دشت فکر کرد
همین زمستان که رد شد
کرم رنگ سرماییم را
توی آفتاب
رها خواهم کرد
دویدن برای گرگها خوب است
مغز استخوانشان از دویدن نیرو میگیرد
و چشمهای سرخ زیبایشان
محظوظ میشود
از عبور خون در رگها
- فکر غروب مناسبی باید باشم
نه خیلی سرد
نه خیلی داغ
با جوجههای مناسب
و جادهی صافی
که سنگلاخ نباشد
شاید کلیسای کوچکی
پر از مردم علاقمند به گرگ
و یک تیم فوتبال
که داد میزنند
پرچمش را تکان میدهند
و وقتی که شنگول و سیر است
با احتیاط و ساکت
دست روی پشتش میگذارند
دشت
دشت ساکت
دشت سرد
جا به جای زخمهاش
چشمه بود
چشمه بود
[+] --------------------------------- 
[0]