بدها
شاگرد مدرسهتان
هستم و نیستم
ولی هر هزار سال از من
نمرههای انچوچکی بیست میشود
انچوچکی از من
خیره میشود به ساعتش
- که بابا خریده
در خریدش دقت کرده
ؤ پولش را ممد -
نگاه کرده خیره انچوچک
به تختههای کلاس
و پشت کلمههای منتخب از تهران
فحش نوشته
و بعد صبر کرده تا ناظم
گوش کرده تا مردم کلاس
انچوچکی از من
پدرش مرده
ساعتش را گم کرده
و مثل حرفهای آقای سعادت دیگر
رفوزه گشته دیگر
و دیگر برای کار
چارهای جز خیابان و سیمان ندارد
[+] --------------------------------- 
[0]