من را جدا کرد از هم
و از کلمات من قاطری تازه ساخت
کیر بزرگ عزیزم را برای گربه انداخت
و از گیسوان تابدار
به ابرو اضافه کرد تا عمیقتر باشم
چشمهام را
برای دیدن دقیق دنیا
جای گوشهام گذاشت
و گوشهام را به خانه برد
دستهام را
اختصاصن برای پلانک کبری
به متهای نارنجی بخشید
و پاهای لنگم را
جای دستهام گذاشت
من دیگر اسب نبودم
شعری کهر بودم
پیچ پیچ و آشفته
دربارهی دویدن
که دستهای منتقد
از پشت
قدم برنداشتنش را
به تق تق گردو
اموله میکردند
[+] --------------------------------- 
[0]