و مثل عقیقی
که انگارانه
از دستهای شلکس پادشاهی
می افتد در آب
مثل دان اخر انگور
که از بین سینه های کنیزی گرفته ای
نفس می رود پایین
و توی گلوت
در کنار بغض هات می ماند
بعد گرمای شارش خون را
از چشمهایی که نمی بیند
می بینی
"آه امپراطورا
طورا
تو
دودر شده ای
و خنجر دودر شدگی
حتی
در گلوی جنازه می ماند"
[+] --------------------------------- 
[0]