در همین لحظه مرگی
کوچک و ساده و دست خالی
از سر کوچه امان برگشت
در همان قبا سیاه کیری همیشه
ماشین همیشه
چلچراغ همیشه
سینه زنان گذشت و سر به دیوارهای ما گذاشت
و سخت گریه کرد
در همین لحظه ی کوچک
مرگ
عین پاتیل ها
توی جوب روبه ر وی خانه عق عق زد
عق
عق
و زهرابه ای از درد
توی رگهای کوچه جاری شد
در همین زمان کوتاه ِ ان
گفتند کشته ان
مرده بوده از اول انگاری
[+] --------------------------------- 
[0]