چیزی نمرده است
چیزی
شبها به خواب هر دوی ما می آید
هو...
و در گیسوان پریشانت بهم می ریزد
هو...
و وقتی خیال خوابیدن ندارم
دستم را می گیرد آرام
می کشاند از پله هایتان بالا
و در کنارت می خواباند
خاطره طوری
هر شب
که یادت نیافتم
خرم را می گیرد
و می کشاند مرا
نشان مردم می دهد
که گفته ام
به خدا برا دو بوس
که گفته ام به خدا
فقط یک ماچ
[+] --------------------------------- 
[0]