توی راه رفتن به سمت مردن
انگشتهای من را
از من
مصادره کرد
هر انگشتی را برای پارهای از خود
و توی تاریکی دنیا
انگشتهای من
آویخته بر تختهپارههایی از وی
توی موج
سمت قطب میرفتند
در قطب
خودش
سفید و منجمد
دست روی سینههاش ایستاده بود
اقیانوس
از نفسبریده پر بود
اقیانوس
میل مداوم طوفان داشت
و تمام بادها
به سمت سرما
و یخها
به سمت قطب میرفتند
[+] --------------------------------- 
[0]