Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
کتاب داستان هایی که روی من اثر عمیق گذاشته مال بچگی ه کتاب بزرگی مال مخ زدن توی کافی شاپ ه مال اینکه به مردم بگی بهت توجه کنند. آدم تو بزرگی لذتی نمی بره چیزی یاد نمی گیره.  این ده تا انتخاب کتاب بچگی هام ه هی می نویسم هی پاک می کنم اکثرشون کتابای بزرگونه است که تو ده دوازده سالگی که راه باز کردن کتابخونه ی بابام رو یاد گرفتم خوندم غیر اینها از مارک تواین و ژول ورن ننوشتم علی الخصوص از هزار و یک شب که خودش هزار تا کتاب ه. و تاریخ جهان برای خردسالان که خوندنش باعث می شه خرد سال به یک آدم کس خول تبدیل بشه روانشناس ها بیان مطالعه کنن آدم چطور مرتیکه ی پرورت می شه با کتاب خوندن کم کم:

1 - تیستوی سبز انگشتی: نوشته ی موریس دروئون که من به اسم خانم گلستان می شناختم اش و فکر می کردم یک ربطی با تیستو خودش داره که اسمش گلستان ه. واقعن هم داشت. داستان تلخ این که یک سری از درد های دنیا رو هیچ جور نمیشه درست کرد. چه با گل و بته چه با کلمات

2 - اهل غرق: کتاب منیرو رو اونقد خوندم که هنوز تو سرم صدای موج ه. هنوز فکر می کنم زنا دریان. هنوز از دریا می ترسم هنوز احساس می کنم پریها با صدای بدقواره دارن ادای مردم رو در میارن "ما او مسکامو... ما او مسکامو..."

3 - یک وجب خاک خدا: کار ارسکین کالدول. روی جلدش یه آقای خوش تیپ با زیر پیرنی سفید یه خانوم نازی رو توی گندما خوابونده بود، خانوم ه قشنگ بود لباسش سبز بود چاک سینه اش باز بود. داستانش از روتین داستان های بابام سکسی تر بود. اتفاقای خوشگل می افتاد توش. مردم زن دار و مجرد مدام عاشق هم می شدن هم رو زمین می زدن. بازی می کردن لیس می زدن

4 - موش ها و آدم ها: مال جان اشتاین بک همه اش تو فکر اون پرورتی بودم که یکی از دستهاش رو توی دستکش پر روغن
برای زن جنده خانم اش نگه می داشت. و آخر داستان که گریه ام گرفته بود. شقیقه هام داغ بود. هی قلبم می زد حیف بود بمیره نباید میمرد

5 - هملت : به ترجمه ی خیلی قدیم همون سورمه ای های امیرکبیر. احتمالن مال آقای فرزاد بود. قلمبه حرف زدن رو دوس داشتم همیشه اینکه راجع به هستی کس شعر بگم بودن یا نبودن و اینها. فقط هنوز هم برام سئوال ه وقتی افیلیا داره غرق می شه و اعلیحضرت شکسپیر درباره ی دامن پف کرده اش توی آب حرف می زنه. این رو توی تئاتر چه خاکی تو  سرشون می کنن؟

6 - پیغمبر دزدان: اثر محمد حسن زیدآبادی تو همون بچگی یادم داد که تنها راه برخورد با تلخی مذهب، هر هر خنده است

7 - عنتری که لوطی اش مرده بود: صادق چوبک بهترین دیالوگ نویس زبان فارسی ه آدم هاش یک طوری راحت می گن کیر که صاف می ره تو چش آدم زخمها بیخود آماس می کنند و بی رد خور از توشون یه مایع لزج زرد در می آد

8 - سه قطره خون: بهترین کتابی که از هدایت خوندم همون کتاب بچگی بود آدم های طریف واقعی شکننده نازک عین مرده ی گجسته دژ عین هدایت عین تموم مردم دنیا

9 - مسخ : از پنج دقیقه اول کتاب معلوم شد که هیچ اتفاق سکسی نمی افته توش و من از سوسک خیلی می ترسیدم همیشه. ولی غمی درش بود غم بزرگی درش بود غم تنهایی غم تنها بودن مطلق اینکه هر دری که باز شه زخمی یه برا پهلوت هر چی که آشغال نباشه احتمالن سم ه

10 - بابا لنگ دراز: که وقتی تموم شد دلم گرفت از اینکه تموم شده موی قرمز بافته تموم شده شیرینی های جورواجور تفریح های لاکی دخترونه بابا لنگ دراز همراه بچگیم تموم شد.

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM