آوای وحش
سگ های دهکده
گرگ ها را صدا زده اند
سگ های دهکده
زیباترین استخوان هایشان را
توی کوچه تپه کرده اند
و فکر قیام بر علیه خود
توی پیشانی شان می چرخد
- عشق
عین ستاره یکهو شروع می کند دور پیشانی آدم چرخیدن
چشمهای آدم
مثل مناظر ون گوک
گرداب های فروتن کوچک می گیرد
عشق
مثل حسرت برف که در دل بچه های زمستان مانده
مثل یک غم بیهوده
که کدر می کند و گریه نمی اندازد
دستهای آدم را
زخم می کند از مشق
از مداد
مشق های آدم را
تمام می کند از التماس تعطیلی
خسته می کند از
التماس خواب
- هیچکدام غذا نخورد
هیچکدام صدا نزد
سگ ها امشب
طور مشکوکی آرام اند
[+] --------------------------------- 
[0]