از همینجا شروع میکنم
از گوشههای صورتیرنگ لبها
و دامنهی چانه
و اینکه باورم نمیشود که هر لباس
پارچهای بریده است
و شانه
نرمی شانه
استخوان و پوستی است
و اینکه کوچه تنها
فضای خالی بین خانهها
در اطراف خیابان است
باور نمیکنم جهان را
تو را
زن را
مردن را
و فکر میکنم که
شاعری
دیدگی است
و شرح باور نکردگی
- شاعر در خودنویسش را میگذارد
و فکر میکند
به گور بابای مخاطبها-
[+] --------------------------------- 
[0]