وقتی که رفتی
بابا دوچرخهشو فروخت ظهر
رنگینکمون کارکرده محو شد
شاپرک پرید
کارتون تموم شد
بارون تموم شد
وقتی که رفتی
خونه کهنه شد
گربه رفت
وقتی که رفتی
درختای قلبدار خونه هنوز، سرتق میدویدند
[+] --------------------------------- 
[0]
ماه قرمز
علامت مردن شاه است
و درخت خشکیده
آدم را
یاد آب و تبر میاندازد
داس روی میخ
وعدهی سیری
و شعر
علامت اینکه زود زود میمیری ست
کتابهای فارسی
پر از عکس پیرمردهای دیوانه ست
که در صفحهی آخر
کودک لاغری عکسش را
خودش با تف چسبانده
[+] --------------------------------- 
[0]
سو سپمیشم
آب فراوانی
توی کوچهها پاجیدم
و کوچهی ما
از اینهمه قطرههای دردناک
قطرهآجین شد
سماور میسوخت
قند توی استکان میسوخت
شب میسوخت
صبح فردا میسوخت
تمام ظهرهای تابستان
و بادهای تابستان
سوز داشتند
دلم میسوخت
من علی بودم
- حضرتش
درازش
پادشاش
خداش -
ولی مثل شاعران رمانتیک تخمی پروانه
داشت
دلم میسوخت
تمام چیزهای سوزنده داشت
صدایش میزد
یادش بخیر کرهخر
وقتی که باد میآمد
چقدر دامن داشت
[+] --------------------------------- 
[0]