سعی می کند آدم تا
خودش را پشت کله اش بیاندازد
و احترام به خودش را بکشد پایین
مثل بچه ها
به رفتارهای برهنه اش نگاه کند
به لول ناخواسته ی خواهش هاش
علاقه ی همیشه به رنگهای تند
سینه های بزرگ
آه های طولانی
سعی می کند آدم
خودش را
همراه چیزهاش محو کند
بخواهد
بخوابد
"در سینه ی دره
افغان شرشره
در پنجه ی خزان
انگور دو بره
خوابم نمی بره
خوابم نمی بره"
[+] --------------------------------- 
[2]