تمارین ۲ (افسانه تسلی نیلوفر)
ببری تا گردن
کاشته در گلدان
یا نیلوفری تشنهی قیچی
گفت
هاه ها
"افسانه تا ابد
با دستهای لاغر و نرم آبیرنگ
تا ابد دخترک
اینطور نمیماند
ببر میآید بیرون از گلدان
و بوی زخم تازه
اتاق را پر خواهد کرد"
پنجره را بست
گوشی را برداشت
گفت
"بیا حرف بزن
بعد
زودتر بخواب"
قفس شرحه شرحه بود
چشمهای تسلی نیابندهی ماری
از میان سینه
با مردمکهای زرد عمودی
راه رفتن عابرین را
مراقبت میکرد
[+] --------------------------------- 
[0]