گفت
عصرگاه بنفش
بر سهگانهای کافی است
سپس لباس را مرتب کرد
وضو بساخت
نیت کرد
و از صدای قنوتش غروب محکم شد
"رب اشرح لی..."
و بادها
پیراهنش را
پاره میکردند
"و یسرلی...."
وخون از جان ویرانش غلطان
"واحلل..."
و غم در گلویش حلول کرد
مثل مه در دریا
نهنگ نیمه بیداری با خود اندیشید
مردی باز
احتمالن به کوهها
نماز نخوانده ترکیده
[+] --------------------------------- 
[0]