فکر می کنم درباره ی بند آمدن داستان نوشتن هم بند می آید گاهی یعنی آدم در موقعیت بند آمدن به یک نقطه ای می رسد مثل الان من که دیگر حتی درباره ی بند آمدگی خودش هم نمی تواند چیزی بنویسد. بعد لابد صحنه فلو می شود نور کم می شود و تمام. حالا فرض کنید فقط فرض کنید که اآنجایی که بازیگر حس گرفته که تمام کسی نگوید کات و همه چیز ادامه پیدا کند همینطور روی خط مستقیمش بازیگرها بیخودی بچرخند بدون فیلمنامه حرف بزنند سعی کنند با هم ارتباط برقرار کنند ولی تصویر فلو نشود همینطور و ادامه پیدا کند مدام. این یکجور بند آمدگی بدیست که شبیه بند آمدگیست ولی طور دیگریست
[+] --------------------------------- 
[0]