از دنیای خودم بروم
ولی به دنیای شما برنگردم
نگاه کنم لحظه را
که قطره قطره
چکیده از افسوسی
توی افسوسی
و تنها جواری من
به رگهای بیچیزش
معنا میبخشد
- بله بله آقا
چیز
همانکه شما میگفتید
و اسمش امید بود
و اسمش
چهگوارایی تازهسال بود
که با موی و ریش به دقت شانه کرده
میگریخت از جنگل
و مثل تازهکارها در بیابان میخوابید
زیرا بیابان جنگل نیست
و جنگل آهو ندارد
چیز
آقا چیز
چیز تخته پاره است
ولی تمام تن تایتانیکها ست
و همین تکرر ت
آدم را
به نبودن سیاهی تا ابد میرساند
به زانو زده ایستادن
سینهباز در برابر گلولهها
سخت نگیرید به ما آقا
ما قشنگ و مغرور و زیباییم
و در همین حد هم گندم
برای تمام طوفان کافی ست -
درخشش دارد
بدون فروتنی
اعتراض میکند به شب
که قاتل خورشید
که مقتول ستارهها ست
[+] --------------------------------- 
[0]
آنقدر ناشنیدن ار شنیدن بهتر شد
آنقدر مراجعات پیدرپی
کلمات سالمند را
به آگهیهای ترحیم
و ترحیم سیاه غصهدار را
زنگی خندهدار ریشریش کردهاند
میل مفرط بر تکرار
شاعر را کشت
[+] --------------------------------- 
[0]
ویسکی
قیامت فردا ست
و مثل ارواح شوخ سرگردان
لباس قشنگهایمان را
پوشیده و نپوشیده
هم را
به اسمهای زمخت صدا میزنیم
و کلمات سردمان
مثل آوار یخ روی شیشه
ناشنیده میمیرند
[+] --------------------------------- 
[0]
و ما هنوز
دلخوش ایم
که ما هنوز
و دور میشود هنوز
میرود کنار کاش
جنگلی از بلوط
کلماتی که زاده میشوند
پیر میشوند
بدون اینكه صندلی شوند
یا تقتق صندل
پیر میشوند
و میسوزند
جنگل برای سوختن بوده بوده بوده دود
[+] --------------------------------- 
[0]