آل آمده
نشسته اینجا
و با زمزم
از حال بچه می پرسد
بر ترک هایم
دست می کشد
به سینه های من دست می زند
ها می کند
به صورتم
و هر چه گریه میکنم
نمی رود از من
آل آمده
اسم بچه را فهمیده
بچه را دزدیده
و پیش زائوی تنها
نشسته است
آل آمده
بچه را دزدیٔده
هزار بچه را برده از من دیشب
توی کهنه ی خونی
و من هنوز
پر از
بچه های مرده ی تازه ام
[+] --------------------------------- 
[0]