Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
دلم تنگی ها

انگار
حامله باشم
آل آمده باشد
پنجه کرده باشد در من
بچه ام را در آورده باشد از من
و بچه ی خون چکانم را
چشم توی چشم خودم
انگار
بوی خون توی خودم
خودم را
عین مردها
 دیوانه کرده باشد
انگار
بچه را لیسیده باشم از خون
آل ام را لیسیده باشم از خون
و شب
آلت آل ام را
بغل گرفته باشم
انگار
صبح پا شده باشم آل
بچه ام را با خود
برده باشد

 
جندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

قاف
 قاف
 قاف
 قد ام به بالا
برا
شما نرسد
نرسه
ورثه رو می گم تا
بیان و رو خاک من از گی
سیای شما گل بزارن
جیم
جیم
جیم
جنم داشته
نداشته ی همین غیرت ساده
حسد از حا تا دال و
برای هر چی شما گفته و نگفته دادن دادم
غضب نکرده ی شما رو ترسیدم
غضب کرده رو ریدم
قنداق
با چشم صورتی
موهای قهوه ای انگار
من
 تمون بوم خونه های شونه به شونه
دست به دست داده ی بند رختهام
محافظ کبوترای شاشو
کرستای قدیمی
پیرنای مدرسه
ملافه های زرد
آفتابم سر شبی برا ماتون
داغ کرده ی شما رو برابر
صد_بیس_ فار
نهایت عدد های حاره ام
انگار
مرد ماهیگیر بی قایق
دور از دریا
تا افق کور مونده باشه



 

چرا شورت مرد ها تحریک کننده نیست اصلن و چرا شورت زنها تحریک کننده است طبیعتن می فهمم که شورت مردها برای مردها عذاب الهی است ولی هیچوقت از هیچ دختر پررویی نشنیدم که با دیدن شورت مردانه تحریک می شود. این اصلن عادلانه نیست ابدن راضی نیستم از دنیا
 
و من بره ای آماده ام
بیا مرا به اجاق بکش
و برام عکس باغ بکش
باغ بیهوده
از همان ها که تویش با هم قهری
بیا برای باغ
هم قفا بساز
طاق بکش
یا برا سعدی
عکس زاغ بکش
بیا قالب پنیر باش
مرغ باش
و مثل کوکب خانوم
از نان و نیمرو و گوجه حمایت کن
بیا برهنه شو کبری خانم
و قطار ناامید من را
نجات بده

 
زیرسیگار

 لبهای سبز جویده ی من را
تف کرده ای
رفته ای من را
و سیگار روشنی هنوز
در سینه ی تلخ ام می سوزد
 
Made in IRAN

مامان ام
سرزمین کل کل سبز و قرمز خر ایران ام
شب برا ما همین ه مامان
هی دل ت می خواد
نمیشه نمی تونی
شب برا ما همین ه
شام نداریم
چراغ نداریم
اتاق نداریم
چاره ای نمونده برامون
شاید شد
همون هم باشیم
من شوهرت
همونی که هیچوقت نداشتی
سیا موی قدبلند عین اسب
تو خانوم من باشی مامان
همون که هیچوخ نداشتم
نیومد به خوابم هر چی که سر گذاشتم
همون باشی


 
توی تابستان
کفش های کتانی تو
پای من را زد
انگار بهار باشد
خوابیده باشیم
لخت
و تو سردت باشد طوری بی تابم
من را ببند
از گلو
از گردن
یا هر جایی
مرا به تخت بسته باس
من تو سردت باشد طوری
برای توری بی تابم
 
خیلی از دنیا بی تابم
مرگ باس زودتر بیاید
خیلی از قبل از اینکه بمیرم
مرگ باس بیاید
سرم را روی شانه بگذارد
و چشمهام را ببندد


 
خندیدن کار کوتاهی است
پقی کوتاه
برای سکوتی بی تاریخ
انگار
پنکه ای
با پره های فولادی
به حررمت تابستان
برای تا ابد
پروانه باشد
 

بیچارگی شاید
حرف های تکراری شاعری حرام شده باشد
که چیزی نگفته ندارد برای مردم
و باران برایش دیگر
معنی گیس ندارد
معنی تنهاییست

بیچارگی شاید
حرف های تکراری شاعری باشد
که حتی برای رضای خدا سیگاری هم نیست
و خدای فراموش کرده اش از دور
با غضب نگاش می کند و همین

بیچارگی شاید
قاب عکس خاانه های قدیمی است
با عکس مردهایی که مرده اند
بابابزرگ های کوچک
خاطرات چروکیده ی زنهای چادری

الان
درست از همین الان
بیچارگی را باس
با خودم تمام کنم
انگار رفته باشد یا
نرفته باشدی بیهوده
که عین رفته باشد باشد
الان باس ثابت کنم
که من
که شاعر بیچاره
خدای غضبناکی است
و باران را
با غضب نگاه کنم

 
دلا نزد کسی بنشین


Magnum's Martin Parr,
"the Unorthodox Fashion Photographer,"
on New York Magazine's THE CUT.

 
و چه ها می توانستم گفته باشم با تو
وقتی تو را می کرده ام
که نگفتم با تو؟

گفتم با تو؟
یا
نگفتم با تو؟
 
و آیا مرگ
توان نگریستن در چشم من را دارد؟
آن زمان که درک می کند من را؟
یا مردن هم
 مثل الباقی دنیا doggy style است؟
 
و این کافرستان بستان است
با شاخه های زرد
که یاس آبی خالی بندی است
یاس باس ضخیم باشد و زرد
و بوی یاس باس
مته باشد به کله ی آدم
مته های زرد الماسه
و چشمهای آدم
ان دماغ روی پرهنش باشد...

و این بستان کافرستان است
با رقص جنده های رز
قز* قرمز
که قز های آبی خالی بندی است
قز باس
بی ترمز و تلخ و اینها باشد
 راس بیاید "به جلوه گری
گرفته ره
مه دگری"
باشد
و دستهای آدم
پروانه باشد
برای دردهای زیرجامه هاش

*قز نوشتن رز عمدی است فرانسوی های اسکول اینطوری می گویند

 
از طحال گاو
زرد آبه آمده است
های
زن
جغرافیایت را
نشان آقا بده
مساحت هایت
دمایت
چشمه هایت
و از آقا بپرس چرا؟
سرت را
توی دست بگیر و بپرس
"چرا آقا؟
چرا به من ستم کردید؟
من کنیز خوبی نبوده ام
کسسسس کافی نداده ام به شما؟
زیرتان به قدر کافی نبودم؟
چاله هام زیاد عمیق بود؟
زبانم نمی رسید؟
چرا
چرا
چرا زردی؟
زردی علامت ترس و شیطان است
بخیل از غم باشید
چشمهاتان روی دیگ ها
خونی خونی است
و طحال تان آب زرد آورده"

"حکیم ما می گفت"
گفت
"حکیم ما گفته
چشم قرمز
و زردابه ی طحال
علامت خشم است
و خشم مرد یک دلیل دارد"
گفت
"بگو زن بگو
قل نباشید انقدر آقا
"دست توی پاچه های من بزنید
دست توی پاچه های من بزنید
آب زرد
بند می آید"

 

انگلیس صعود نکرد
و دست من
از نهایت تو کوتاهست
و جهان تو
پر از ایتالی ها و کاستاریکاها ست
با جام طلاییت خوش باش
جام
مثل دامن سبزت
بدون رونی به لعنت خدا نمی ارزد
 
برای من
دعا نکن تنها
خدا دعای به مقصد من را
"Return to sender" می گذارد
خدا دعاهای لطیفت را
توی باران می اندازد
و به کافرها نمی رساند
 

تدین
 خط سینه های خسته ی توست
که توی کفر زلف های تو
محو می شوند
تدین
تفکیک زنان دستهای تو
از تمام پشمینه های دستهای من
تدین
التماس آبشارهای من
به کوه های متفرعن توست
دینی خوب است
تدین
تنها طریق اهزاز انسان هاست
جلد
 می کنم تو را
و از پنجره به کوچه می ریزم
 

حالا که رفته ای
شعر کامل ام را می نویسم
سراسر ازمزامیر عرفانی
تصویرهای ویژه
نکات خوب
از همان ها که باید بگوییم
حالا که رفته ایی
و کسی صبحها 
در سکوت شورت نمی پوشد
حالا که
دنیایم
از صدای دوش 
و از چک چک آب از گیست خالی است
حالا که
دیگر از اشاره به خش خش
در لای پای مردم نمی ترسم
شعر کامل ام را می نویسم
شعری لرزان
با هق هقی قلمبه در دو تا پستان
همان که
روزهای آخر خودت بودی

 
و من جهان را
بوس چشم بسته کردم
و حرارت دنیا
هوای تنفس من را
غلیظ کرد
و من
برای بو ها و غلظت ها
شعرهای بی هدف گفتم
شعرهای قراضه ی تنها
و جهان
درخت سردی بود
که من او را
چشم بسته بوسیدم
 

شعرهای عاشقانه ام را تمیز می نویسم
بدون تف
می گذارم تا
لای سینه ی مردم
گرم بماند
قفل سوتین محکم نیست
چرا؟
چرا قفل سوتین محکم نیست؟
چرا تمام بستن ها اینجوری است؟
چرا برای چی
شل می شوند سفت ها؟
حرف های عزیز من چرا مثل سربازهای برگ پاییز شعرهای روسی
قیژ قیژ بر زمین می افتند؟

 

سیب جواب گناه من را نمی دهد شیطان
برای من
که سلطان حوا ها هستم
هندانه پیدا کن
هندانه ی شجاع
که هم تخم و
هم چشم و هم
تبخال داشته باشد

سیب جواب گناه من را نمی دهد شیطان
برام
گوجه پیدا کن
گوجه ی قرمز
گوجه ی با تحمل
گوجه ای مناسب
برای کرت کرت خیارهام

و من را خدا
مرا
از بهشت
به جای داغ تری بفرست
تش پوست من را
 جوانتر می سازد
و عرق
آدم را
از بوی من
دیوانه می کند

و من را خدا
مرا زمین نفرست
زمین
 خاکی و سرد و کم نور است
زمین جای خطرناکی است
مشغول بت ها می شوم بیخود
ناغافل
کسی من را می گیرد
دوباره غسل می دهد
به طویله ات برمی گرداند


 

صبر می کنم
مرگ عمرش خیلی طولانی نیست
بعد مردن مرگ می آیم دنبالت
باز دعوام می کنی
قهر می کنی
گریه می کنیم کمی
و از تو به خاطر اینکه رفته ای معذرت خواهم خواست
بعد دامنت را می گیرم
مثل معتادها
صبر می کنم
گریه می کنم
خیس خیس می شوم
می شکنم
و تیله تیله توی دامنت می افتم
 

به نظرم یک آقای شاعر باید اولن موجود به شدت انی نباشد یعنی اولش آدم مطلقن کول ی باشد و برای سگ شدن صبر کند کمی بعد هم لزومن پولدار و اینها باشد نه در حد خیلی زیادی که کس خل شود کمی در حد قابل قبولی بتواند بدون زحمت برای خودش سبیل بخرد هان  این سبیل هم مهم است هر چه همچین ردیف تر البته شکل اش به سبک آدم ربط دارد رمانتیک ها قیطانی روستایی ها کلفت و سیگاری هم باید بشود اگر صدایش خش و غم بای دیفالت نداشته باشد. باید با همه ی شاعر معروف ها رفیق باشد این مساله معروفی است یعنی مهم است شاعر بازی مثلث است هر مثلثی یک راس سبیل دار دارد معمولن و همه باس صبر کنند تا رئیس بمیرد بعد شاعر شوند ردیف بعدی و اینها
قانون دختر ها مثل همه چیز دختر ها خیلی غمگین تر است ولی لحظات خیلی قشنگی دارد
 

گوش کردن به آهنگ های تخمی و دیدن پورن آماتور یک حقیقت لازمی را یاد آدم می آورد که ما قابلمه به سر ها فراموش می کنیم بیخود. واقعیتی که یادمان می رود یعنی سعی می کنیم یادمان برود این است که کلن زندگی هیچ ارتباطی به اینکه کله ی آدم گارشد باشد یا قابلمه ندارد و برای همه مان به یک صورت یکسانی تخمی است. وارد دیتیل شدن اش من را خوشحال می کند و شما را ناراحت ول ام می کنید می روید ولی برای مثال می توانم به تلاش مرد ها برای سیخ کردن خودشان یا لبه ی نیمه باز آنجای زن ها اشاره کنم که برای همه مان عین هم می ماند. فیزیک کلن مساله ناامید کننده ایست داستان فروش ها خوشبخت ترند چون کس خل تر و اینها هستند. بدبخت ترین آدم ها فیزیک دان های داستان فروشند که مثل آدم های سگ پدر مادر قحبه از دو سوی خانواده به گا رفته اند بد جوری و تنها دوایشان گوش کردن به آهنگ های تخمی و دیدن پورن آماتور است که باعث به گا رفتنشان می شود...
 

در مورد اینکه قیافه ام شبیه پرورت های تجاوز کننده ی حقیرسیرت و اینهاست که کاری ازم بر نمی آید ولی باید وقت استخر رفتن دقت کنم کمی دفعه ی اولی که رفتم استخر مثل الاغ ها اشتباهی رفتم توی قسمت زن ها و بعد یک مدتی دوزاری ام افتاد این دفعه هم استخر کلن در قرق جوجه ها بود احتمالن فردا دستگیر می شم

 
از من
گل آلاله ی تنها
جاسمین سردی مانده
که  گلدان سردی دارد
و هر نسیم کوچکی او را
به رعشه ی سرما می اندازد
از من تنها 
شمشیر خاک خورده ای مانده
که روی تاقچه بماند تا
بچه ها مواظب دست زدن بش باشند
از من 
حباب سرد ترکیده ای مانده
که موجهای بی رمقش
تا ساحلی نخواهد آمد
نزدیک حالا
یا دور
 
کذامی

"اگر داغ شود
اسب خوبی خواهد شد"
فرهاد ابله
 مات
صخره را نگاه کرد
شیرین
کنار رودخانه با علفها بازی می کرد
خسرو
پشم دار
شامپو دار
زیر دوش بود
اسب  بی مشتری با خود اندیشید
توی داستان عاشقانه مردم پیاده اند
و اندوهگین
به سمت دردها
پتیکو نمود و
غایب شد
 
بغض مفهوم ظریف غیر جوادی است
راس کار شعرهای تاریخ دار فراموش شونده
از همان مفاهیم تبدیل نشونده
قورت نداده شونده
و ناراحت
از همان ها که
همیشه در گلوی دوست دختر هاست

- به هر دلیلی
در هر شرایطی
فقط چون زیباست

مردهای شکسته را
 زیاد نگاه نکنید دخترها
 

طنا بنا تونا به غایت ثنا و
دوست می
با اینکه پوست می ولی
تونا
هنا به غایت ثنا و
دوست می
تونا
که رفتنای تو
همیشه نای تا ابت
برای من سوای رفتنای دیگه بوده ای
 

من جوانی هایم برونکا بودم
تشنه ی خون چوبین
بال تیغ دار خفاشی
چشم های عمیق سرمه کشیده
برنامه های کودک
 مرا شکست داد
و از برونکاییتم فقط
خال روی دماغم مانده

 

بنده هم در یک حرکت روشنفکر مابانه مثل کریستف کلمب به حرفهای مزخرف مردم که می گفتند دنیا آمریکا ندارد گوش ندادم سوار کشتی شده و به کشف آمریکای خودم رفته ام ولی متاسفانه سرخپوست های من نه تنها به بنده اجازه  ی شیطنت های مستعمراتی ندادند بلکه در همان چند دقیقه ی اول بنده را قتل عام کرده کباب کرده خورده اند
 

تو نا به بنده یا
تنابنده ای مث
لکال هر کی که گفته باش
اند که زبان محترز 
تو دور می شم و دیگه
که
"علی چرا اذیت می کنی من رو؟
دوسم نداری؟"
گف دنیا
اینکه چیز دیگه گفته بو ده
تا دوسم داشت
کاشت
برداشت
رفته
 

اگر فرصت شد برایت داستان یک پسری را می گویم که غمها کاملن غیر عمیقی داشت نگرانی های ساده ای پسری که دماغ بزرگی داشت نه کمی بزرگ نه خیلی بزرگ نه کمی بزرگتر از خیلی بزرگ و همه اش احساس می کرد حرف کوچک غیر مهمی برا گفتن دارد و وقتی که می خواست حرف های غیر مهم اش را بگوید برای سپردن حرف هاش به مردم اعتماد نداشت
- خوب؟
- راستش برا گفتن داستان به هیچ وجه بهت اعتماد ندارم

 

بدترین نوع سرنوشت مال آدمهایی است که بزرگ نمی شوند هرگز هیچوقت عمرن
 

هنوز هم ظهرها سر فرصت دخترها
شورت های معصومشان را
بو می کنند و
تا می کنند و
 در کشو می گذارند؟
واقعن یعنی اگر بمیرم هم؟
بسیار جای تلخی است دنیا
خیلی
 

دل وار
تپیده ام از دنیا
و خون
خون من
- که از مغز استخوانم -
ریخته در دنیا
قدم قدم هر چه رفته ام چکه چکه

- دنیا
پر از مغازه های قصابی و اینهاست
ولی خون من
origin خون من
رنگ بی تاب دیگری است
نگاه کن
ببن نگاه کن که فواره می زنم

- فشار این خون لعنتی دیوانه اش کرده
وگرنه شاعر خوبی بود
بیچاره
شاعر خیلی خوبی بود



 

یزید برا هر لپی در
 که توی رودخانه ریخته
شعر نصفه ای دارد
در مایه های "ادر کاساٌ"
و رودخانه احتمالن تمام گهر ها را
در پیاله های کوچک سنگی
به جای آب
به خورد گوساله داده است
 

من زنده می مونم
فرشته ی خوبی ستاره زده من رو
برام بال گذاشته
ماچ کرده گفته نمی میری
گفته بال می زنی میری از دنیاها
مثل این آدما نمی میری
دنیا
برام شیربرنج گذاشته
فرنی پخته
گفته
پیشم بمون علی جونی
گفته آقا اگه نمی مونی من
گفته من چرا پ
برا خدا
این همه
همش این
کلاس گذاشتم
افتخارم چیه؟
بیخودم پس من؟

شرمنده ام
شما برید
من پیش حرفا و دنیا می مونم

 
کس مغز

اتفاقی نیفتاده 
تنگستان دو تا دلاور داشت
حالا یکی دارد
و کمی تنگ تر شده
و گرنه هنوز هم
علی شیر است
 
قحبگی

جان روشنم
تکه ی تلخی
 از مزارع مادرقحوه است

هنوز
ولی
خاطرات هیچ سالگیم
روی گاز
آب نبات می پزند

 

- یعنی آدم مثل کامپیوتریه که یه روزی خاموش می شه و تموم؟
- نه ابدن اینطور نیست بعد خاموش کردن کامپیوتر رو می دن دست بچه هاجای دروازه فوتبال تیکه های کامپیوتر بیچاره رو می شکنن توش کرم می زاره ان می کنن توش ان دماغ بهش می چسبونن بعد با غلطک انقد از روش رد می شن  که به خورد زمین بره



 

و من
 جنازه ای هستم
موبور و کلاه آبی
که سیگارش نصفه است
لبهاش صورتی است
و من جنازه ی سربازی گمنامم
و تمام جهان مسلسل تلخی اسطت

 
Y?

گیسوانش را وا
مثل افلاطون
مثل افلاطون با
گیسوانش وا زرد
انگار هست
وقتی که رفته است
 

درد
درد مطلق و مغرور
مثل بچه ی دماغویی
که روی آسفالت
خراشیده باشد
مرگ
مرگ مطلق و مغرور
مثل پیرمرد ریغویی
که از تب Flu
مرده باشد
روشن و خاموش
جهان گذشته از سر
سر کچل
تمام آدمها
 
و علی بی غم
پشت نرده هاش غم زیاد داشت
مثلن اینکه
چرا مثل دیگران برای خودش اصلن
 غم ندارد
و علی بی غم
پشت نرده هاش چشم داشت
پشت چشمهاش زیاد غم
و علی بی غم
با تمام غمهاش تنها بود

 

بی عشق
بی استطاعت جانی
در مغاک تلخ قهوه های نا کافی
فکر دردناک آینده
مثل چار میخ
مرد تخمی را
عذاب می دهد
من
دوباره
اعتراف نخواهم کرد
من
دوباره
له نخواهم شد
داروغه های کثافت
 مرا در بر گیرید


 
گفت "فکر دنیا نباشید دنبال ماه و دریا باشید" گفتم "آقا دنیا ماه است تمام دنیا دریاست پلنگ از ما چاره ندارد" گفت "پلنگ By default  بیچاره است فکر وقت خودتان باشید...فکر وقت خودتان باشید...فکر وقت خودتان باشید..." مرد کور دور شد و من آرام روی خالهای دردناک دست کشیدم

 

نفس زد و رفت
صورتی
 گزنده و نرم
چون عروس های دریایی
 

آب دریا هستم آقا
کف کرده و نارام
به من
 بیشمار شمار شمار
شن و صدف بدهید
و پای خندان تمام زنان جهان را
از مچ پا تا انگشت
ساکت خواهم شد
توی دریا نیا ولی
آب دریا خطرناک است
 
انبیا

و نبی
 آسمان را گردالو دید
چشمها را تنها کرد
تمام پولهاش را
روی یوسف گذاشت
و پاره پاره
پیراهن پیراهن
سمت دریا رفت
نبی خسته شد
بوی خون یوسف را شنیده نبی
پشمهاش  سیخ
و چشمهای سرخش خاکستر گشت
نبی
خرگوش دیده بود
محتلم شده بود
و از هیچ آتشی نمی ترسید

 

خسته تراز اینم که این یکی رم دو در کنم پیر تر از اینم شکسته تراز این
همینجا
تو همین دریا می مونم 
درخت توی باغچه
خواب دیده بود

 

مثل مادرم
دست من را کشید و
من را
توی کوچه کشید و
گفت
"گریه کردن بس است
بزرگ شو
مرد باش"
و من
کودک اخم آلودی بودم
که شلوارم از داستان های نگفته ی سبزی پر بود
 
هلال

آسمان
دوست دختر چاقی دارد
که اسمش ماه است
بغل می کند ماه را
بو سش می کند
فشارش می دهد
ماه سرخ می شود
لای بازوان آسمان
و زیق زیق می کند


 
داستان ما
in a way که
وی که
way که 
کسی نگفته باشد
داستان ساده بود
ماچ و
بوس و
لاو یو و اینها
then
روابط ساده ی جنسی
in a way که
شبیه پرتغال پوست کنده باشد
وی که
جنده باشد
سگ
رو به رویای من
سوکی 
صاف توی چشم سوکی
then fuck
فاک سرد
فاک خشک
لرزش غمین چشمها
نفسهای بی اطلاع مغز 
جون...
وتکرار june هزاران بار
و تف
و tough
که سهم  بی اختیاری از فاک است
فاکد هر
و فاکد هر
و فاکد هر
و فاکد
و فاکد هرد her
سهم من از وی بود
که
fucked me
به run که رفت
 
می روی
و چهارشنبه های تا کرده در دراور ها
و جمعه های طولانی دور گردن ها
می روی و از پنج شنبه های تابستانی
کودکان خردسال آتش گرفته ای می ماند
بچه های آتش گرفته ی آرامی
که روزهای سوخته ی تابستان
مفتون بوی بازی
روزهای غم بار مهر را
تجدید می کنند
حالا که رفته ای

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM