Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
شورش را درآوردي نيما !

عزيزم برادرم داداشم قربانت بروم نيما جان عزيزم ! يک چند وقتي است که کار من شده گويا را خواندن و براي حضرتعالي جواب نوشتن که بعضيهايش را گويا ميزند بعضيهايش را هم ميگذارد لابد خودت بخواني ...
الغرض من خوشم مي آيد که حرفت را رک و راست هر چيزي که هست ميريزي توي دوري منتهي گاهي به سرت که ميزند حرفهايي ميزني که خودت هم زياد سر ازش در نمي آوري ، داداش عزيز منافع مليم حقير ده روز است در شهر غريب منتظرم که چهار عمله ايتاليايي از آن ور دنيا تشريف مبارک را بياورند کمي افاضه بفرمايند براي ما جماعت مهندس نادان ايراني که حاصل يک سال عمر مان بالاخره کار بکند يا نکند ، من از منافع ملي و اين حرفها راستش زياد سر در نمي آورم ولي راجع به منافع خودم عجيب منتر اين جنگ مزخرفي شده ام که اين مردک بيشعور ابله راه انداخته است آنقدر هم پير نشده ام که بمباران يادم رفته باشد هيچ از بوي باروت راستش را بخواهي خوشم نمي آيد رنگ خون اعصابم را به هم ميزند حالم را ميگيرد ....
حق دارم بگويم هر ثانيه اين جنگ لعنتي سالها براي مملکت از همه جا مانده ام خرج بر ميدارد مملکتي که اگر روزي بخواهد بتواند سر پايش بايستد مطمئن باش خودش سر پا ايستاده وگرنه اين همسايه ها وغريبه هاي هروله دستگير افتاده هايي مثل ما نميشوند که هربار يک بهانه اي جور ميکنند تا برگرديم سر همان جايي که بوديم ، سر همان خانه اول داستان سرمايه گذاري ...
ما تشنه ايم به دنيا همانقدر که شما هستي آنور دنيا ، منتهي آن داستاني که شما تعريف ميکني و لابد خيلي هم بامزه است اينجا خواندنش هيچ حال نميدهد اينجا چيزي که ما ميبينيم دنيايي است که مدام ميگويد ما زياد به آزادي سبک خودمان به دانش دسترنج خودمان به بمب اتمي ساخت خودمان به لنتران بلغور سياسي خودمان چندان احتياجي نداريم و بهتر است که بيايند خلاصمان کنند يا زور بزنيم که خلاص بشويم زودتر واين زودتز نيما جان اين زودتر ما را بدبخت کرده ، هي گفته ايم زودتر هي گفتيم ساده تر راحتتر خودماني تر با تاريخمان طرف شده ايم هي بيخيال شده ايم که مساله ساده اي نيست آزادي برعکس آن که آن مردک الاغ فکر ميکند ...
هي جنگ ميشود و باز هي جنگ ميشود و هي جنگ ميشود و ما هي به خاطر منافع ملي مان تحمل ميکنيم که بغلي را بکوبند و اين وسط آنها که به خاطر ملي همسايه بزرگ را بخشيدند زنده ميمانند و ملت هي توي عراق و ايران و سوريه و لبنان و هر جاي ديگر نفله ميشوند که ديگر از اين به بعد و اين بعد هيچ وقت نمي آيد ....
حرف زدن من بيخود است مردم برايم فحش مينويسند ، آمريکايي ها بمب مي اندازند عربهاي ابله دور خودشان ميچرخند ايتاليايي ها هم نمي آيند چون زنهايشان نگرانشان هستند مبادا منفجر شوند ...
بعد حضرت والا آن دور ها با لحن گريه آور مينويسي با جنگ موافقي ؟ دلت خوش است افندي ؟ طرف کي هستي ؟ کي مي آيد براي ما کار کند مجاني که اين سپاه ابرهه دوميش ؟ دلت خوش است ها ، ...

لينک به مقاله نيما راشدان در گويا

 
راستي هم زندگي يعني چي ؟
اينهمه آدم ردشدن و
درختا رد شدن
هي امتحان امتحان وباز رد شدن
مث آبي که از خاک رد شه
ذره ذره به هرم خاک بره تنش تف شه
هي رفتن و
اومدن و
نموندن و
بودن و
اينهمه فعل خسته مضارع و ماضي يعني چي ؟

Labels:


 
آدما روياي خونه هان
بچه ها روياي کلبه ها
زنا روياي اتاقاي پذيرايي
دکترا خواب کتابخونه هان
سياستمدارا خواب مستراحاي بوگندو
فقط من
منم فقط که توي رويا خونه دارم

Labels:


 
خواب....

ديشب يه خواب باحال توپ ديدم از يه فيلم ترسناک که هنرپيشه اولش شبيه يکي از هنر پيشه هاي توپ سينما بود فيلم خيلي آبکي بود که جک نيکلسن هم توش نقش يک غول را بازي ميکرد که از اول تا آخر فيلم فقط توي يک صحنه فيلم ظاهر شد و بقيه فيلم فقط سايه اش ديده ميشد ولي دختره تو تموم فيلم بود از اول تا آخرش خيلي هم باهال بود ...
بعدش خواب ديدم که تو روزنامه همشهري نقد فيلمو که قبلا خونده بودم کامل ميخونم که از کارگردان و هنرپيشه ها اسم آورده بود به فيلم ريده بود ولي به جک نيکلسن حال داده بود ...
بعدش که بيدار شدم کف کردم که چه خوب نقدي که خونده بودم يادم مونده بعدش ديدم اون چيزي که به اسم نقد خوندم چيز بي سر و ته مزخرفي بوده اسم فيلم را هر چي فکر کردم يادم نيامد بعد گفتم داستانش را برا ممد تعريف ميکنم اسمش را ميپرسم يادم نيامد شايد اصلن خواب فيلم را نديده باشم ...

 
کار عاشورا ...

گير داديم که جمعه کاره بايد همه بيايند هيشکي نيامد ضايع شد راستي هم دين و مذهب تا کجاي اين ملت که نرفته فرو ...
يک کارگري داريم که حوزه علميه درس خوانده رييس بسيج است . بهش گفتيم پنج شنبه جمعه چي کار ميکني گفت تاسوعا ميشه ولي جمعه شرمنده گفتيم چرا گفت آدم عاشورا کار کنه سنگ ميشه ميگم مرد حسابي تو مثلا تکنسين برقي اينجا سابقه داري اين چرت و پرتها چيه ميگي ميخنده ...
يکي از سرکارگرها ميگه نميام چون خانم نظر داره شعله زرد تاسوعا رو ميگم مگه تو ميپزي ميگه نه از صب ميرم پي شکر و برنج واينا کس شعر ميگه احتمالا کون گشاديش مياد ...
عجب مسخره بازي در آورده اند کي اين ملت ميخواهد اين بدبختي را بيخيال بشود ...

 
تهران ...

عجيبه اينجا همه چي ميخواد تهرون شه ، هم ميدون آزادي داره هم انقلاب هم حافظ هم سعدي ...
ملت خوب تو خيابون ميگردن پيتزا فروشي زياده بدبخت پسراش ...
بابا گفته حرف سياسي ننويسم ...
خودمم حال ندارم شعر بنويسم ...
خاطره اي هم ندارم که بنويسم ...
چرا يه خاطره هست ساعت ۸ شب که آمديم برويم خانه ديديم يک ابلهي گنده ترين سگ کارخانه را بسته در اتاق ما نصفه شب مجبور شديم زنگ بزنيم صاحبش بيايد بگيردش وگرنه نميشد برويم تو ...
بصورتي کاملا غير سياسي حالم از هر چه ماه محرم است به هم ميخورد حالا هر کجا که باشد ...

 
خوابيدم خواب ميبينم ....

امروز پريروزه يا ديروزه ؟
کدوم روزه امروز ؟
چرا من نيستم چرا همه چي باز يه ورکي شد ؟ کي بود چکيد ؟ چي بود چکيد ؟ خونه يا بارونه ؟ نميدونم يه اتفاقي افتاده اينجا ملت رفتن و نه گفتن به چي به بخت خودشون شايد شايدم نه نميدونم . من فقط سرم درد ميکنه دلم براي يه کسي تنگ ميشه که سر بذارم رو شکمش تا صبح بخوابم يا نه اصلا تاظهر بعدش يا اصلا برا هميشه بخوابم يه روزي پاشم که از همه فقط خاکستر مونده باشه ...
يه دختري مونده باشه با مواي چين دار سياه که از دور بياد بياد وهر چي بياد نرسه من همين طور رنگ هيکلشو تو باد نيگا کنم که کجا رفته ...

 
پاييز که بياد چي ميشه ... ؟

انتخابال شورا رو دورادور ديدم فکرشم نميکردم که همه چيز بريزه ولي ريخت . به هر حال تاريخ بازم قيافه هاي قديمي و اعتماد به رهبر و از اين حرفا صداي بهنودم که در نمياد آدم بدونه چي شده ...
من ميگم اين ديگه آخرشه ُ يه بار ديگه يه سيکل مسخره لوس بازي و آرامش و بعد طوفان و بعدش ريختن هر چي ساختن و نساختن و دوباره از نو سياهي رو پيشوني مملکت نوشته که باس بياد تا بعد ببينيم چي ميشه يعني نبينيم چي ميشه شايد صد سال ديگه که ما مرديم يکي دوباره تو روزنامه بنويسه اگه اون دفعه ؟
اگه اون دفعه چي ؟ چه گهي ميشد خورد که نخورديم ما ؟ چه کثافتي بود که خودمونو نزده باشيم بش ؟ از اين بدتر که خودمون برا انتخاب آبکي بئد و بدتر سبک کرديم از اين بدتر که هورا کشيديم گه زديم خودمونو که کروبي رييس مجلسمون باشه ؟ چي کار ديگه باس ميکرديم ؟ چه راه ديگه اي چه استريپ تيز ديگه اي با صداي ساز مسخره حکومت باس ميکرديم که نکرديم هان ؟
ما تا آخر راهش رفتيم . ياد تاريخ باشه فردا نگه نه . ما همه کاري کرديم که بارون بگيره ولي سيل نياد نشد . خون تشنه هاي راه گردون اون ابلهي که نفهميد ...

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM