتال می کنند
شب آهسته
قلعه های من را
فرومی ریزد
و من از صدای فرو ریختن
رخ ها
پر هستم
ای کاش
قسمتی قطعه ای از من
هنوز زیبا بود
 
مثل موش سیاهی
که پیراهنی را
برده است فاضلاب
شادمان ام
مثل فریاد راسوی گرمی
که می داند
مرغدانی حقش نیست
و فش و فش خون
به اطراف
مرا
گرم و نارنجی و زیبا می سازد
بعد ارغوانی
زیباترین ارغوانی دنیا
رگ رگ
برجسته می شود
توی صورتم
و زشتی از من
فواره می زند شب ها
 

اسم من گمنامی است
روحی پاره پاره هستم
که ساعتی قبلنها
دختری که بوده ام مرده
و حالا فقط
گاهی گداری
مردهای خرافاتی را
توی پونتیاک ها
استاک می کنم

اسم من گمنامی است
و شب ها در
لیاس کوتاه پرپری
توی جاده ها
خودم را
زیر ماشین می‌اندازم

 
نمی خواهم‌ات فعلن ها

Amedeo Modigliani
 

هرمنوتیک حروف در جداول متقاطع


برای من
"تا"
حرف فاصله نیست
تن‌پوش طاقتی است
که در هزار‌توی تاریکی دوخته ام
برای من
"با"
حرف معیت نیست
ضیافت شوربایی ست
که در بسیاری بی‌همی از دهان افتاده است
برای من
"یا"
حرف انتخاب نیست
دشواری زیستن
در تب‌وتاب آفتابی ست
که با طناب طلوع می کند
برای من
"تو"
همان ضمیر مزمن "من" است
که در خم و پیچ کوچه های بی نشان
گم‌اش کرده‌ام

برزو گوران
تنها باد از زیر خاکستر خبر دارد

 



تمارین (مودلینی،برف،گارد ریل)

آمدیو
 جهانی از من را
جهان دیگر کردی
پر از مردمانی
که هنوز م نمی‌فهمم
چراغ های بی دلیل به سرعت رد شونده
گوزن های بی دلیل دونده
زنان تخت بی خیال خوابیده روی نیمکت
شیشه های پر از شراب ارغوانی
و چشمهای مست
که از ورای خشم
بی توجه از
قاب تابلو بیرون اند
آمدیو من را
دنده دنده بردی
تا دورهای مال هالند
و من
به عبور غمگین عقربه از صد
به دستهای محافظ تو
که مثل ریل گارد
ماشین را
از غم و خرابی و برف
حفظ می کند
تکیه می‌کردم
آمدیو
مرد تشنه را
که دیگر نبود
که دیگر کسی زبانش را نمی فهمد
از زبانش گرفتی
و خانه بردی

* Amedeo Modigliani


 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM