علی
دلیل غصه خوردنش را
با خدای چاهها میگفت
- در ته هر چاهی
ماهی است
در ته هر چاهی
ذرهای رویا
ذرهای ملالت
ذرهای از آدمها ست
در ته هر چاهی
که آب بنفش در شب دارد
در ته هر چاهی
که آب درخشان در روز
مردی
تکه ای جا گذاشته از چشمهاش
از ملامتهاش -
علی
دلیل غصه خوردنش را
تنها
با خدای چاهها میگفت
[+] --------------------------------- 
[0]