آمد
و نشسته
رو به رو نگاه می کند مرا
و نمی برد مرا از خود مرگ
- ظواهر کافی در اطرآف خانه پیدا بود
روز اول تمام کاسههای خانه
پر از مرده های ماهی بود
روز دوم
که جمعه بود غروب
خرم را گرفت
گفت
نفس بکش
بکش دلاور اگر توانستی
روز سوم
ارواح مرده های قدیم
روحم را
تشنهی خاطرات گذاشتند
روز چارم
از تمام راهرو
خرت خرت پاش میآمد
روز پنجم
که خسته اش کرده بودم
برای رفتن
برای گذاشتن گوشی
دلش نمیآمد
روز شش
نفس نداشتم
و خانه پر از گل سنگ های بیتفاوت بود
روز هفتم تلخ
توی شلوارم ریدم
و زشت درونم
که بوی گس ناتوانی داشت
پاچههای شلوارم را
صبورانه و چسبناک
پر کرد
کی میمیرم خدا
کی میمیرم خدا
کی میمیرم -
نشسته
رو به رو نگاه می کند مرا
و نمی برد مرا از خود مرگ
[+] --------------------------------- 
[0]