Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
چه می شود یکهو؟
و از این حرفهای مربوطش؟

- نکته
لیاقت حرفهای من را ندارید -

راستی
چه می شود یکهو؟

- من آزادم
کلمه هایم
آزادند
دستهایم
باد -

چرا واقعا من هان ؟
چرا من هان ؟

- خسته می شوم
از شما گاهی -

خسته می شوم الان
 
چپ
چلک
پیچاز
نور
رایحه
دیوار
قافیه
قافیه
مثبت
 
گلوله ام کن خر
لر از گلوله نمی ترسم
زنگ می زنم
به شب
و شب من را
روز های دیگر هم
گفتم
این
توی نصفه شب من را
داد می کشم که
حیوانم
غول مردم ادمخوار
می مانم
می مانم
 
تو
تنهاترین من
تو
غمگین ترین تو
من
ما
مال هم هستیم
 
بخند
همیشه بخند
خنده ات من را

Smile an everlasting smile, a smile can bring you
near to me.
Don't ever let me find you down, cause that would
bring a tear to me.
This world has lost its glory, let's start a brand
new story now, my love.
Right now, there'll be no other time and I can show
you how, Bahá'u'lláh.

Talk in everlasting words, and dedicate them all to
me.
And I will give you all my life, I'm here if you
should call to me.
You think that I don't even mean a single word I
say.
It's only words, and words are all I have, to take
your heart away

BEEGEES

 
من فکر می کنم که حق داری گاهی به من گیر می دهی ولی از آن گذشته باید توجه داشته باشی که حق نداری به من گیر بدهی
 
به من بریز
و از من
سرازیر شو
برو
در من
 
دنیا تمیز بود
و من
در تمیزی دنیا
سفید بودم
سفید
مثل بالشت
مثل آرد
و زرد پیچیده بودند من را
در عبای زرد
و من
گریه می کردم
ولی
دنیا
تمیز بود
با وجود آنکه من را
توی زرد پیچیده بودند
و من
از
شدت تنهایی
گریه می کردم
 
آبی
رنگ آبی
رنگ مینا
رنگ مینای آبی
با گل زرد

 
توی بیمارستان اینترنت نداشتم.
نمی شود بدون اینترنت نوشت
و این خیلی علامت با کلاسی من است
و شاعر مدرن بودن من است
و اینکه من
مهمترین شاعران دنیا هستم
 
گفتم او که من را
او دیگر
کدام ابلهی است
 
گفت "مردم حشراتند" و گفت "ما نیز از مردم" و گفت "تنها خدا حشره نیست که او هم وجود ندارد"
 
تو
از روی من
گذشته ای
مرام بگذار
صدایش را درنیاور
پیش مردم
آبرو دارم
 
جادو شده بودم
مثل یک حشره ی نادان
رفته بودم تا
و خواسته بودم که
افسوس
کلمه ی
بزرگی است
قدیمی و باکلاس و
اندوهگین و
اینها
با خودم گفتم
"افسوس"
 
صداهایی
آمد تو
گوشم
"من کوشم"
روی تختم خوابیده بودم
و قطره هایم را
می شمردم

 
بروید
عشقبازی با ستاره کنید
روی کوهپایه ها
فلوت شاعران دیگر
من
زیبایی خودم را
تکرار می کنم
 
جوجه های لک لک
جوجه هایی کوتاهند
 
شب پره ام
به دنبال خورشید
خورشیدم
سر به دنبال ستاره ها
ستاره ام
آشغال ام
مزخرفم
خاک تو سرم
رها کنید مرا
 
احساس می کنم یک فرآیند زشتی من را دارد به سمت گوشه های زندگی می راند. یعنی احساس می کنم این میل کناره گرفتن از دنیا و توی بندهای دنیا نبودن دارد من را به گا می دهد. احساس می کنم من دارم به جای بدی می روم و اینها...

 
پستهای تنهایی
پستهای تنهایی
پستهای تنهایی
 
قلب دیوها
فقط پمپ است
زارپ شمشیرش را
توی قلب من گذاشت
گفت
قلب دیوها فقط پمپ است
گنجشکهایی که
از زخم قلب من
می پریدند
و رنگین کمان محوی که
هزار دختر عریان که گریه می کردند
گرمهای ناقابلی که
از هیکلم کم شد را دید
متوجه شد
جواب سئوالش را فهمید
ولی به روی خودش نیاورد
 
My door
پنج تا کوبه دارد
کوبه اول نیست
کوبه ی دوم سنگین است
کوبه سوم چسبیده
کوبه ی چارم عکس است
کوبه پنجم
همین
گوشوار ظریفم بود
که تو
با خودت بردی
 
روی تختخواب
وقتی می خوابم خالی است
وقتی می خوابی پر است
تو کثافت مگر
چقدر چاقی؟
 
تو خودت
خودت که کیر می زنی به من
تویی که
من را میگای
من فقط
مثل دختر جنده ها
با خنده
- تو من را
میگایی تو
من را -
من
با خنده
به انتظار می نشینم
سعی می کنم
تا هر چه زیباتر
بکشم پایین

 
یک شعر کوچک از من
 
به روزهای پنج شنبه معتادم

شنبه ها
یک سرینگ کلفت
از روز پنج شنبه تزریق می کنم
و روز چهارشنبه صبح
خمار پنج شنبه ام
و تستهای من
مدام
fail می شود مدام
روزهای پنج شنبه می خوابم
و فکر می کنم تا ظهر
و پنج شنبه
داغ می شود توی رگهایم
و رگهایم
نتهای آرام پنج شنبه را
من
تمام پنج شنبه را
من
با خودم قرار گذاشتم که
آخرش
روز جمعه
را من
تمام روز جمعه را من
گریه می کنم
با هم
پنج شنبه را
روی پنج شنبه را
و بعد
روی کپه ی خاکش
غروب جمعه را
غروبهای جمعه را
 
به زنها احترام بگذارید
زنها
شایستگان کلماتند
 
و من
حرفهای مردم را
برای مردم
ترجمه کردم
کوت خاک بالای قبرم
کلمه ها بود
من برهنه شدم
نمردم
فقط برهنه شدم
و خوابیدم
و باد
پره های خاک را
توی صورتم می زد
 
ویوالدی

حلقه های من
روی سینه هات ریخته
قوز من را
گره زده بودی در
لای گیسوانت
مثل گوشوار کوفت
مثل حبه ی گیلاس

* * *

وصله ای شده بودی
گرم
روی زانوهام
و بالشتم
کپه ی گیلاس

* * *

گامبی تو کامل بود
گشایش اندوهگین فیلهای سیاه
هجوم نیزه های پیاده
و رفت و آمد کویین سپید
توی راه عزب خانه
توی راه بیمارستان
من
تمام اسبهایم را
باخته بودم

* * *

می روی بازی
خیالت نیست
از مادرت بپرس ولی
شبها
صدای ضجه از
گوشوار های گم توی کوچه می آید
 
نوشتن هیچی
سخت ترین کار دنیاست
نوشتن چرت
نوشتن حقنه
نوشتن سکوت
آب باید باشد
گریه باید بود
جیش باید کرد
جیش باید کرد
 
علی دراز و
هوهو
علی دراز و
هوهو
 
تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی
قبل مردن
و بعد مردن
یادت باشد

 
نه اینکه نخواهم شبیه اتان باشم بلکه فقط می خواهم شبیه شما نباشم
 
دلم گاهی خیلی
خیلی دلم گاهی
فقط اما
توی زندگیم مانده
 
اسب را
بسپارید
بالعصابه
انه
هو یعنی
انه
هی
هرگز

 
رفیع
جایگاهتان رفیع
ولی
خاک تو سرت
 
چیزی از من
به تو درخت است
چیزی از تو
به من جوانه
چیزی از تو به خود
گلدان است
چیز آرامی
دور او
پروانه

آرامم
آرامم
آرامم
 
روی لبهایت
عکس گیلاس می کشم
دوست پسرهای آینده ات
بدیهتا
ابله تر از من است
وظیفه من است
روی لبهایت
عکس گیلاس می کشم
 
دلم برای آدمها می سوزد. برای خودم البته بیشتر ولی کلا دلم زیاد برای آدمها می سوزد. به خاطر خودشان و خودم دلم برایشان و برای خودم می سوزد...
 
حالم ؟
حال من ؟
شوخی می کنی دکتر جان
 
فکر کن
که رفته ای
و تنها مانده ام

وقتی عصبانی هستی
و حالت گرفته است
به آن روز لعنتی فکر کن
که رفته ای
و من تنها...

به آن صحنه فکر کن
برای اینکه حرص مردم در بیاید
دوباره می گویم
به آن صحنه فکر کن
هر چقدر هم که
عصبانی باشی
و حرصت
در آمده باشد
دلت به حالم خواهد سوخت
فکر کن
و بعد
مهربانتر باش
خیلی ممنونم
 
عسگرود

شکلات حرام
پیچ در / دستمال چرمی آوردند
توتون قرمز تعارف کردند
و چشمهای کاملا سبزشان
برق زد
این یعنی چی؟

سبز و
چندش آور و
بزرگ و
بی پرنسیب و
پرحرف و
احمقند
"آدم نادان خطرناک است"
بابا گفت
"همینجا بمان هزار چشم
در اینجا بمان عزیزم"

نعره های مگس پر
کشیدم
رقص پای
برو گمشو
چشمک
کرک تن بر پا

نفهمیدند

تنها معنای
گاز آخر را می فهمند
این ابله ها
هیچکدام هیچ بار
کتاب عنکبوت بزرگ را نخوانده
"قتل عامشان کن هزار چشم
نابودشان کن"
پدر همیشه همین را می گوید
پدر همیشه این را می گوید

 
و مرد را
قطعه
قطعه
توی دریا
تیشه در
بیشه های
سینه هایش
و مرد را
خنجر
در پشت
و خنجر را
بر پای اندیشه هایش
- اوه
عجب اصطلاحی
اندیشه
فکر می کنم اندیشه
اتفاق مهمی در شعرهای من است-
 
نامه می نویسم
برای باد
و باد نامه های من را
نامه می نویسم
تا دریا
و موجها نامه های من را
می نویسم
زیاد می نویسم
برای
درباره ی دنیا
و دنیا نامه های من را
وقتی بمیرم
از قلبم
درخت نامه می آید در
و باد نامه های درختی ام را تا دریا
و موج نامه هایم را
به آخر دنیا
و دنیا نامه های آخر من را
 
داراییم از دنیا
نا امیدی من است
 
داستان
اعمال ما
داستان
قلب باز پرومته بود
پنس ها حاضر

آنژیو با نوک

تیغ

صدای شکستن

فریاد

این آخری اما
جزو داستان ما نیست
بیهوش حرفهای خویشیم
مش مراد خوابیده
چیزی جز
آتش
بیدار نمی کند ما را

مشعل بیاورید
مشعل بیاورید
 
این خاطره های لعنتی
من را
از
بالای پنجره ها گریه می کنند
و این گریه هیچ...
این حرفهای زشت کیری
دیری
ما را
میخ کرده بوده بر دیوار
انگار
همیشه بوده
انگار اصلا نبوده
یعنی انگار بوده
بعد گم شده
یا
قبلا
 
اگر خوب بگردی
چیزهای گم شده پیدا
مثل
ابله ها
دنبال چیزهای گم شده
پیدا
فریاد کشیدیم
و دلیل نرفتن
دویدن ما بود
چیزهای گم شده
ساکت بودند
چیزهای دویده
خسته تر بودند
بازی فرم است
چیزهای گم شده ساکت
بازی فرم است
دنیای گم شده
بازی فرم است
بازی فرم است
بازی فرم است
بازی فرم است
می دانی
دنیا کلا
بازی فرم است
مارا
مردک کیری
دور هم میچیند
خوشحالیم
بعد یکی یکی
در بسته بندی تابوت
اوهو اوهو
جای گریه کردن شاعر
خیلی الان است
نزدیک به وقت ماندن
و به صورتی
باور نکردنی
اوهو

 
خورشیدی که تو
به انتظار طلوعش هستی
هرگز
شب سرد و طولانی است
التماس می کنم
برو
حتی اگر التماست کردم که
بمانی
 
ما دیگه نون نداریم
دخل و دکون نداریم
کار ما کون دادن بود
اما دیگه جون نداریم
 
دختران لاغر
لی لی را
مادرانه ببازند
سنگ را
اشتباه بیاندازند
توی بازی ما
هدف
کاملا
باختن رویاست
باختین و
دریدا
ما داریم
به سوی
اوجی با فوجی
گله می شویم
قدم

سیر
از دنیا

مثل شیری که
وقت پیری
فیلی را
خورده باشد
 
عید گرگها زمستان است
روی کرکهای لرزان
برف
خش خون
روی ابر سفید
غلطیده
بر ملافه ی شبنم
داغ
خرگوشکی
توی کله ام زمستان است
توی سینه ام
اعیاد
طعم ترد گاز
از سموری مست
که آویزان او شده ام
از گلویم
و خونش
به ابرها خواهد
هر چقدر هم که
هر چقدر...
 
موهای شب را کشیدم
شب وحشت کرد
ستاره اش به زمین ریخت
گفت
"حیوون
وحشی
وحشی"
صبح
بی اختیار
صبح را
گاز گرفتم
جیغ کشید
گفت
"حیوون
حیوون
وحشی"
- شعر خلاقانه است
ولی ساخت ندارد
مطلقا قابل اعتنا نیست
تو یک شاعر تمام شده هستی علی
دوران تخمی شعرت
رو به افول گذاشته
کلا خوارت در
برخورد با منتقد
سرویس است -
و من
در جستجوی
سکس گم شده
نا امیدانه در شب پیچیدم
گیسش را کشیدم
و گازش گرفتم...

 
شب دوباره دلم گرفت و گفتم چیزی بنویسم...
.
.
.
.
ولش کن
 
پیرار
باد سردی
لرز دستم را
پیرار
نور روشنی در عبورش
پیرار
خسته بودم
کسی فهمید
کاش وقت گریه
به قدر کافی
تنها بودم
اگر تنها باشم
خوب
گریه می کنم شبها
اگر کسی نباشد
صدای گریه ام را شب
پیرار
یاد مرده ها افتادم
نور روشنی از عبورش
توی جانماز من افتاد
"سبحان ربی را"
گفته بودم
و "ضالین"
من می شد
دستهایش
رفته تا
"فیها"
اهدنا را
به همزه واصل کرد
نسبت بره ها و
ببر و
بسم الله
گفتم
بیا
دستم

اما
باد سردی دست لرزانم را
گفتم
گفتم به او
پیرار
می مانم
می مانم

رفت...
 
سختی
حرف بدبختی
سختی
حرف بدبختی
زنجموره های راحت
کمی غبار اضافه
باد اضافه
نور کم
بوی تلخ
شعاع باریک نوری محزون
نگرانم
نگرانم
نگران و...
 
فکر می کنم به آب
و آب صابون لیز می
در خیالم
سر می خورد حباب
حباب مقدس است
حباب ترکیده
حباب چادر
فکر می کنم به
و زندگی
لای فکرهای من
آب می شود

 
بیرون کشیدن شورت اسلیپ
از درز کون چاق
 
نمی گویم دوستم داشته باش
دوست داشتن
کاری جواد و قدیمی است
نمی گویم عاشق باش
عاشقی فحشی رکیک است
برای من
کافی است
مهربانتر باشی
آنوقت عاشقت می مانم
و جور قدیمی و جوادی
دوستت خواهم داشت
 
من از روی پلهای لرزان
بر دره های خود
رد شدم
پل
نالان بود
من
رد شدم
از خود
و خود
نالان بود
 
همه معتقدند که شعر تازه ی من شعر سهل انگاری است. و این مازوخ بازی من که شعر یک جور تفریح است هم چیز مزخرفی است. فکر می کنم اگر معنی پست مدرنیسم بازگشت به مفاهیم پیشین قدیمی ها باشد. پست مدرنیسم قرن جدید یکجور نگاه جدید سهل انگار به نظریات لذت طلب های قدیم هنر را هم شامل خواهد شد. منظورم تفکرات آدمهای مطلقا لذت طلبی مثل ساد و یا مازوخ است. این نگاه سهل انگار جدید تنها آن اصرار وحشیانه بر لذت را ندارد. یک جور تفاوت شل. اینجوری سهل انگاری مفرط و درک این واقعیت که اصل اتفاق چیز خیلی ناچیزی است و بی فایده است به یک جای خوبی منتهی خواهد شد که هیچ جای خوبی نیست. طبیعتن واکنش جامعه به آن همان واکنش قرنها پیش به ساد است. ولی چون این بار مبارزه ای شکل نمی گیرد. بچه ای که من باشم از صدای شیشکی جامعه گریه اش گرفته و ساکت خواهد شد. خوب حالا که چی؟ این حرفها را زدم که چه بشود؟ احتمالا برای لذت جویی بود...
 
توی تاس طلا مس
حرف ته
بندی
شام
من نمی تونمامو
بلن بلن می گم
حالا بگید حرفه
حالا بگین غصه اس
 
همه تن
تاب تابی بازو
رنگ آبی دست
سرخی چشمام
من معنی جهان رو
فهمیده بودم
آخراشو
دیده بودم
غصه ام بود
ریده بودم
سبک سبک
گذشته بودم از کوهاش
دایره دایره رفته بودم
پرگاراش
خط خط خونده بودم
رو دیواراش
من
شده بودم
یه توده ی خفیفی از موارد
یه کوچه ای که
آخرش
ظرفی که تهش
کلا
خسته بودم
به اتهام شورش
علیه خلیفه منو کشتند
دستامو بریدن
زینب و از من
به اسارت گرفتند
سر بریده ام
توی تشت
حرف زد براشون
نفهمیدن
من تلاشمو کردم
من تلاشمو کردم
نفهمیدن

 
دستهایت برای دیگران باشد
سینه هایت را
برای دیگری دکولته بپوش
با دیگری راه برو
با دیگری بخند
بدو بدو بازی
توی پارک
نرمه مه بر تن
مال دیگرانت باد
عمیق مرا نگاه کن ولی
زیاد مرا نگاه کن
تا
وقتی که رفته ای
چشمهایت یاد من باشد
 
گفتند
با نا امیدی گفتند
شنیدیم
با غصه شنیدیم
همین
 
دستهای خود را بریدند
و خرما هنوز دست ما بود
برای یتیم های کوفه
آب ندادند
کل کوفه کربلا شد
هی گریه کردیم
"آقا ما آمادگی نداریم"
انگشت اول بسیار درد داشت
الباقی دست آسان بود
 
من را
معنای من را
حرف دیگری
دروغ می گفتند
آنها
من را
معنای من را
اما
حرف دیگری
 
در همان گام اول
هر چه توان در ما بود
در همان گام اول
یوتیلایز شد
نتوانستیم
خورشید را
اگر
خورشید را
 
جوادتر
ترانه را
و روی کوه باره را
خفن زمان آمدن شده
سوار من
تلق تلقی از
جواهرات
روی باسنش
و خش و خش ترمه
بر
پراهنش
برای کار در مزارع کلم
برای دستگیری جواهل فشم
دست به کار آرش زده
نگاه کن
تلق تلق
تلق تلق
صداش می آد
صدای کفش پاش می آد
 
اهم...
من دارم می رینم
مرا به حال خودم بگذارید

 
نام دیگرت
نیلوفر است
نام دیگرت خورشید
نام دیگرت رودخانه
و نام دیگرت
تبسم
تو
سلکشنی
تمام نامهای جهانی
من
دیکسیونری
پر حوصله هستم
مشتاق شنیدن
تمام
ترکهایت
 
برای شکیباییش

و من
با شکیبایی
رشد کردم از
کسوت هامون
و من
علی علی گویان
گویا شدم
در کسوت تازه
با تریپ سکوت
جاری شدم
چک چک
تا دریا
حرف می زدند مردم
که
"او پشت هیچ هایش خیلی
و هیچ اسم دیگر خداوند است
او کلا خیلی"
گفتم
"اهم من"
گفتند
"نگاهش کنید
نگاهش کن"
من گفتم
"خوب"
گفتند
"جالب است
چقدر فکور
چه به یاد ماندنی
تا چه پایه امروزی"
بنفشه گفت
"اه"
من گفتم
"آهان"
و مردم گفتند
"چه ناامید است
چه فرخنده
چه تمسخری
چه تحقیری
بزرگ است
زیاد می فهمد
بریم بپرسیم از او"
من تریپ جدیدم را
رها کردم
زدم دریا
زدم اقیانوس
پیراهن مهشید
تر
چسبیده بر سینه هایش
 
جای اینکه گفته باشن
علی خواست
علی خسته بود
علی رو زمین افتاد
از زمینا جوونه زد
با هیبت دیوونگی
 
سه چارتا حرف دیگه مونده بو تا
من
بالا بیارم
اسمم و گفتم
سر تکون داد
حرفای زیادی گفت
چیزای بیخودی
درباره اینکه
و آیا
من نفهمیدم
سن امو پرسید
رنگمو نیگا کرد
گفت
سبز؟
گفتم
آره
آخه من آدم فضاییم
با سفینه اومدم دنیا
با آتنیش
کوش؟
پرسید
گفتم
خاموشه
گفت
خبردار وای نستا
راحت باش
خوابیدم
 
پیرمردها از پیرزنها خوشحال ترند چون نداشتن کمتر از، از دست دادن غمگین می کند آدم را...

 
اینجا
هم
حتی اینجا را هم
که گفته آنجا را نه
آنجا را هم
 
- فهمیدی وبلاگ رو بستم؟
- کار خیلی بدی کردی
- ترسیدن کار خوبیه ترسوا به گا نمی رن
 
من
اصلا من
با خودم گفتم
من
که انقدر صادقم
و مدام
مشغول
یعنی
در حال
هدایت هستم
خوب...
می شود نه ؟
امکان دارد ؟
 
تلقین دومی
از آسمان تو مانده
علی افهم
خاک ها را بزن کنار
تو زامبی اول در
خلیج هیولا هستی
تلقین دیگری باید
تا مرده ای که تو
از نو
دوباره زنده شوی
حالا که زنده شدی
سگ خور

تلقین دومی
از آسمان تو مانده
زود است تا
فرشته و پردار
وعده بود
زود است تا
کثیف و متعفن
وعده بود
دیر است
دیر است
دیر است
 
این فکرهای لامروت این فکرهای لعنتی لحظه ای من را راحت. راحت؟ راحتی کلمه ی دوری نیست مشکل اینجاست که ناراحتی هم خیلی نزدیک است...

 
یل های دشمن
خنجرشان را خرت
از نیام بیرون کشیدند
از توی تاریکی
پریدند
و گفتند یااااااااووو...
بعد بوف
خنجر را
زدند میان دو کتفم
حتی به این قدر
ارزش نداشتند
که بگویم آخ
حتی نگفتم آخ
آخ اژدها
حریقی سوزان است
آتش مقدس است
من
طبیعتا نمردم
و حتی
نگفتم آخ
چون آتش مقدس بود
و یلهای آمده
یل های جوادی بودند
نه در حد اینکه آدم
بششان بگوید
آخ.....
چه برسد به اینکه
وقتی با خنجر
می زنند
میان شانه هایش
بمیرد
 
یکی دوبار دیگر
دریا و
کوه و
آسمان و
مردم
یکی دوبار دیگر یادآوری کردند
یادم رفت
 
از سمت چپ
سنگینم
از سمت چپ من را
با وزنه می کشند
و دستهام
ناامیدترین پاره های من هستند
 
من
خسته ترین در
وبلاگ خودم افتادم
غرق شدم
توی کلمه هام
تیوپ
سفیدی که گفته بودند
هر گز نیامد
 
روزهایی که حالم خراب است. حالم خوب نیست...

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM