Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
اوخ جون
اسراییل دوباره
به غزه حمله کرده است
بعد جنگ عراق
مثالی نداشتم
بگویم
چه بلایی سرم آوردی
اوخ جون باز جنگ شد
من بهانه پیدا کردم
 
دنیا خیلی کیری شده یک وقتی جنگ که می شد آدم حساب خودش را می دانست. می شد سریع گفت کی ظالم است و تقصیر کی است. الان ولی دنیا قاطی شده. مثلا این جنگ غزه طبعن من طرف یهودی ها هستم به خصوص اگر جلوی عربهای مسلمان ایستاده باشند. خانم لاله راست می گویند من آدم متعصبی هستم. خوب اوکی من آدم متعصبی هستم ولی کی می گوید که می شود با بمب زن و بچه ی مردم را به گا بدهند همینجوری و افتخار هم بکنند. چرا خوش تیپ بودن آدمها به آنها ارزش می دهد که آدم بکشند؟ من این چیزهای چرت توی دنیا را نمی فهمم...
 
هر چقدر کشتی آدم از ساحل دور می شود تشویش غرق شدن بیشتر است. من با تو دور آمده ام خیلی کشتی هیچ چیزی از خشکی پیدا نیست. زمین من شده ای من را. من را غرق نکن لطفن
 
روحت را به من بفروش
به او گفتم
روحت را به من بفروش
من شیطانم
روحت را به من بفروش
از او خواستم
روحت را به من بفروش
لب گذاشت بر لبم
مرا باد کرد
وبا خدا سوار من شدند
 
سه عقرب
اینجا هستند
سه عقرب جراره
راهی برای فرار از آنها نداشتم
سه عقرب بودم
دریا بود
و من
فرمانده ی
کشتی
سه عقرب بودم

 
هی دکتر
با تمام زخمهای قرمزت بیا
من
امشب
برانکارم
این رگ سیاه
که آمد تا
پشت گردنم باری
دوا نمی گیرد
این چشمهای خسته
علامتی است
چراغی است
دریا را
بیا
بیا و
مریضی من را
تماشا کن
 
کربلا را
مردم
روی دستها به حج بردند
و کربلا
از خودش
به بچه های تشنه شربت داد
به مردهای سبیل دار و غمگین
به زنهای گریه
مردم
کربلا را کتل کردند
سیاه رنگ ملی ما شد
با زری دوزی دشوار
تکرار می کنم
سیاه خالی نه
رنگ ملی ما شد
حسین لبخند زد
"اوم کربلا
بهانه ی
خوب و مناسبی
برای شهادت است"
 
او دختری بازیگوش است
و من تیله ای در
دامنش هستم
با پره های قرمز و آبی

او دختری طناز است
و من گلی بر
پرهنش هستم
با پره های قرمز و آبی

او دختری غمگین است
و من
اشکهایش هستم
با پره های قرمز و آبی

و تا او هست
مهم نیست شما
معنی اشک را
با پره های قرمز و آبی نمی دانید
 
- تو معروف می شی پسر خیلی معروف
- قد آدم قدیما ددی؟ قد آدم قدیما؟
- قد خیلی از معروفاشوناونقده معروف می شی که
- او وه بعدش؟
- خوب...
- می دونستم می دونستم
 
تنهایی یک علف
در کویر
تنهایی من است
فقیر
که راه دیگران را نرفتم
و دنیا از روی من رد شد
کویری
در گوش علفها می گفت

 
زن بودم
پی بردم
در ایام بی دلیل حین
MASTURBATION
که عجب بامداد آدم خفنی است
برای پناه
با خودم گفتم
چقدر اشعار عارفانه دارد
توی دیوانش
چقدر صدایش سکسی است
چقدر دستهایش بزرگ است
بزرگ و چاق
راست سازهای ایرانی
بعدن گفتم
اینها چه ربطی به من دارد؟
قانع شدم
ارضا شدم
تمام شدم
حیف شدم
حرام شدم
به قول بامداد
 
گفت "آنکسی که می داند" و آنگاه سکوت کرد و گفت "نمی دانم"
 
یکی لطفا کمی من را نصیحت کند دارم به گا می روم بسکه دیوانه بازی در می آورم
 
قهر کن با من کمی
احتیاج شدید دارم که
شعرهای غمگین بنویسم
 
مثل یک مورچه ی نادان
توی حوضی
پر از جوهر تلخ
مثل یک پروانه
در آبگاه یک ساعت
مثل یک ماهی
در تنور سنگک
من
 
خدا
آدم چاقی است حتما
که لبخند ضایع و
عبا و
عمامه دارد
مطمئنم که ضایع است
وگرنه چرا دنیا انقدر کیری است
 
دور خودم
کلماتم
عینهون دار
دور گردن
یا صف مشتری
برای کردن
دور خودم
کلماتم

 
خدایا
سنجابی بساز از من یا
گردابی بساز از من
اژدها بودن یا
دریا بودن
بیش از اندازه
طولانی و سخت
است
سرداری این را گفت
سردار دیگری حرفش را نمی فهمید
دوید برای بازی
در میان شاخه هایش
 
من را بتراشید
من
یک دانه موی باقی بر
ران دنیا هستم
هر چقدر هم نزدیک
هر چه سفت
من را
از دنیا بتراشید
 
اژدپاک

به خاطر تو
برای رضایت من
به خاطر تو
زیرا تو
عزیزی
عزیزتی
و خدایی
و من
که
عیسایم
کلیسایم
و تابوتم
یهودایم
به خاطر تو
فقط
برایت
آرامشم را
و روحم را
به یک
بوس کوچک
فروشم می
از شانه هایم
و تنم
برای مارهای تو
سوزد می
تا زبانه هایم تا
تیس تیس در گیسوای آشفته
و پزقه های در ژاکت سبزت
مرا ببوس از شانه هایم
مرا به اهریمنت مطهر کن
روحم را
به آتشت بسپار
و تیس
نگاه کن تیس
آتش را
که از داغ من
دردناک می سوزد
 
من
تابلوی
مسیح دردمندم
بچه ها
سبیلم می گذارند
سنگم می زنند
کیر می گذارند برایم
بزرگهام بیخیالم را
رد می شوند
از رو به رویم
از آن بالا
کس کش
جبراییل
نصیحتم می کند هنوزم
 
"پرتو زیبای رخش
تافته در دیده ی من
آینه در آینه شد
دیدمش و دید مرا"

 
چقدر حرفهای خفنی می شود زد
درباره ی براتیسلاوا
و اینکه پایتخت دانمارک کپنهاگ است

- بچه که بودم یک کارتونی بود پر از رنگ صورتی وقرمز و تویش یک نفر که شبیه یهودی ها بود فکر می کرد و چیزهای با مزه می ساخت اسمش فکر کنم بالتازار بود -

چقدر می شود پیچ داد
گفت
چقدر می شود
باز کرد
بست
لزومن
اصطلاحن
تقریبا
محض استطلاع

- بچه که بودم می رفتم حوض حتی شورت هم نمی پوشیدم عکسهایم هست عکسهایم هست

حقوق بشر
بی ربط است
ما همه فرشته های عذاب هم هستیم

- بچه که بودم یک روز دوچرخه ام را دزدیدند خیلی دوستش داشتم خیلی گریه کردم خیلی

گاهی دلم می خواهد
بروم پراگ
ولی نه الان
تابستان
دوست دارم بروم پاریس
ولی نه الان
تابستان
یا بروم مسکو
نه ولش کن مسکو سرد است
کتابهای داستایوسکی
کتابهای داستایوسکی
تبرهای لرزان

- بچه که بودم همیشه سردم بود با تمام ملافه های خانه دماغ می گرفتم
 
پاییز شد
و جوجه ها
مثل برگها
درختها مثل جوجه ها

پاییز شد
و باران نیامد
 
من از تو می هراسم
تو
تکه ی دیگر نصفه هایم
کلید درهایم
ریسمان سر به زیری
آتش
فورانم
تو
حرفهای نگفته من هستی
ولی
من
از تو می هراسم
انسان همیشه مرا ترسانده
یخ همیشه سنگ را ترکانده
قافیه کافی نیست
ول کن
چه فرقی دارد آدم
از چه سخن بگوید
مهم این است
تو
حتما
آنجا باشی
 
باد آمد
گریبانم
پر از شن شد
پر از شن سبز
مثل شنهای روی کشتیها

ماهی زیاد آمد اینجا
و گولوپ را
با من
حکایت کرد
و اکثر اینها

تکه های تن می
هر صبح
بامب بامب و
بوف خمپاره و اینها

گفتند نرو
همینجا باش
مرده های آبی
توی باد غرق می گردند

گفتم چشم
ولی رفتم
چشمهایم می سوخت

وقتی جمیله مرد
من چارده ساله بودم

وقتی ماما مرد
بادیه آتش داشت

وقتی مردم
بادیه ساکت بود
 
قرباییل

"قشنگی پارکها
به برگهای خشک..."
دستش را به نرده ها گرفت بلند شد
"من پیرم
خیلی پیر
خسته ام
الانه هم پاییز است
تازه الان"
چای می نوشید
باز گفت
"چایی
برای خستگی خوب است
برگ زرد هم خوب است"
سرش بالا
توی صورتم نگاه کرد
"چه زرد شدی تو؟
کم کم
هان؟"
باد می آمد
باد می آمد

 
طلاق می گیرم از دنیا
تهش
دامن می کشم ازش
و می روم و با
خودم هم
حتی خودم را
 
گفت "چاق و عارف و بی فایده بودن کار خیلی خوبی است" بعد به سوی آفتاب لم داد گفت "آه خدای من چقدر من را عارف آفریدی"
 
ادامه ی شب ماه است
ادامه ی سرما یخ
و مردم
توی تابستان از
سردی روابط با هم...
این تعبیری اجتماعی از
جوامع بشری است
من به عنوان یک شاعر
در مقابل شما
وظیفه ای دارم
 
هویج

هویج
هویج
هویج
هویج
هویج
هویج
دم

 
ایستاده ها


Ptrick Zachmann

اسپانیا مادرید روسپی ایستاده در کنار خیابان

Labels:

 
شبها زودتر گذشته
و روزها عمیقتر
پاییز جدیدتر آمده
با دانه های کوچک برف
سرمای منفی چار
چار راه سرد
سرمای راه راه
پیرهنی که تازه خریدی
سیاه
و چشمهای قهوه ایت
قهوه ایت
هیچ جای شعر عاشقانه سکسی نیست
جز همان شبی که زودتر
و آن هم را
دیگران نمی فهمند
 
گاهی خودم
از خودم
خجالت می کشم خودم را
و خنده های وقیحم
دهان خجالتم را می بندد
 
مدتی است
در نظر دارم
حرفهای درباره ی تو را
اینجا بنویسم
رویم نمی شود
خجالت می کشم
 
مرداب را
با دستگیره های آبی
روی میز گذاشت

"این سوپ
مطلقا ایتالیایی است
بخور
اگر مردی با من"

خوردم
مردم
به کیرش نبود

 
خیلی از روزهای ابری بیزارم
خیلی از روزهای ابری بیزار هستم یعنی
 
یک سئوال: اگر احیانا کسی به سمت یک مقام دولتی ایران کفش پرت کند در تلاش ضایع او برای جا خالی و تلاش بعدیش برای ماست مالی چند نفر کشته خواهد شد...
 
بیخود از خود
مشوش نشو دریا
موجهایت برا خودت
آنچه را که کبریتها گفتند
جنگل
به گوش جانش شنیده است
 
وقتی هوا ابری است
حال گریه هم ندارم
ورنه زار زار
می گریستم برا تو

وقتی هوا باران است
بدتر
حال گفتن ندارم
ورنه باز باز
می گفتم از تو
برا
دانه دانه در
تورت

وقتی هوا آفتاب است
بدتر تر
حال ماندن ندارم
ورنه ...
 
سر باران پایین بود
"راستش
از هوای ابری بیزارم"
تاریک شد
تاریک شد
تاریک شد
برف آمد

 
زمان به کندی از فراز تو
سر می خورد
وقتی که خوابیده بودی
و انحنایت
انحنای جذاب جاذبه بر زمان بود
نسبیتی خاص بر تو حاکم بود
شک نداشتم
همه چیزی به عینه
قطعیت داشت
من ار فیزیک کوانتوم عبور کرده بودم
 
گفت "جهان کلمات است پیچاپیچ آنکس که سخن نمی گوید وجود ندارد" و گفت"راستش یک چیز کوچک هست که مابین کلمات و مابین هستی است و آن همه چیز است یعنی همان چیز است و داستانی که من درباره ی کلمات گفتم کس گفتم" پرسیدند "آن چیز چیست؟" گفت "آن همان چیز است که ریز است و شما نمی بینید"
 
گفت "از اینجا تا کعبه اسماعیل ام بریان بریان و برهنه برهنه دوان تا ابرام قصاب بیاید و من را اما نمی آید" گفت و گریست و دنیا نیز...
 
دنیا
تمام شد

راس به ریچل رسیده است
 
کوچک کوچک
می نویسم از ماهان
که صحرایی است
تشنه
مثل زمرد تشنه
یا ابر تشنه
یا
رودخانه ی تشنه

آرام آرام
می نویسم از فروردین
که ماهی
سبز و گریان است

بی دغدغه می نویسم
درباره ی باد
که نه تشنه است
و نه گریان است
می گریزد از دنیا
و جز
به گیس دخترها
اعتنایی ندارد

 
تو
رابین هود منی
کلماتم را
از آزادی مطلق
آزاد کرده ای
هر حرفم از
صلابه ی حرفهای تو
می ترسد
هر ذره از جانم
حتی نمی توانم دیگر
با تریپ قبلی بگویم تنها هستم
نمی شود
بگویم که اشک و اینها
دستگاه اشک سنج تو حاضر است
چقدر؟
چرا؟
چقدر؟
نه می خواهم
غصه ات بگیرد
نه می توانم که
بی تفاوت باشی
توی اعصاب منی کلا
کلاف در کلاف
وقتی که پریودی
من هم
دردم می گیرد
 
شعرهای کوچک
مثل قطره های کوچک آب اند
چکیده از
سقف کهنه در حمام
مهم این است
که من
لختم
گرمم
بخارآلود فکر هام
شعرهای کوچک
مثل قطره های کوچک آب اند
 
روی زانویم
جوانه زده
روی دستهایم می خوابد
و نسیمش
گیسوانم را
او کودک من است
و من
بچه ی او هستم
و این باقی است
 
ماهی
ماهی
ماهی
من
خودم را
شنا کرده ام
دریا
شنا کرده ام تا
تمام دیدن را
 
من جواب خودم را می دانم
سئوالی برای مرد برهنه نماند
او تمامی خود را کنده
به رودخونه انداخته بود
من جواب خود را می دانم
برهنه و با خود اندیشید
انتهای این رودخانه شهر بلخ است
انتهای این رودخانه
خیس است
خیس شد
با وجود اینکه می دانست
سئوالی برای مرد برهنه نماند

 
منتقدهای کس کش
شعرهای خوشگل من را
هی
به جرم بیحجابی
دستگیر می کنند
منتقدهای کس کش نمی فهمند
اگر زنی در خیابان
کس اش پیداست
این دلیل پاکبازی اوست
نه
شعرهای من جنده نیستند
شعرهای من جنده نیستند
- تکرار به علامت تاکید-
 
هوس کرده ام از تو
نفس کرده ام از تو
به
گفتن و گفتن و گفتن و
گفتن و
گفتن و
تن و
تن و
تن و
سکوت
 
تعال الی
و آغشنی
که من
به تمامی
روحم
کشتی نوحم
به حال و وال
strongly recommended by God
come to me
then hug me
and
به محض اینکه
آغشتنی
رفتنی ما
ویژ...
 
گفتم
گرچه من بچه بودم
من را
مثل یک مرد به خاک بسپارید
قدر مردها درد کشیده ام
تریپ غمگین گرفته ام
عینکم را پاک کرده ام
و آه کشیده ام
گفتم
قدر مردهای روشنفکر
به من احترام بگذارید
گرچه یک بچه بودم
 
در این روز آخر پاییز
امروز که باران است
برگ زرد هست
کلاغ خسته هم
امروز که
با کمی اغراق
طوفانی است
نباید
شاعر خسته را
آستین کوتاه
به کوچه می فرستادی
حتی اگر روی آن
کاپشن پوشیده باشم

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM