- درد عمبق بی کلماتی شاعر که...
.
- قرار بود از کجا بیاد حرف؟
از شاعر؟
از مردم؟
از شدت بدبختی؟
قرار بود چگونه بیاد حرف؟
.
چیز براقه ای گم شده است درمن
حرف های قبلی ام می گوید
کلمات تری رفته اند از من و من حالا
با سکوتو سپیدی تنهام
با شکستن گلدان بر پله
و با پله هایی از حرف های چرت
که نمی شود از آن به طبقه ی دیگر رفت
یادش بخیر احساس می کنم هنوز
یک زمان دوری شاعر بودم
.
سفیدی چشمهای مرد نابینا
پلک های لرزان مردی که
دیگر نمی بیند
 
    
   [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]