نمیخواهم از شب به سمتی که دیگر
نمیخواهم از دستهایت بیافتم
گل سه تا پره داشت
از گل بیچاره تنها سه تا پره مانده بود
ولی با گریه اصرار داشت
توی گلدان بماند
یک چیزی مدام
فوتش می کرد
و برگهای چپش داشت
خشک می شد
ولی با گریه اصرار داشت
توی گلدان بماند
نمی خواهم از تو به سویی
نمی خواهم از هم
نور آفتاب
از توی پنجره
لابهلای گلدان بود
نصف گل
نور را نگاه کرد روی میز
[+] --------------------------------- 
[0]