و ما در انتظار معجزه بودیم
و موسی بر ما نازل شد
با عصای مار بزرگ
یا ماری از عصا
و ریش و ابروی انبوه
با باد اضافه
و موسی
که بندهای مومن بود
توی کار تکه کردن
گفت «اما
لتطمئن قلبی»
قلبهای چار تکه ای از ما را موسی
به هم آمیخت
روی چهار کوه گذاشت
و با چشمهاش
مشتاق معجزه شد
و بر موسی
به جای معجزه
موسای دیگری نازل شد
با عصای مار بزرگ
یا ماری از عصا
و ریش و ابروی انبوه
با باد اضافه
و قلب موسای اول را
با قلب دیگران
میکس کرد
جهان
جهان ابرهای بدون معجزه
و کپه قلبهای تکهکرده بود
ه https://telegram.me/V4040e
Comment: @HeBlogsin4040e
[+] --------------------------------- 
[0]
و ما در انتظار معجزه بودیم
و جای معجزه
موسی بر ما نازل شد
با عصای مار بزرگ
یا ماری از عصا
و ریش و ابروی انبوه
با باد اضافه
و موسی
که بندهای مومن بود
توی کار تکه کردن
گفت «اما
لتطمئن قلبی..»
قلبهای چار تکه ای از ما را موسی
به هم آمیخت
روی چهار کوه گذاشت
و با چشمهای منتظر
مشتاق معجزه شد
و بر موسی
به جای معجزه
موسای دیگری نازل شد
با عصای مار بزرگ
یا ماری از عصا
و ریش و ابروی انبوه
با باد اضافه
و قلب موسای اول را...
جهان
جهان دایره
جهان ابرهای معجزه
و کپه قلبهای تکهکرده بود
[+] --------------------------------- 
[0]
کی شعر تر انگیزد
شبپرهها
شبپرهها
علی امشب
خوشحاله
اون امشب
زخماش
رو تپهی تنش
نقطهنقطه جای پای گرگا رو
برفاس
اون امشب
جون جهون بهش جمعه
اون تنهاس؟
اون که تنها نیست
رفته هی تا ما
تو تهای تمومی
اون بالاس
آخرای تابسون
تا تا...
تا دمای سحر تابه
ایشون
الآن خوابه
مهتابه
مهتابه
سفید سفید تا افق پرواز
خط دودش
لای ابرای آسمون پیداس...
اون الآن
شعرشو گفته
جیششو کرده
پیژامه پوشیده
خوابیده
سر صداش نکنین
هی نیگاش نکنین
سر صداش نکنین
هی نیگاش نکنین.
[+] --------------------------------- 
[0]
گالیور
که غرق شده بود
توی ساحل
چون نهنگها پوسید
گالیور به سرزمین اسبها نرفت
به خانه برنگشت
و استخوانهای گونهاش
زیر آفتاب
کباب شد
گالیور امید داشت
قصه داشت
لجند بود
و مرگ
توی حدقههای ناامید ما لجندها نوشته است
[+] --------------------------------- 
[0]
جنازهی سوختهت توی کوه افتاده
یا نه هنوز
سلام
من شاعری معاصر هستم
و اینها میگویند
باید برایت که به زودی میمیری
شعری معاصر بنویسم
که شیر داشته باشد تویش
که بعدها
خیلی بعدها
زیر عکس سرخ و سفیدت بگذارند
سئوال الان این است
موشک کذا را خوردهای
یا نخوردهای هنوز
توی شعر آدم موثر است
و خواننده
از شاعر معاصر انتظارات دیگر دارد
[+] --------------------------------- 
[0]
خورشید بنفش رنگ استوایی
و زمین صورتی رنگ من
با رودخانه بلند آبی
توی پستانش
عیال سرخ رنگ من است
که فریت میکنم به زودی امریکا
من عیالم را همیشه میفرستم خانج
و قهرمان داستانهایم
بعد خط هفتم میمیرند
شکستهای عشقی کلاً
جلا میدهد روح شاعر را
حنظل کچل
دور میشود
با دستهای گره کردهی مغرور
بر پشتش
[+] --------------------------------- 
[0]
تو را گومه احمد کوچی جانم
دنیا از شاعرها خسته است
شاعرها به بهانهی طالب
میروند به دامن کوه
و از دامن کوه
دیگر
به کتابخانه برنمیگردند
[+] --------------------------------- 
[0]
تمارین (فهم ناز اگزیستانسیالیسم)
باید اگزیستانسیال تو را مشخص کرد
نمیشود تو
هم نباشی
هم اینکه در تمام سوراخهای جهان
با پلکهای سیاه و چشمکزن
ایستاده باشی
اگزیستانسیالیسم هم حدی دارد
کافکای کوفتی کافی نمیخورد؟
کامو سوراخ کون نداشت؟
سیمون برای سارت ناز نمیکرد؟
چرا اگر کسی فهم کافی نداشته باشد
فلسفه نفهمد
نمیشود دوباره چاکهایت را ببیند؟
[+] --------------------------------- 
[0]
تمارین (شام کیف بازو)
شام زنان زیاد گذرنده دارد
با چشمهای تنگ شوخ
و لبخندهای معتاد کننده
تهران زنان زیاد ایستاده دارد
کار زیاد دارند
رفیقهای معمولی
کیفهای چینی
- دلار گران شده
تهران
فقط توی یک مغازهی دوری
که کسی اسمش را نمیداند
فقط یک کیف
فقط یک کیف اصل دولچه دارد -
جنس چینی هم بد نیست
میشود زنده ماند
مثلا همین موبایل را من
کابل
مثل دخترکی لاغر
با چشمهای نگران سرمه دار
به بازوی مرد لاتش چسبیده
همه چیز دارد توی تحریم پیش میآید
همه چیز همانطور که
قرار ما بوده
تلخ و بی اعتنا
اتفاق میافتد
[+] --------------------------------- 
[0]
من هم مثل دیگران
جنگجویی
جواد و ریشو هستم
مشکلی با نماز یومیه ندارم
- هر روز نماز خواندن
زیاد سخت نیست
و بهترین جای دنیا
برای نماز خواندن کوه است -
پلنگ
تفنگش را حمایل کرد
و به مردم گفت
"تا برگردم
سعی کنید حتی اگر مردید
کمتر مرده باشید"
[+] --------------------------------- 
[0]
جنازهی نیلوفر
خوابیده روی خاک بود
از گلوبریده با
تیغ تاریک سایهای
یاس فاک
داس فاک
جنازهی نیلوفر
خوابیده روی خاک بود
از گلوبریده با
تیغ تاریک سایهای
[+] --------------------------------- 
[0]
تمارین ۲ (افسانه تسلی نیلوفر)
ببری تا گردن
کاشته در گلدان
یا نیلوفری تشنهی قیچی
گفت
هاه ها
"افسانه تا ابد
با دستهای لاغر و نرم آبیرنگ
تا ابد دخترک
اینطور نمیماند
ببر میآید بیرون از گلدان
و بوی زخم تازه
اتاق را پر خواهد کرد"
پنجره را بست
گوشی را برداشت
گفت
"بیا حرف بزن
بعد
زودتر بخواب"
قفس شرحه شرحه بود
چشمهای تسلی نیابندهی ماری
از میان سینه
با مردمکهای زرد عمودی
راه رفتن عابرین را
مراقبت میکرد
[+] --------------------------------- 
[0]
از مردهای پیر تنها
عرض تسلیتی لاغر ماند
اعلام اینکه حج آقا مرد
و دیگر کسی
با کراوات و پیژامه
دشتی نمیزند
ساز غمزده فروخته خواهد شد
دختر گریان هم
و منقل عشرت
تا پایان تاریخ این پلاک
تکذیب میشود
- یارو مرد؟
- یارو مرد.
[+] --------------------------------- 
[0]
تمارین (افسانه، تسلی، نیلوفر)
آب سرد رفته است
ماهیان ترد رفتهاند
و افسانههای آبی
زخم رفتن نیلوفر را
تسلی نمیدهد
[+] --------------------------------- 
[0]