Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
وقتی آدم کوچک است معجزه ساده اتفاق می افتد. یک روز می آیی خانه و قندان خانه پر از قندهای قهوه ایست و مقدار زیادی بوهای تازه و رنگهای سبز به زندگی اضافه شده. عمه پری چهر آمده مامان و عمه پری چهر خنده های ریز کرده اند با هم غیبت گرگان را کرده اند با هم، برای دایی خسرو غصه خورده اند با هم، راجع به عمو نعمت جوک گفته اند با هم، یخچال را از تمام ممکنات خوشمزه ی دنیا پر کرده اند با هم، سبزی خرد کرده اند با هم، درباره ی سیاست حرف می زده اند با هم، راجع به یک فامیل دور گرگانی که توی زندان است. فلانی که شوهر کرد و درباره ی یک ده دور یک جایی شبیه قصه که دخترهای خوشحالش با جهیزهای کوچک عروس می شوند با خنده های ساده دوست می شوند و همیشه از آنجا خبرهای خوب می رسد به آدم.

الان که فکرش را می کنم خدا با آدم روابط پیچیده ای دارد خیلی سخت است آدم به چیزی اعتقاد داشته باشد که وجود ندارد. حتی بچگی هم همیشه این مساله توی کله ی آدم می چرخد. سر همین است که آدمها می روند سراغ اثمه سراغ مردم واسط برای ارتباط با چیز خوبی که وجود ندارد. ارتباط عجیبی در بچگی بین من عمه پری چهر و خدا برقرار بود. وقتی آدم کوچک است احتمال معجزه هست ممکن است آدم کارهای بد کرده باشد ولی برود بهشت درس نخوانده باشد و بیست بگیرد. وقتی آدم کوچک است و عمه پری چهر سر پاست نیمه نشسته خم روی دیگهای بهشت معجزه راحت اتفاق می افتد. الان که فکرش را می کنم عمه پری چهر قرار بود همه مان را ببرد بهشت. سه نسل عرق خور جد اندر جد را ببرد بهشت

یاد عمه پری چهر یاد ایوان خانه ی کندی است عصر تابستان بوی حیات خیس و مشکلاتی که با معجزه فراموش شده اند و خاطره گفتن ها به سبک قدیم و مردم مرده ای که زنده می شوند. عمه بهجت عمه عفت مادرجون خسرو حجت مردم مرده ای که می آیند و باز زندگی می کنند. بچگی های دایی پرویز جوانیهای دایی محمد تقی شعرهای آقا بزرگ بادزدن های مادربزرگ و آدم گمی به اسم جلال - من کلن از جلال چند تا عکس دیده ام فقط و یک سلام و علیک ساده توی عروسی آنجا دراز و خاکستری و لاغر و مودب بود - جالب اینجاست که جلال جزو خاطره های من است و آقابزرگ گرگانی که اصلن ندیدمش و خیلی های دیگر مثلن کبری خانوم وقتی آدم کوچک است معجزه ساده اتفاق می افتد.

من اگر آنجا بودم همینجور مرتب برایتان از خاطره های خودتان حرف می زدم. مثلن راجع به یک ژله ی خوشمزه به اسم ترک که عمه پری چهر همیشه اختصاصی برای من درست می کرد یک محبت خیلی خوبی درش بود با دانه های کوچک بادام. یا خاطرات قرآن سر گرفتنش برای یک روز عجیب ماه روزه. جوکهای دایی پرویز درباره ی عمو نعمت و برعکس جوکهای عمو نعمت درباره ی دایی . پرویز من اگر جای گرگانی ها بودم مراسم سال را جواد نمی کردم. عمه پری چهر زن خوبی بود خیلی مهربان بود آنقدر که هر کداممان که یادش می افتیم گریه امان می گیرد و حالا رفته مثل خیلی از خاطرات دیگرمان که گذشتند ولی هنوز زنده اینجا هستند.

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM