وقتی که می گوید
دوستم دارد
دوست داشتنش ترسی انبوه است
جنگلی از درختهای ضخیم
با چشمهای سرخ رنگ دیوی
برهنه و لاغر
شادمان در اعماقش
وقتی که می گوید
دوستم دارد
دوست داشتنش
امیدی
ماهی است
بی وفا و دستپاچه و لرزان
پرواز زردی از
نقاط طلایی است
وقتی که بچه ای
نشسته ای به گرد آتش
و رها و شادمان از دور
باد
برات
هرم گرمای شعله های تازه
نور و زنبور و جرقه می آرد
فاک کاش هنوز می توانستم بدوم در خیابان طوری
تنگ می شود دلم برات
و فاک کاش هنوز می توانستم ده ساله باشم طوری
تنگ می شود دلم برات
و فاک
بیچاره ی دلتنگ
چاره اش تنها
شعر گفتن تخمی است
[+] --------------------------------- 
[0]