اژدها ترس ندارد
جنده ای کونی
توی پلکهای غمگینم
عکسهای ترسناکی کشیده
- خودش هم گفته بود
من
ترسو ام -
و من توی خوابهام
پروانه ی ترسناک می بینم
با بالهای بزرگ و سیاه
بزرگتر حتی از شب
از دنیا
که به هیچ سمتی
پرواز نمی کند
و پلک می زند مدام
و می پرسد
- خودش هم گفته
من دیوانه وار جواب دادن را
دوست می دارم -
جنده را از کونش می گیرم
هر چیزی دسته ای دارد
من هم حتی دسته ی غمگینی دارم
جنده را از کونش
ببخشید باسنش می گیرم
و توی رختخواب می گذارم
پتو را می کشم رویش
و عکس پروانه
توی پلکهام جیغ می کشد
و بخار
روی پلکهام
آفتاب می کشم
لبخند می زنم
و با شجاعت
می خوابم
جنده هم گاهی باید آسمان ببیند
[+] --------------------------------- 
[0]