Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
دستهايم براي من مانده اند
مث شاخه هاي درختي که پاييز
ريخته باشه برگاشو
مث آسموني که باد
برده باشه ابراشو
مث جنده اي که پليس
برده باشه مرداشو
مث معلم خسته
آخراي زنگ
زده باشه حرفاشو
"دیر میخوره زنگ چرا ؟
دیر میخوره زنگ"

 
"خدايا به من مرگي آسان عطا کن و جراتي که مرگ آسانم را بپذيرم"

"حدایا به من سینه هایی بزرگ عطا کن که هرگز لهیده نگردند"

"خدایا مرا درخت خلق کن"

"خدایا ماهیتابه ام سوراخ شده"

"خدایا پدرم را بکش من دوستش دارم ولی از راه کون درد می آید "

"بارالاها یاریم کن که قبل از صبح محتلم نشوم"

"خدایا کمک کن که این بار بین راه آبم نیاید"

"خدایا کمک کن از این نکبت حامله نشوم کاندوم یادم رفته"

از مموعه دعاهای شبانه مردم جلد دوم

 
طرفدارهاي کويينتين به پيش ...

خوب کيل بيل را ديديم يعني ما ايراني ها کم کم همه داريم کيل بيل را ميبينيم ، از آن چيزهاست که آدمها يا خيلي دوسش دارند يا حالشان ازش به هم ميخورد. من خوب معلوم است راستش اگر به من باشد که کويين تارانتينو خداست بايد پرستش بشود بسکه آدم ماهي است کاشکي من سواد داشتم يک کمي مينوشتم دلم خنک ميشد که چقدر اين فيلم آخرش چيز باهالي است .
به خصوص آن صحنه لعنتي که اما تورمن چشم الي را زير پايش له ميکند وحشتناک است. اگر ميدانستم واقعا قرار اسست فيلم به اين باهالي ساخته شود يک کمي اطلاعات عموميم را زياد ميکردم فيلم ميخواندم که اينجور حالا زبان بسته نشوم ولي الله‌وکيلي برويد ببينيد فيلم خيلي خداييست اين کيل بيل لعنتي ...

شرق درباره کيل بيل نوشته (+)

 
جمعه ها ميل عجيبي به کشتن خودم دارم .

 
سه نفر ، دو مرد يک زن در صحنه مينشينند آن مردي که صورت مسيحي تري دارد هابيل است. قابيل دست چپ نشسته و اقليما در گوشه ديگر مثلث در جلو مينشيند. قيافه هاشان برجسته و تاريک است قيافه اقليما شبيه اقليماست، پستانهاي کوچک گونه استخواني و پاهاي برهنه با ناخنهايي که حنايي رنگ شده اند ...
اقلیما سرش را بلند می کند هر دو تای دیگر که عقب ترند سرشان بین زانوهاشان است

اقليما : همه درداي آدم از سيگار کشيدن شرو ميشه ، مگه نه ؟ ] سکوت نه کوتاه [
یه روز میاد که آدم بخواد کسی رو از لب ببوسه ، به هر حال وقتش میرسه اونوخ مامان میگفت بده دهن آدم سینه های آدم بوی اشنو گرفته باشه. مرد آدم چی میگه ؟ چی فک میکنه راجع به آدم ، ها ...

هابیل : ] بدون این که سرش را بلند کند [ یه بویی می آد ...

اقلیما : ] پیرهنش را بو میکند [ بو نمیده . کوچیک هست ولی بو نمیده ... ] پاهایش را سرخوشانه دست می کشد[ همه میگن قشنگه . کوچیک مد شده خیلیا میگن مد شده . هیچم بو نمیده اگه میده ام بوی خوب میده ، خوشش می آد میدونم ، میگه جونی یا عزیزم مثلا جونی بگه یا عزیزم چه فرقی داره من که فرقی نداره برام چی بگه میگه به به چه بوی خوبی میدی خیلی بوی خوبی میدی ] کیفور می شود[ بعد ...

هابیل : ] بدون این که سرش را بلند کند [ یه بویی می آد ..

اقلیما : ] بی تفاوت [ بوی لاش مرده است

قابیل : ] احساساتی [ بوی عشقه ...

صدای کوب کوب و قدمهای بازیگران در حال دویدن

 
فقط قرمز می پوشم
پیپ می کشم
قهوه ای گاز می زنم
سبزها مسمومند
سبزها مسمومند
لوبیا سبز ها
درختهای بلند مسمومند
آزادی بی معناست
آبی هم باشد
دورو میشوند رنگها همه
سفیدها
سبزها
آبی ها
زردی میگیرند
سیاهپوستها
قهوه ای می شوند
قهوه مینوشند
و مثل کاجها
موی سرشان سبز می شود

سیاه میشوم من
قرمز می شوم
ماتیک میزنم
ناخنهایم را قرمز می کنند

به در
به دیوار میزنم
قرمز میشوم
تا چشمهایم
تا دستها
موهایم

قرمز می آیم
زردی گزفته باشی هم
قرمز می آیم
قرمز درمان همه زردی هاست ....


 
فورالیز ...

قبل از اینکه بخوانید اینجا را کلیک کنید بزرگ نیست سریع می آید(+) فورالیز

همين الانش هم دارم بتهوون را ميبينم روي يک صندلي چوبي و لبريز از تمام خواهشهايي که براي بقيه هم خيلي هست. آن طرفتر پشت پيانو دختري نشسته که لباس آبي آسماني پوشيده (شک ندارم که آبي آسماني پوشيده) و بيخيال دارد خيلي بد خيلي خيلي بد پيانو ميزند. چقدر سخت ميشود بتهوون بودن وقتي که کسي بد پيانو ميزند. لودويگ بزرگ خم ميشود و دستهاي چاق قرمز را روي پيانو درست ميکند. بوي عرق تابستاني دخترک از يقه باز لباسش و لاي پستانهايش توي سرش پيچيده. دخترک لپهاي برجسته اش را که صورتي رنگ کرده باز مي کند نگاه ميکند به هيولاي کوچکي که دارد ميسوزد و دلش نمي آيد بگويد که به چه فکر ميکند. باد مي آيد و بوها را از لاي دامن و موهاي دخترک قدمها آنورتر ميبرد. لودويگ فکر ميکند اين بوها چقدر وحشي و چه نفرت آورند و بعد فکر ميکند چقدر به اين بوي نفرت آور احتياج دارد. " لودویگ! لودویگ!" چیزی که نواخته میشود خیلی شبیه آهنگهای باخ است "خودت ساختی؟"
"اولاشه .."
و آدم اینجور وقتها میماند میان
" بده ببینم"
و میزان اول خط میخورد و میزانهای بعد هم و باز هم و باز و یک جور تمنای نوشتن تمنای نوشتن تقلای نوشتن تمنای نوشتن ....
" ببین "
و بعد آهنگی که شبیه هیچ چیز نیست شبیه دخترکی است که لباس آبی آسمانی پوشیده و به طرز غریبی بی استعداد است و بعد مردی که در تنهایی نشسته است باش و بعد پیانویی تنها که به اندازه یک بتهوون تنهاست در دشتی که آدمهایش دارند توپ بازی میکنند و دخترهایش پیرهنهای باز تابستانی میپوشند ...
"اولش قشنگ شروع شد ولی بعد یک کم ... "
بتهوون تنهاست پیانوها تنها هستند دخترک حالا تنها نیست دوستهایش برگشته اند، بتهوون دیگر تنها نیست پیانو دیگر تنها نیست ...

 
صبر نمیکنم باد بیاید
صبر نمیکنم باران ببارد
یا ابر
صبر میکنم
این برگها هم
همین چند دانه ها هم
کنده میشوند
برهنه میشوند
روی آب عکس پروانه میتراشم
جوری که هیچ معنی رفتن نمیدهد
بازها
سربازها
گول میخورند زود
محو پروانه میشوند
محو باد و باران و برگهای ریخته
در میروم
از گوشه پرده
سر میروم
در جاده هایی که توی فیلم نیست

- وقت زیاد هست
درباره تو فکر میکنم -

وقتی که رفته باشم
توی جاده پروانه هم زیاد هست

میزها یادگار بمانند
این مداد لعنتی
پیچ ها پریزها یادگار بمانند ...

 
تولدت مبارک ستاره من
هر وقت که دربيايي

منتظرت بودم
شرمنده دير وقت آمدي
من
خوابم گرفت
خوابم برد
 
سلام آقا جان ...

کوچک بودن عيد بودن و اينکه هيچ چيزي براي خواندن نباشد يا ديدن اطرافت، را فقط هم سن وسال هاي من ميفهمند چي معني ميدهد. اينکه آنقدر حوصله ات سر برود که پيک شادي هم يک جور تفريح نوروزي باشد...
از گل آقا همينش يادم مانده سالنامه هاي قطور نوروزي که خيلي داستان بامزه تويش بود و حالا که ميخوانم خيلي هم خنده ام نميگيرد ولي آن موقع در ظهرهاي تابستان يا دم عيد گل آقا يک چيز ديگر بود اينکه دوباره گوسفند بنويسد آدم ُ، نه گوسفندهايي که مملکت را اداره ميکنند. چيز مهمي بود که لااقل من نديده بودم زياد هميشه روزنامه ها پر از توطئه هاي کشف شده بود و صفات مميزهء مقام هاي رهبري از آدمهاي ساده اي که ما باشيم و اينکه آقا شبها کجاها ميشاشند . براي ما مهم بود مضحکه هاي پيچ اين آدم رشتي که اسمش گل آقا بود و بابايمان با ابروهاي در هم دنبال کلمه هاي گم شده اش ميگشت و ما عکسهايش را نگاه ميکرديم گنده تر هم ميشديم هر چه حرفهايش را ...
حالا ميگويند مرده و من خنده‌ام ميگيرد از اين حرف راستش معمولا رشتي‌ها هيچ وقت نه ميميرند نه ضايع ميشوند نه دعوايشان ميشود با کسي آن هم از نوع گل آقايشان که با خوب و بد خاطرات يک ملت در پيچيده آنقدر که از قولش جوک ميسازند و خودش انکار ميکند و اينکه آنقدر يکي ميشود با مردم و هويتش که همانموقع ميميرد که همه فکر ميکنند وقتش رسيده خبر ميدهند مرده همانطور که قولش را داده بود آقا جان ...
وحالا همه برايش عزاداري ميگيرند و گوسفندهاي کت کلفت حکومتي هم کونشان را به جنازه‌اش مي‌چسبانند يعني که ما هم بع‌له ...
ولي گوسفندهاي تاريخ هم خودشان خوب ميدانند سلاخها چهار کوچه بالاتر منتظرشان نشسته‌اند و گل آقا همينطور که ميخندد زنده ميماند مثل همه رشتي هاي ديگر در برنج‌ها زنده ميماند و در پرتغالها و خودکارهاي سبز ...
هر چند ديگر سالنامه‌ در نمي آورد براي نوروزها ...

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM