آنتیپاتی
مرجان
دیگر برای کسی
زن حسابی نخواهد شد
چاق میشود
بچهدار نخواهد شد
تا صبح
ماهواره میبیند
به طوطی مرده تو
قفس نگاه خواهد کرد
و به عکس مرد لات روی تاقچه
به چاقوی تا دسته فکر خواهد کرد
بعد
با چشمهای سرخ خواهد خوابید
آکل
لبخند زد
جوجهی کوچک را
توی دستهاش گرفت
و گلوی گرم را
لای انگشتهاش نوازش کرد
کله را ناخن کرد
و به ورجهی نا امید خون
و دویدن پاهاش
روی فرش
چشم دوخت
چاقویش را برداشت
مویش را مرتب کرد
و به کوچه رفت
[+] --------------------------------- 
[0]