Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
بورژواييت در سرزمين خلق کارگران کلمه ....

( مصاحبه ضروري با خودم درباره شعر ، شاعر اينها را همينطوري نوشته به بعضي قسمتهايش اعتقاد هم دارد به هر حال دارد همين کاري را ميکند که گفته ...)

براي زبان چه اتفاق مزخرفي دارد مي افتد ؟
چند روز پيش دخترکي چيزي خواند و کسي از من پرسيد که خوب نظرت چي بود ؟ وقتي استادها از تو سووال ميکنند مثل اين است که درس بايد جواب بدهي و وقتي راجع به شعر کسي حرف ميزني اگر که بگويي "حرفي ندارم" هم معني اينست که بگويي مزخرف بود چيزي بايد گفته ميشد اين يک بديهيت بود ...
فکر کردم که اين شعر مثل همه اين شعرهايي که اين چند وقته خواندم سر دلم ننشست خوب اينکه جواب نيست بايد بگويي چرا کجا دخترک به روشي که استاد بايد درس ميداده (بابتش پول ميگرفته و گرفته لابد ) گوش نميکرده است همه جايش شبيه همان بود و خيلي هاي ديگر و همه اشان هم درست و همه شان هم به دل آدم نمي نشست ...
يک لحظه سردت شد مثل اينکه يک مرتبه يادت آمده باشد که هي اين همه سال که فکر ميکردي دنيا آمده اي بيخود بوده مادرت هنوزحامله هم نيست يک لحظه خيال کردي که خوب آخر کار شاعري هم رسيد مثل هزار چيز ديگر که آمده وقتش و مرده اند و از فردا بايد فکر سرگرمي ديگري باشي مثلا چه ميدانم بروي براي نيويورک نيکس بسکت بزني قدت هم که بلند شده ، لااقل شک نداشتم و ندارم در آن لحظه و اين که تاريخ شعر به پايان رسيده شعرا بايد فکر حرفه ديگري باشند هر کس مخالف است ميتواند برود سر کوچه اشان داد بزند که "شاعرم من" تا ببيند که با چه هرهري ازش استقبال ميشود به هر حال بنده خودم را شاعر صدا نميزنم نه به خاطر اينکه از شاعري بدي ديده ام بلکه به همين دليل ساده که به خاطر موقعيت اجتماعيم از آورده شدن اين صفت قبيحه بعد از اسمم خجالت ميکشم پس براي من کلمه شاعر ديگر وجود ندارد ...
آدم حسابي ميگفت که کلمه در لحظه ساخته ميشود بوسيله شاعران اکثرا و گاهي ، ولي فکر نميکرد که خود اين کلمه شاعران هم دچار چه دگرديسي غريبي شده است در طي اين زمانه وانفسا يعني اگر به زمان قبل نه خيلي دور که نگاه ميکنيم مثلا يک حدود پنجاه سال پيش و بعد ميبينيم که شاعر چه اندازه اي بوده است و حالا را نگاه کنيم تنها نقطه اشتراک بين آن نره غول واين فزرتي اين است که زياد سيگار ميکشند وگرنه الباقي قضايا و استقبالات و جامعه و اينها ...
شعر آيا وجود دارد ؟
فکر ميکنم بله شعرهاي قديم را ميشود خواند وحتي شعر جديد هم ميشود گفت ولي امروزه ديگر کلمه شاعر به هيچ وجه جايي ندارد اين خيلي بد هم نيست گرچه خيلي خوب هم نيست يعني في الواقع يک وضعيت است بيشتر تا مصيبت ...
اين شعر جديد چه شکلي خواهد بود ؟
ميتواند بي ربط باشد مثل مهملاتي که احتياج به مثال ندارد ، بي معني که آن هم ايضا ،به طرز بي ادبانه اي گستاخ ( در معني و نه در ساخت که در ساختش جزو طبقه اول است ) مثل شعر من يا به طرز تهوع آوري رمانتيک مثل نمونه هاي وبلاگي و يا جملات حکيمانه بامزه که آن هم زياد بوده و زيادتر ميشود...
شعر خوبي خواهد بود ؟
...
باقي خواهد ماند در تاريخ ؟
مسلما خير و خوبيش هم به همين است
تو قرار است چه گهي بخوري ؟
شعر بنويسم به طرز بي ادبانه اي گستاخ و به صورت تهوع آوري رمانتيک (ولي بي معني نه، لااقل براي خودم بدون داستان نه، نه بدون زني که آن وسط لخت بشود تا مخاطب بتواند هر چندبار که دلش خواست بگايدش) آن شعري که اگر خودت نخواني کسي نتواند بخواند و وقتي بخواني ملت خيال کنند لقوه گرفتي و اگر چند وقت نخواني خودت هم ديگر نتواني بخواني شعري که فقط براي تا وقتي زنده اي و اگر شد شعري براي چند صباح يا يک سال يا شعري که يک روز يک ساعت دوام پيدا کند دختري که بند نافش را که بريدي مرده باشد (لااقل اينجور هرگزجنده نخواهد شد) چاپش هم مسلما نميکنم گرچه هفتصد هزار تومن کذايي را دارم، ژاک دريدا برود کس ننه اش را بليسد ، من ديگر شاعر نخواهم بود ...



Labels:


 
مردها کرست نمیپوشند ...

دلم برا ی بابایم گرفته برای خیلی از مردهای دیگر برای خسروداییم یا منوچهر آن یکیشان یا دلم برای احسان گرفته دلم برای همه شان گرفته قرار گذاشتم با خودم که زنها را بیخیال شوم کمی راجع به مردها بنویسم شاید دلم خنک بشود . برای مردها نوشتن البته سخت تر است دل کسی سخت است برای مردها بسوزد مدام همش دود میکنند ولی افت دارد برایشان که بگویند از چی میترسند یا گریه کنند برای چیری که از دستشان رفته...
فکر که میکنم می بینم راجع به زنها بیشتر چیزی میدانم ، زنها شبیه تر هم هستند و با هم لااقل مهربانتر از مردها. ولی مردها را طبیعت برای پاره کردن هم ساخته به سربازها فکر میکردم به هزار هزار تن تکه تکه شده اشان به آرزوهایشان و بچه هایشان میخواهم مثل زنها ده تا ترانه برای مردها بنویسم اولیش را نوشته ام بقیه اش مانده (اینها را برای چی مینویسم اینها به چه درد خواننده میخورد جای این حرفها یک داستان تعریف کن ) باشه باشه شاید فردا داستان نوشتم ....

 
فردا شهرام ازدواج می کند ...

من معمولا میگویم زن میگیرد مردانه تر توی ذهن آدم صدا میکند ولی به هر حال هر دو یک چیز را میرسانند. به خودش هم گفتم زنش آدم خوبی است من یک بار حرف جدی بیشتر نزده ام باهایش مثل بقیه زنها کمی راجع به دنیا خیالاتی است ولی درباره زنها همین خیالاتی بودنشان است که بامزه اشان میکند.
من عاشق شدن توی کتم میرود ولی از ازدواج زیاد سر در نمی آورم اینکه دونفرآدم به هم قول بدهند که عاشق کس دیگری نشوند کمی عجیب است به خصوص برای مردها کمی عجیب است ( مثل اینکه به خودت قول بدهی هیچ وقت زمین نخوری ) برای من این بودن با یک آدم برای مدت به این طولانی این شریک شدن در تراژدی پیر شدنش همیشه عجیب بوده ، از طرفی اینکه دو نفر همزمان عاشق همدیگر بشوند کمی برایم نا آشناست من معمولا عاشق دخترهای خوشگل تر از خودم میشوم که مرا زیاد تحویل نمیگیرند و خیلی دخترها هم به من گفتند که از من خوششان می آید که دوستشان نداشتم زیاد ( بعدا که رفتم سراغشان زیاد تحویلم نگرفتند ) یعنی عاشقی که من میشناسم همیشه یک رابطه ملایم یک طرفه بوده حالا اینکه دو نفر انقدر بتوانند از هم خوششان بیاید که بقیه را بیخیال بشوند یاد خاطره های عشق اولشان نیافتند برایم خیلی بعید است .
به هر حال اینکاری که شهرام میکند یک کمی برای من عجیب است که بابایم میگوید " بزرگ میشوی میفهمی " (از این درازتر که نمی شود بشوم به هر حال) ولی بچه خوبی است خدا کند خوشبخت بشود ...

 
همدردی با داداشم

ای کاش که جای آرميدن بودی

يا اين ره دور را رسيدن بودی

يا از پس صد هزار سال از پی مرگ

چون سبزه اميد بر دميدن بودی

 
Do’r_ e_ Dour

به خودت ميگي گاهي که همين قد که حالا هستي بموني / بهتر/ بزرگ نشي اصرارت کنن هرچي / فک نکني که بعدش چي ميشه يا نه / مگه چند ساله ديگه زندگي سگي ميخواي بیای بموني دنيا ؟ / بخواي نخواي همينطوره هست / هر چي هم که حالا بالا / بري يا پايين / تهش همونه که بود / نه اونا که رفتن بر ميگردن / نه اونا که قرار بوده بيان / ميان / انگار نه انگار که اصلا خري خبري بوده ...
ميگي با خودت دنيا مگه با گنده هاش چي کار کرده يا با مردم خوبش که حالا بخواد توروتحويل بکيره مثلا چي؟
همي قدي همين جاها / دورا / (نه doura ها) / همين do’ra ميمونم کجارو دارم برم؟ / هستم / همينجا پيش مامانم ميمونم / دنياي بچگيت تموم ميشه / مامانت / نيگاش ميکني نيگام کرد که پير شده شدي/ خيلي / قدت به آسمون رسيده نذاشتن بزرگ شي تو اصلا / ميگي حالا نشد بزرگ شم / خوب / ميميرم / مردن که هست / نيست؟ / ميميري / بهتر...
مردي وقتي / کوچيک شدي / نيگا ميکني خودتو باز دوباره / به خودت ميگي که همين قد که هستم حالا بمونم / بهتر / بزرگ نميشم اصرارم کنن هرچي ...

 
ممد راستی راستی اون زنه که جلوی شهر قصه دیدیم خود منیرو بود ...
عکسشو نیگا ...

 
منع هر گونه تبعيض عليه زنان ...

راسيتش من از اون مردا نيستم که به خودشون ميگن فمينيست. يعني جديد مد شده همه به خودشون ميگن فمينيست که يعني فمينيست چيز خوبيه ( بد هم نيست من قبلا هم گفتم زياد از زناي فمينيست بدم نمياد به جز وقتايي که ديوونه مي شن ) ولي فک ميکنم که اين قانون رفع تبعيض که قراره عضو شن چيز باهاليه اگه اجرا کنن . فک نميکنم از فرصتاي مردا چيزي کم کنه راستش توي زندگي هيچ وقت با زنا رقابت نداشتم ولي بايد کار بامزه اي باشه لا اقل بهتر از رقابت با مردا ...
فک کردم مثلا توي کارخونه چقد حال ميداد اگه بين اين کارگراي نتراشيده نخراشيده يکي دو تا هم زن بود ، اصا خيلي خوب بود مثلا من به جاي سر و کله زدن با اين مکانيکاي نفهم ، با يه دختر خانوم توپ راجع به مشکلات اتوماسيون چت ميکردم ( دخترا مهربونترن آدمم باهاشون مهربونتره ) لااقل کتک کاري نمي شد .
يا مدرسه مختلط ( که اين جدا کردن مدرسه هم از اون کاراست همه دم به ساعتش در مدرسه دخترونه جمعند)
يا استخر مختلط (که يه چند دفعه ديدم خيلي خوب بود) ، يا هر چي ديگه مختلط ، من با همش موافقم خوبه
از يه طرف ديگه ام حال ميکنم که کون اين تريپ خفن جماعت بسوزه گه زده بشه به همه چي ....
راستش اين دليل دومش برام خيلي مهم تره ...

 
بچه ها چه جور ؟
میکشن خودشونو به دنیا ؟
از کجا میان ؟
بابا میگه هیس ...
ماما میگه هیس ...
دخترا میخندن

Labels:


 
بزرگای دین
هر چی رو که این همه سالا
طهارت گرفته بودن
تو لباساشون شاشیدند
بوی گند دنیا روگرفت و
انقلاب شد ...

 
حشري ...

خدا کنه بازم تو رو لخت خواب ببينم
با شورت وکرست آبي
( آرزو که عيب نيست هست ؟ )

خدا کنه گريون باشي
گريونتو من دوست دارم زياد

دويده باشي
دويدتو من دوست دارم زياد

سردت باشه
سردتو من دوست دارم زياد

تنها مونده باشي
تنهاتو من دوست دارم زياد

بدون دستاي مزاحم رو رونات
بدون چشاي مضطرب بابات
بدون سيگار مامانت
بدون هيچي
من
خواب دارم ميبينمت انگار

Labels:

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM