وقایع نگاری یک مارکز از پیش اعلامنشده
گفتهاند
شاعر از کلمات
از تراکم کلمات ناشایسست
تکرار دامن کوتاه
تکرار دانه ی گیسوی پیچ پیچ در آفتاب
شاعر از غم
گریسته بوده شب هقهق
اما صبح
صبح تابستان
خفه کرده ورا بغضی
ظن لک نبرید
کار بغض بوده حتمن
خفگیها
همیشه از بغضی است
وگرنه چرا
مرد لاغر باید
در هوای صاف تهران از
نبود هوا
مرده؟
گفته
اکنون که
شاعر مرده
و دستهاش را دراز از هم
چرخیده دور
در فزانی از کلمات
حالا
همه
مختار ید
که بگویید از چی بوده
و تکرار کرده
با لحن دیگری که
شاعر مرده
و از الان
در تمام شعرهای گفته و نگفته
شما
مختار ید
[+] --------------------------------- 
[0]