پایان جهان
خدا در سفینه اش می آید
و داستانهایش
یکی یکی پیاده می شوند
با گیسوان بور
با بوسهای خسته
چشمهای نمناک
دستهای دور
بعد سفینه من می آید
و دنیا پر از جنده می شود
جنده های معصوم تهرانی
روسری های ریش ریش
رگه های طلا
عطرهای گوچی
بعد ما آسمان را می بندیم
sheild های سفینه ها را فعال می کنیم
کمی به هم laser می زنیم و می خندیم
[+] --------------------------------- 
[0]