درجه ی آزادیم مدام کمتر وکمتر می شود مثل اینکه دیوارهای دنیا غیژ به سمتم نزدیک می شوند مدام چیزهای بیشتری را می بینم ولی از دریچه ی باریک تری. خیلی بیشتر از قبل می خندم خیلی بیشتر از قبل گریه می کنم. غصه دار آن همه اسپرسوهایی هستم که ازروی لجاجت به جای کافه گلاسه خوردم آن همه فیلم های خاکستری غمگین نقاشی های جدی بیخود نمایشنامه های زاری حرفهای بیزاری چقدر آدمهای دنیا را منحرف کرده ام بیخود...
[+] --------------------------------- 
[0]