Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
کاشکی توی دیلمان باران ببارد
کاشکی دسته اسبهای خیس بدوند شمال
کاشکی وید تازه کاشته باشند
سیر سبز طلوع کند
و جان تو گاز گاز از من
بوی سیر تازه بگیرد

 
وقتی که رفتی
بابا دوچرخه‌شو فروخت ظهر
رنگین‌کمون کارکرده محو شد
شاپرک پرید
کارتون تموم شد
بارون تموم شد

وقتی که رفتی
خونه کهنه شد
گربه رفت

وقتی که رفتی
درختای قلب‌دار خونه هنوز، سرتق می‌دویدند

 
ماه قرمز
علامت مردن شاه است
و درخت خشکیده
آدم را
یاد آب و تبر می‌اندازد
داس روی میخ
وعده‌ی سیری
و شعر
علامت اینکه زود زود میمیری ست
کتابهای فارسی
پر از عکس پیرمردهای دیوانه ست
که در صفحه‌ی آخر
کودک لاغری عکسش را
خودش با تف چسبانده
 
سو سپمیشم

آب فراوانی
توی کوچه‌ها پاجیدم
و کوچه‌ی ما
از اینهمه قطره‌های دردناک
قطره‌آجین شد
سماور می‌سوخت
قند توی استکان می‌سوخت
شب می‌سوخت
صبح فردا می‌سوخت
تمام ظهرهای تابستان
و بادهای تابستان
سوز داشتند
دلم می‌سوخت
من علی بودم
- حضرتش
درازش
پادشاش
خداش -
ولی مثل شاعران رمانتیک تخمی پروانه
داشت
دلم می‌سوخت
تمام چیزهای سوزنده داشت
صدایش می‌زد
یادش بخیر کره‌خر
وقتی که باد می‌آمد
چقدر دامن داشت

 
برای مخ‌زدن
مثل gif‌های قدیم
دکمه‌هاش را
گنده گنده واز می‌گذاشت
اما عفیفه بود
- عفیفه بودن
تصمیم سختی ست
که بسیاری از زنها
در اوایل جوانی -
مدت زیاذی عفیفه بود
و اعتقاد داشت
به چیزهای زیادی
مثلاً به نماز
به اینکه آدم باید
و اینکه آدم را
زشت است اگر
با چادرش در سر نماز
و شعرهای من را
جزو تآریخ شعرها نمی‌دانست
- ادیبهاش همه
ریش داشتند توی عکس‌ها
و تمامشان عصرها
یومیه می‌خواندند
شمع داشتند
زیاد می‌خواند
خیلی گریه می‌کرد
به شعرهای من می‌خندید
می‌گفت رختخواب
جای شعر خواندن نیست
با کفش نباس رفت روی مبل
توی تختخواب
می‌گفت
فکر می‌کنم کتابت که چاپ شد
- و بعد این صحبت
ادامه نمی‌داد -
به من شک داشت
به تمام چیزهای جهان شک داشت

 
هMRI

زنیکه‌ی لکاته
ستون استوار روابط ما را
توی هر دو دست برده تا
از تمام فُرّج‌هاش
در سکوت عکس بگیرند
ولی از آن‌همه عکس‌ها برام
عکس یک استخوان نَفِرِستاده

 
خبر داشته باش
دیشب که خوابیده بودیم
توی کردستان
- زود گریه می‌کند
زود گریه می‌افتد -
اسب آخر چرا؟
اسب چرا علی آقا؟
می‌گوید
هر کدام که بمیریم
اسم‌مان توی تاریخ می‌ماند نه؟
اسم تمام تمام‌مان؟
بعد آرام زمزمه می‌کند
باران قهوه‌ای بود
آگرین سیاه
هژار زرذ
رونا سفید
ئاواز قهوه‌ای
دلباز
آزاد
هیوا
دلیر
ژیان
بعد فکر می‌کند
به اسم فکر می‌کند
به اینکه اسم
اسب را زنده نگه می‌دارد
ولی
اسبهای بسته چرا؟
اسبهای بسته چرا علی آقا؟

 
می‌شه عاشق دریا موند
و هم‌زمون از دریا رفت

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM