زنها شبها حق پیژامه پوشیدن ندارند
به من عرق کرده بود
عین پروانه
که دستها ش روی گل عرق می کند مدام
- من گلم
منظورم از گل دقیقن خود من است
مجبورم گل باشم
بو خوب بدهم
کثیف نباشم
لباس نارنجی بپوشم و اینها ... -
کرخ
بیدار شد
بسار کرخ چرخید
و پیژامه اش با جانم
جرقه های کوچک زد
- من
پمپ بنزین کوچکی هستم
با کارگرانی غمگین
که جان سخت کوششان
بوی بنزین دارد -
[+] --------------------------------- 
[0]