Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
چقدر حرفهای خفنی می شود زد
درباره ی براتیسلاوا
و اینکه پایتخت دانمارک کپنهاگ است

- بچه که بودم یک کارتونی بود پر از رنگ صورتی وقرمز و تویش یک نفر که شبیه یهودی ها بود فکر می کرد و چیزهای با مزه می ساخت اسمش فکر کنم بالتازار بود -

چقدر می شود پیچ داد
گفت
چقدر می شود
باز کرد
بست
لزومن
اصطلاحن
تقریبا
محض استطلاع

- بچه که بودم می رفتم حوض حتی شورت هم نمی پوشیدم عکسهایم هست عکسهایم هست

حقوق بشر
بی ربط است
ما همه فرشته های عذاب هم هستیم

- بچه که بودم یک روز دوچرخه ام را دزدیدند خیلی دوستش داشتم خیلی گریه کردم خیلی

گاهی دلم می خواهد
بروم پراگ
ولی نه الان
تابستان
دوست دارم بروم پاریس
ولی نه الان
تابستان
یا بروم مسکو
نه ولش کن مسکو سرد است
کتابهای داستایوسکی
کتابهای داستایوسکی
تبرهای لرزان

- بچه که بودم همیشه سردم بود با تمام ملافه های خانه دماغ می گرفتم

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM