یخ بسته دندانهام
بر تن سخت بی خیالت
و زبان صورتی رنگ ام دیگر
نمی پیچد بر تو
- زبان صورتی رنگ من یادت هست؟
وقتی که چشمهام را
توی لیوان آب کوچکی
بالای تختخواب می گذاشتیم
و تلخ و ترش و شور
من
حال تو را دائم
از تو می پرسیدم؟ -
اولاخ
نهنگ بزرگ دریایی
به جای فک
در هوا
تکه ای یخ را
به دندان گرفته
و حالا تمام نیمه شب
از زبانش
از سفیدی کوهستان آویزان است
[+] --------------------------------- 
[0]